مجتبی صالحی
مجتبی صالحی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

انقلاب علیه سلطه


مخاطب در این اثر با یک روایت و داستان یک زندگی دروغین و مصنوعی و تحت سلطه ارباب رسانه آشنا می‌شود: نمایش ترومن. این نمایش به حیات ترومن می‌پردازد که زندگی‌اش از بدو تولد به‌صورت بیست‌وچهارساعته و به‌طور مستقیم و آشکارا از رسانه عمومی و فراگیر تلویزیون نمایش داده می‌شود. فردی که گمان می‌کنی یک زندگی آرام و بی‌دغدغه دارد، در حال نقش‌آفرین نمایشی است که کارگردانی زیرک و ماهر برای او تدارک دیده است، درحالی‌که ترومن از این نمایش و این ماجرا و کارگردان آن هیچ‌گونه اطلاعی ندارد.

در فیلم تماشاگران سریال ترومن در همه حال به تماشای این سریال می‌پردازند. وقتی‌که سرکار هستند، صبح که از خواب پا می‌شوند و حتی فردی در فیلم نشان داده می‌شود که در حمام هم برای خودش تلویزیون گذاشته و با غم ترومن غمگین و با خوش حالی او شاد می‌شود. نگهبانانی در فیلم هستند که آن‌قدر در دنیای این زنجیره غرق‌شده‌اند که به وظایف و مسئولیت‌های خودشان عمل نمی‌کنند. خود ترومن ناخواسته زندگی‌اش توسط رسانه‌ها مختل شده. سرنوشت او به دست صاحبان این شبکه‌ها افتاده و آن‌ها تصمیم می‌گیرند که او با چه کسی ازدواج کند، کی بخوابد و…. آن‌ها آن‌قدر راحت برای زندگی او تصمیم می‌گیرند که بی‌ارزش بودن ترومن نزد آن‌ها برای بیننده اثبات می‌شود. حتی جایی در فیلم گفته می‌شود «او جلوی دوربین به دنیا آمده و ایرادی ندارد که همان‌جا هم بمیرد».

اگر از نگاه تماشاچیان برنامه ترومن به ماجرا نگاه شود، دنیای آن‌ها حقیقی و دنیای ترومن مجازی و غیرواقعی است. ولی اگر از دید خود ترومن با بازی جیم کری به دنیا نگاه کنیم، دنیا او حقیقی ست و ورای آن غیرواقعی، چراکه به‌هرحال محیط اطراف او واقعیت است؛ آدم‌ها، ماشین‌ها، آب، خانه و ادارات و حتی کشتی و هواپیما؛ اما سؤال این است که به‌راستی حقیقت چیست که آدمی به دنبال آن عمر فرسایی می‌کند؟

سرنوشت ترومن تا به آخر عمر همان زندگی در ظاهر معمولی و جلوی دوربین‌های مخفی بود. او تا همیشه به همان زندگی خود ادامه می‌داد و هیچ‌کس هم به او حقیقت را نمی‌گفت اما معجزه‌ای رخ داد. ترومن از زنجیری که عوامل پشت پرده برایش درست کرده بودند رهایی یافت. ترومن بدون آنکه به حرف کسی توجه کند بدون آنکه بترسد سرنوشت خود را تغییر داد. سرانجام خودش تعیین کرد در آینده چه کند. درصحنه‌ای از فیلم همسر ترومن چاقویی را به سمت او می‌کشد و او را تهدید می‌کند درحالی‌که ترومن بی‌خبر از همه‌چیز نمی‌داند تمام آن تهدیدها جملات تبلیغاتی اسپانسر شوی تلویزیونی ترومن است! او تمام زندگی‌اش دروغ بوده و به حرف‌های دیگران اعتماد دارد. در برابر سرکوب‌هایی که به او می‌شود جوابی ندارد و غیرمستقیم زندگی در چنین دنیای سیاهی را پذیرفته است.

