در طول پروسه طراحی محصول چه به عنوان طراح رابط/تجربه کاربری و چه به عنوان مدیرمحصول، مهمترین وظیفه ما داشتن دیدگاه انسان محور و درک عمیق نیاز کاربر/مشتری و سپس طراحی برای اونهاست. مانیفست طراحی انسان محور یا Human Centered Design برپایه رابطه انسان با سرویس یا محصول ما برپا شده و بر اهمیت همدلی عمیق و درک نیازهای افرادی که برای آنها طراحی میکنیم تاکید داره. دان نورمن در کتاب The design of everyday things طراحی انسانمحور را روشی برای درک نیازها، علایق و آلام و آرزوهای کاربران و سپس برطرف کردن و پاسخ دادن به آنها از طریق طراحی معرفی میکنه. به همین دلیل نیاز داریم تا دیدگاه خودمون را به پروسه طراحی محصول تغییر بدیم و شناخت کاربران رو از یه مفهوم ساده که صرفا جهت اطلاع میدونیم به جز جدایی ناپذیر طراحی تبدیل کنیم و در فرآیند طراحی محصول تمرکز ویژهای بر روی کاربران داشته باشیم چرا که ذینفعان واقعی محصول، کاربران ما هستند و اگر رضایت اونها را جلب نکنیم هیچ شرکت و محصولی دوام نخواهد داشت. در این نوشته به صورت کوتاه و مختصر به تعریف و مقایسه دو اصطلاح رایج در پروسه طراحی محصول یعنی UserFlow و UserJourney میپردازیم.
جریان کاربر یا UserFlow:
جریان کاربر تعریف ساده و مشخصی داره. مجموعه قدمها و مراحلی که کاربران ما در محصول برای انجام فعالیت یا هدفی برمیدارن که به صورت فرآیندی و فلوچارت کشیده میشه. در جریانکاربر با احساسات و نیازهای کاربران سروکار نداریم بلکه قدمها و مراحل و سیر حرکت کاربران را در محصول به زبان ساده و به صورت بصری به صورت تصویری رسم میکنیم.
برای مثال اگر کاربر لاگین کرد چه اتفاقی میافته یا اگر روی دکمه حساب کاربری کلیک کرد با چه فرآیندی مواجه میشه. با توجه به پیچیدگی و ابعاد محصول شما جریان کاربر میتونه ساده یا بسیار پیچیدگی باشه. به طور خلاصه یعنی جریان حرکت کاربر در محصول یا سرویس ما برای رسیدن به یک هدف مشخص. طراحی جریانکاربر میتونه کمک زیادی به ما برای درک مسیر کاربران بکنه و دید کاملی به طراحان محصول برای پیادهسازی نیازمندیها بده. همچنین از طریق جریان کاربر میتونیم با افراد غیرفنی مثل مشتریان یا دیگر ذینفعان محصول با یک زبان ساده و مشترک مکالمه و تبادل نظر داشته باشیم که این نکته جریان کاربر رو به یک ابزار بسیار قدرتمند و کارا تبدیل کرده.
سفرکاربر یا UserJourney:
خیلی پیش میاد که سفر کاربر با جریان کاربر اشتباه گرفته میشه و حتی به جای هم به کار میرن و این قضیه جزو گناهان نابخشودنی نیست اما خیلی مهمه که از هر کدوم درست و درجای خودش استفاده کنیم.
برخلاف جریان کاربر که بیشتر بر روی مسیر حرکت کاربر در محصول ما متمرکز بود، سفرکاربر بر روی آلام و PainPoint های مشتری و آرزوها و نیازمندیهای کاربر تاکید داره. سفر کاربر یک مسیر قدم به قدم از مراحل گذار کاربر در محصول ماست که اگه به درستی انجام بشه حس کامل کاربر رو در محصول ما منتقل میکنه که میتونه در پروسه طراحی کمک شایانی به تیم محصول بکنه.
سفر کاربر اگر به درستی ترسیم بشه و برپایه طراحی دادهمحور یا DataDriven Design باشه قطعا فرصتهای گستردهای رو برای درک و شناخت کاربران و بهبود و ارتقا محصول در اختیار تیم محصول میزاره.
درک نیازمندیها و آلام کاربران: کاربران ما از کدام ویژگی یا از محصول ما بیشتر خوشحال هستند و کدام پروسه ناامیدشان میکند. بررسی دقیق این پروسه میتونه باعث ارتقا محصول ما و برنامه توسعه سرویس بشه.
دیدگاه جامع و مشترک در تیم: سفرمشتری میتونه یه دیدگاه جامع و همهجانبه از محصول به ما بده که به کمک اون تیمهای مختلف بهتر و کاملتر بتونند با هم تعامل داشته باشند. تیم مارکتینگ نیازمندیها و نقاط قوت و ضعف محصول رو میفهمه و تیم دیزاین و تکنیکال خیلی بهتر و راحتتر میتونند محصول رو توسعه بدند.
وقتی هر ابزار یا محصولی را توسعه میدهیم که برای انسان ساخته میشه، استفاده از دادهها اهمیت دوچندانی پیدا میکنه. استفاده از رویکرد DataDriven در طراحی و جدی گرفتن تحقیقات کاربران یا UserResearch به ما در طراحی محصول و درک هرچه بیشتر نیاز کاربران کمک فراوانی میکنه و میتونه نقطه قوت یا شکست هر محصول و کسبوکاری باشه.
خوشحالمیشم تجربتون رو در طراحی برای کاربران با من هم به اشتراک بگذارید.