«مطلبی که میخوانید برگرفته از سخنرانی من در کارگاهی تخصصی در مدرسهی گره شیراز است که در تاریخ ۵ شهریور ۱۴۰۳ ایراد شد.»
قبل از هرچیز لازم است درمورد بافت تاریخی نکاتی گفته شود. عموما بافت تاریخی را با بافت قدیمی، کهنه، سنتی و فرسوده (که همین موارد هم تفاوتهایی با هم دارند) اشتباه میگیرند، درحالیکه، در مقیاس شهری، بافت تاریخی، از قسمتهای ارزشمند و هویتی هر شهر است که ریشه در تاریخ آن شهر دارد. درواقع این بافتها برند هر شهرند و فرهنگ، اجتماع و اقتصاد خاص خودشان را دارند. این موارد، هم شباهتهایی با مرکز و یا پیرامون دارند هم اینکه در بعضی چیزها متفاوتند. بافت تاریخی همچنین محلی برای جذب توریستها و گردشگران است چیزی که لزوما از ویژگیهای بافت قدیمی، کهنه، فرسوده یا سنتی شهر نیست.
نظریهی تقسیماتی مرکز-پیرامون از نظریاتیست که در سطوح مختلف اجتماعی از کلان تا خرد قابل استفاده است، ضمن اینکه انواع مختلفی دارد که گاهی شامل مناطق نیمهپیرامونی هم میشود یا حتی گاهی کارکرد مرکز و پیرامون برعکس میشود. درمورد شیراز اما «مرکز» به عنوان قسمت مدرن و پیشرفتهی شهر شناخته میشود که عموما طبقات، پایگاهها و اقشار بالای جامعه در آن ساکن و مشغول به کارند. پیرامون نیز محلاتی هستند که به نسبت قدیمی و فرسودهاند و محل زندگی طبقات، پایگاهها و اقشار متوسط و پایین جامعهاند (لازم به توضیح است که مرکز و پیرامون را میتوان به صورت جزئیتری طبقهبندی کرد اما فعلا به صورت کلی آنها را مرکز و پیرامون مینامیم و در ادامه در مورد مناطق چندگانهی شهر شیراز بیشتر صحبت میکنیم). افراد ساکن پیرامون، یا در این محلات مشغول به کارند یا به عنوان نیروی کار و کارگر در مرکز یا شهرکهای صنعتی مشغولند. همچنین در شیراز ما «حومه» را داریم که شامل باغشهرها، ویلاها و شهرکها هستند. در شهرکها، بنا به بافت و منطقه، عموما طیفی از طبقات بالا، متوسط و گاهی کارگران ساکنند و باغشهرها و ویلاها نیز ادامهی مرکزند و بیشتر آن دست طبقات مرکزنشین است.
بافت تاریخی، محدود به مرکز یا پیرامون نیست. درواقع وقتی از «بافت تاریخی» صحبت میکنیم، داریم بخشی از «پیرامون» یا به تعبیر عامیانه «پایینشهر» یا حتی «مرکز» یا همان «بالاشهر» خودمان را از بقیهی آن جدا میکنیم. همچنین تمام بافتهای تاریخی در پایینشهر نیستند. مثلا باغ عفیفآباد یا باغ ارم از اماکنی هستند که زیرمجموعهی بافت تاریخیاند اما در مرکز و در قسمتهای مدرن شهر قرار دارند. حتی در مورد بافت قدیمی و سنتی نیز میتوان گفت که محدود به پیرامون نیستند. درواقع در شهرهای کشورهای در حال توسعه به دلیل گذاری که از سنت به سمت مدرنیته در جریان است شرایطی به وجود میآید که سنت و مدرنیته در ابعاد مختلفشان در هم تنیده می-شوند. به همین دلیل بافت سنتی را در بخشهای مدرن شده هم میتوان دید و به سختی میتوان از لحاظ محیطی آنها را از هم تفکیک کرد اما در حال حاضر چون کمیت بافت سنتی و قدیمی در مناطق پیرامونی و حاشیهای بیشتر است و این بافت در مناطق مرکزی عموما تخریب یا بازسازی شده است، در این بحث ما با اغماض آن مناطق پیرامونی را بافت سنتی و قدیمی مینامیم، در غیر اینصورت مقایسهی اصلی باید بین مرکز و پیرامون باشد.
من البته، طبق صحبتهایی که از قبل داشتیم حدس میزنم که منظور از بافت تاریخی در این جلسه، بافت فرسوده، قدیمی و سنتی هم هست چون آنوقت میتوان مقایسهی درستتر و دقیقتری با مدرنیته انجام داد زیرا مسئلهی تاریخ و تاریخی بودن لزوما در مقابل مدرنیته قرار نمیگیرد و این سنت است که در تقابل با آن است. پس در ادامه به جای بافت تاریخی از بافت سنتی و قدیمی استفاده خواهم کرد که بحثمان دقت بیشتری پیدا کند، اما به طور کلی اگر بخواهم زیست اجتماعی در بافت تاریخی را که مختص خودش باشد بررسی کنم باید بگویم که عموما در این مکانها، زیست اجتماعی در ابعاد مختلف وابسته به تاریخچهی آنهاست. مثلا در مورد شغل، افراد عموما دست به مشاغلی میزنند که وابسته به ویژگیهای تاریخی و گردشگری این مکانهاست. به عنوان نمونه، در بافتهای تاریخی شاهد مهمانسراها، هتلها، خانههای اجارهای، رستورانها و سفرهخانههای سنتی، فروشگاههای عرضهی محصولات فرهنگی، صنایع دستی و غیره هستیم. بقیهی موارد مرتبط با بافت تاریخی، همانطور که گفتم، هم میتوانند متاثر از مناطق مدرن شهر باشند هم مناطق سنتی و بسته به اینکه در کدام ناحیه باشند این تاثیرات به سمت مدرنیته یا سنت میل میکند. مثلا زیست اجتماعی در اطراف باغ ارم یا عفیفآباد با زیست اجتماعی در اطراف آرامگاه سعدی یا محلهی سنگ سیاه تفاوتهای بسیاری دارد.
حال، با توجه به موارد گفته شده میتوان به سراغ آن قسمت از بافت تاریخی رفت که متاثر از بافت قدیمی و سنتی است و پس از آن، این موارد را با بخشهای مدرن شهر مقایسه کرد. ذکر این نکته نیز ضروری است که با ظهور اینترنت، فضای مجازی، رسانههای جمعی و اجتماعی، تفاوتهای بین مرکز-پیرامون یا بالاشهر و پایینشهر، خصوصا در مولفههای فرهنگی کاهش یافته است بهطوریکه سبک زندگی در مناطق پیرامونی و سنتی تحت تاثیر اشاعهی فرهنگ و سبک زندگی مدرن و بالاشهری (حتی جهانی) قرار گرفته است، حتی اگر این تقلید به صورت بیرونی و نمادین باشد.
ما میتوانیم از ابعاد مختلفی به بررسی زیست اجتماعی در این مناطق بپردازیم اما من برای جلوگیری از طولانی شدن بحث، خلاصهای از موارد مختلف را برای ایجاد یک دید کلی از زیست اجتماعی در بافت قدیمی-سنتی و مدرن برای شما عنوان میکنم همچنین با فرض بر اینکه تفاوتها و تعارضات سنت و مدرنیته را میدانیم، از این مبحث هم گذر میکنم. یکی از مواردی که باعث شد بافت قدیمی و سنتی از توسعه و پیشرفتی که در شهر به راه افتاد عقب بماند، عدم تطابق آن با المانها و خواستههای معماری و شهرسازی مدرن بود. به عنوان مثال کوچههای تنگی که در این بافتها وجود داشتند برای عبور وسایل نقلیه نامناسب بودند و به همین دلیل حمل و نقل و رانندگی و به دنبال آن حضور امکانات مختلف در این مناطق سختتر از مناطق دیگر شهر بود. همچنین توسعهیافتگی و نوسازی ارتباط معناداری با تحصیلات و وضع مالی ساکنین، بُعد خانوار، نوع تملک، مدت اقامت و... آنها دارد. نکتهی قابل تاملی که در مورد شیراز وجود دارد این است که طبق تحقیقات، بافت قدیم شیراز تا سال 1322 کل جمعیت شهر شیراز را در بر میگرفته اما پس از آن با کاهش جمعیت مواجه شده و از سال 1355 تا کنون نرخ رشد جمعیت این بافت منفی است. این مسئله علتهای مختلفی دارد که عبارتند از توسعهی فیزیکی شهر شیراز، عدم تطابق با مقتضیات و نیازهای زندگی امروز، کمبود امکانات و خدمات شهری و تاسیسات زیربنایی درون بافت، مهاجرفرستی به دیگر نقاط شهر که عموما قشر متوسط ساکن در این بافتها اقدام به مهاجرت میکنند، جایگزین شدن افراد غیربومی که عموما از کشورهای دیگر هستند به جای آنها، گسترش اسکانهای غیررسمی و...
یکی از مواردی که بر زیست افراد در جامعه تاثیر میگذارد سرمایهی اجتماعی است که چند بُعد دارد: انسجام، اعتماد و امنیت اجتماعی. اگر به صورت کلی بخواهیم ابعاد سرمایهی اجتماعی را در بافتهای قدیمی-سنتی یا مدرن مقایسه کنیم میبینیم که انسجام و اعتماد اجتماعی در بافتهای قدیمی-سنتی بیشتر مشاهده میشوند اما بُعد امنیت اجتماعی در بافتهای مدرن بیشتر است. این مسئله را میتوان طبق نظر دورکیم درمورد همبستگی مکانیکی (بافت قدیمی-سنتی) و همبستگی ارگانیکی (بافت مدرن) دید. بر خلاف چیزی که در بافت سنتی-قدیمی در جریان است، در فضاهای مدرن آنقدر که رقابت به چشم میآید همدلی وجود ندارد. به همین ترتیب خانواده، نقشهای خانوادگی، دین و مسائل هویتی نیز تعریف حدودا متفاوتی در این دو بافت دارند.
همچنین اگر کیفیت زندگی را شامل ابعاد اجتماعی، فرهنگی، زیستمحیطی، اقتصادی و محیطی-کالبدی بدانیم میبینیم که بافت قدیمی-سنتی از این موارد، بهرهی خیلی کمتری نسبت به بافت مدرن برده است. مثلا فضای سبز، دسترسی به امکانات، آموزش و پرورش، بهداشت، درمان، نظافت، مسئلهی زباله و آلودگی محیطی و رفاه یا به طور کلی عدالت فضایی بین این دو بافت رعایت نشده است و نابرابری به وضوح مشاهده میشود که البته همانطور که گفتم، هم دلایل محیطی دارد هم دلایل فرهنگی و سیاستی. این مسئله را اگر بخواهیم در مناطق چندگانهی شیراز مشاهده کنیم میبینیم که امکانات و رفاه در مناطقی که در مرکزند بیشتر است و هرچه این مناطق به سمت پیرامون میروند از امکانات کمتری برخوردار میشوند.
در بافت سنتی و قدیمی، در کنار اقتصاد رسمی شاهد حضور اقتصاد غیررسمی هم هستیم. ممکن است این سوال پیش بیاید که اقتصاد غیررسمی مختص یک بافت نیست. در نگاه اول درست است اما اگر دقیقتر شویم متوجه میشویم که در بافت سنتی و قدیمی این اقتصاد غیررسمی گستردهتر و شایعتر است خصوصا وقتی این اقتصاد غیررسمی جنبهی بزهکارانه و منفی هم به خود بگیرد. این مسئله که دلایل مختلفی اعم از فشارهای مالی، بیکاری و... دارد در نهایت منجر به تشکیل گروههای بزهکارانه و مجرمانه میشود. درواقع طبق نظریهی فشار عمومی اگنو و نظریهی آنومی نهادی مسنر و روزنفلد فشارهای زیاد اجتماعی که عموما از سمت نهادهای مختلف اجتماعی اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، دین، خانواده و... هستند منجر به افزایش آمارهای مختلف در زمینههای اعتیاد، خودکشی،کجروی، جرم و بزهکاری در اقشاری میشوند که تحت تاثیر این فشارهای نهادی قرار گرفتهاند و آسیبپذیر شدهاند؛ این اقشار عموما در بافت قدیمی و سنتی ساکن هستند. ضمن اینکه این فشارها منجر به افزایش متکدیان و کودکان کار در این بافتها هم میشود. این افرادِ آسیبدیده و مجرم شده، طبق نظریهی خنثیسازی ماتزا، حتی ممکن است دست به توجیه رفتار خود نیز بزنند. ماتزا میگوید افراد برای توجیه رفتار اشتباه یا مجرمانهی خود از پنج تکنیک خنثیسازی استفاده میکنند: انکار مسئولیت (تقصیر جامعه است، تقصیر دوست و خانواده و محله است که من اینطور شدم)، انکار آسیب (مگر کسی صدمه دیده؟، جرایم بدون قربانی است مثل مصرف مواد مخدر و فحشا و قمار، قانون آن را جرم کرده وگرنه هیچ مشکلی ندارد، خرابکاری: به فرد که آسیب نرسیده و او دور از دسترس بوده، سرقت از فروشگاهها و پولداراها چون توانش را دارند و میتوانند جبرانش کنند)، انکار قربانی (خودش خواست بزنمش یا از او دزدی کنم، انتقام گرفتن، حقش بود که این بلا سرش آمد)، محکوم کردن محکومکنندهها (همه فاسدند، توی مملکت همه دزدند، پلیس خودش از همه کثیفتر است) و تمسک به سطوح بالاتر وفاداری (برای خانوادهام حاضرم هرکاری بکنم، برای رفاقت جان هم میدهم، عفت و آبروی خانواده مهمتر از جان خواهرم بود). همچنین پدیدهی خودکشی را میتوان با توجه به نظرات دورکیم در بافت قدیمی-سنتی و مدرن مقایسه کرد. دورکیم چهار نوع خودکشی را برمیشمرَد که عبارتند از: خودخواهانه (یکپارچگی پایین)، نوعدوستانه (یکپارچگی بالا)، تقدیرگرایانه (نظارت بالا) و ناهنجارانه (نظارت پایین). همانطور که میبینیم، به نظر میرسد که خودکشیهای نوع اول و چهارم در بافت مدرن و خودکشیهای نوع دوم و سوم در بافت سنتی و قدیمی بیشتر باشند.
نوع دیگری از رفتار در افراد در بافتهای قدیمی و سنتی وجود دارد که تحت تأثیر برچسبها و انگهاست. طبق نظریات برچسبزنی (لِیبلینگ) و انگزنی (استیگما) بهنظر میرسد که بعضی از نوجوانان و جوانان ساکن در بافتهای سنتی، فرسوده و قدیمی به این دلیل که این محلات با برچسبها و انگهای مختلف و بعضاً دستپایین یا نامناسبی مشهور هستند، تلاش میکنند محل سکونت و هویت خود را از دیگران و دوستانی که عموما از محلات دیگری، خصوصاً مناطق مرفه و مدرن شهر هستند پنهان کنند زیرا نمیخواهند با آن برچسبها و انگها شناخته شوند و از چشم دوستانشان بیفتند.
مبحث دیگری که در هر دو بافت قدیمی-سنتی و مدرن وجود دارد حضور خردهفرهنگها، خردهگروهها و گنگها در آنهاست که این موارد، متناسب با فضای هرکدام متفاوتند. خردهفرهنگها در تلاشند تا هویت متمایز، متفاوت و در تقابل با فرهنگ غالب داشته باشند و آن را به نمایش بگذارند به همین دلیل سر و صدا دارند، به چشم میآیند، عجیب و جذابند و نظر همه را جلب میکنند. گنگها نیز دستههایی هستند که کارهای خاص یا بعضا بزهکارانه انجام میدهند. هم خردهفرهنگها، خردهگروهها و هم گنگها در هر دو بافت قدیمی-سنتی و مدرن حضور دارند اما نکته اینجاست که تحت تاثیر بافت خود هستند. مثلا پوشش و رفتار بعضی از مردان در بافت قدیمی-سنتی تحت تاثیر مواردی است که از تحولات خودِ فرهنگ درونی بهوجود آمده و مثلا در زبان عامیانه به بعضی از اینها «تیپ دوییواری» میگویند. همین پوشش و رفتار متفاوت در بافت مدرن، در این خردهفرهنگها و خردهگروهها، جور دیگری است و تحت تاثیر مواردی است که عموما از سنت به دور است و توسط فرهنگ بیرونی، مدرن و جهانی به درون جامعه اشاعه پیدا کرده است. لازم به ذکر است که فرهنگ بیرونی، عموما اول به بخشهای پذیرای فرهنگ درونی اشاعه پیدا میکند و بعد به بخشهای دیگر آن. آخرین بخش، بخشی است که بیشتر از همه پایبند به سنت است و بیشترین مقاومت را نسبت به فرهنگ بیرونی داشته و زمانی آن را میپذیرد که غالب جامعه از آن گذر کرده است.
هویت کالبدی نیز مسئلهای است که زیست اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد. همانطور که میدانیم هویت کالبدی به سه دستهی مصنوع (کلیت فرم شهر و استخوانبندی و ساخت شهر و شاخصهای مهم شهری مثل میادین، دروازهها و بازارها و...)، انسانی (تبار، دین و مذهب، آداب و رسوم و گویشها) و طبیعی (آب و هوا، پوشش گیاهی، تنوع خاک و...) تقسیم میشود. میتوان مشاهده کرد که در تمام موارد، بین بافت قدیمی-سنتی و مدرن در شیراز تفاوت وجود دارد. حتی گاهی در خود بافتهای قدیمی و سنتی نیز به عنوان نمونه در زمینهی لهجه و گویش شیرازی با هم تفاوتهایی دارند.