اما در سکانس پایانی فیلم وقتی ترومن پس از گذشتن از تمام موانعی که کارگردان برایش قرار داده بود به آخر دنیایی می‌رسد که کارگردان برایش خلق کرده بود. دنیایی که تمام شد؛ اما وقتی از پله‌ها بالا رفت و به دری رسید که آن‌سویش تاریکی بود، از آسمان صدایی شنید. آسمان‌ها جایی که به اعتقاد خیلی از مذهبی‌ها وجود خدا در آنجاست. کارگردان به ترومن به‌طور غیرمستقیم می‌گوید که من خالق تو هستم و به تو لطف زیادی تا به الآن کرده‌ام. کارگردان شوی تلویزیونی ترومن توانایی اعمالی را دارد که می‌تواند هوای دکور شهر مانند محل زندگی ترومن را در چندثانیه از آفتابی به طوفانی تغییر دهد (و برعکس) کار‌هایی که فقط از پس خداوند برمی‌آید. او می‌خواهد که ترومن خود را درگیر جهانی از ناشناخته‌ها نکند. می‌گوید جهانی که برایش ساخته تفاوتی با دنیای بیرون ناشناخته ندارد و رفتنش فقط باعث سرگردانی‌ش‌‌اش خواهد بود؛ اما ترومن تصمیم دیگری گرفت. در سکانس آخر، او از همه تماشاگرانی که هیچ‌وقت آن‌ها را ندیده بود، تشکر کرد و جهان کارگردان را ترک کرد.


دوربین‌ها همه‌جا بودند. حتی در کناره‏های بدنه قایقی که‏ ترومن با آن قصد گریز از دنیای نمایشی‏اش را دارد نیز جاسازی‌شده‌اند؛ اما هنگامی‏که دوربین از آن دری که در انتهای دریا بر دیوار دکور افق و آسمان قرار دارد عبور می‏کند، ناگهان‏ همه‌چیزتمام می‏شود. حتی تصویر مقابل ما نیز تاریک شده و فیلم به پایان می‏رسد. در آن‏سو ترومن به کجا رسیده که حتی ما به‌عنوان ناظر دو دنیای او قادر به دیدنش نیستیم و سؤال آخر این‏که ما در این نمایش کجا قرار داریم؟ حالا ما برای چه کسانی بازی‏ می‏کنیم؟! تماشاگران نمایش زندگی ما چه کسانی هستند؟ اینجاست که واقعیت درونی فیلم به نحوی تفکیک‏ناپذیر با واقعیت بیرونی می‏آمیزد و منطقی با تردید برای «ما» ی‏ تماشاگر ایجاد می‏کند که گویی خود را به تماشا نشسته‏ایم.

فیلم نمایش ترومن، این حس را به آدمی منتقل می‌سازد که می‌بایست به سمت آزادی رفت، اگرچه این تلاش برای دست‌یابی به آزادی همراه با خطرات و مصائب بی‌شماری باشد و گاه حتی سرابی بیش جلوه ننماید. به‌واقع سرتاسر فیلم، نه‌فقط نمایش طنزگونه زندگی ترومن، بلکه نمایش سیر به آزادی یک انسان تحت سلطه‌ای است که همه زوایا و روابط خصوصی زندگی او به عرصه عمومی کشیده شده و حوزه خصوصی و عمومی زیست او به‌گونه‌ای وحشت ناک و بی‌رحمانه به تصرف درآمده و حتی تغییریافته و ساخته‌شده است.

فیلم از سویی روایت قدرت نیز هست؛ زیرا نشان می‌دهد که چگونه قدرت فساد می‌آورد و قدرت بیشتر فساد بیشتر می‌آورد و این‌که چگونه توسط قدرت برتر در حوزه‌های خصوصی و عمومی یک انسان مداخله می‌شود و زندگی کسل‌کننده و یکنواختی در راستای منافع ارباب قدرت به فرد تحمیل می‌شود. ولی انسان تحت سلطه، بدون هیچ ابزاری و صرفاً با معرفت و آگاهی و اراده می‌تواند قدرت غالب و برتر را مغلوب اراده و اندیشه خویش نماید و به آزادی دست یابد. فیلم نشان می‌دهد که چگونه انسان، برتری اندیشه و خرد خود را به‌گونه‌ای ناباورانه و با سختی‌ها و مصائب فراوان به رخ نظام سلطه می‌کشاند.

بنابراین، باوجوداینکه همه سپهر زندگی خصوصی و عمومی نیز به تصرف قدرتمندان درآمدهاست، می‌توان از شر همه این تحت سلطگی خارج شد. نمی‌توان فکر و اندیشه آدمی را محصور نمود و تصاحب کرد. از همین زاویه است که ترومن در انتهای فیلم به آزادی و رهایی دست می‌یابد و به نمایش برپاشده توسط اصحاب قدرت خاتمه دهد. نمایشی که در آن جز تحقیر انسان و سلب آزادی او و قربانی نمودن آدمی در پای منافع مادی و حقیر به تصویر درنیامده است. ازاین‌جهت این فیلم یکی از بهترین فیلم‌هایی است که برای خدمت به "انسان" ساخته‌شده است.

فیلمنقدنمایش ترومنآزادیانقلاب
دانشجوی مکانیک دانشگاه شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید