
در سری نقد و بررسی نوشته های معروف دنیا، اینبار سری زدم به نامه ی اول پولس به مردی بنام تیموتائوس، درست در روزگاری که یک پادشاه قدرتمند بنام نرون بر روم حکومت می کرد.
تیموتائوس چهل ساله ی ما، می دانست در سرتاسر روم، فرمان امپراتور نِرون سایه ای از احتیاط را بر زندگی مردم افکنده است. افسران و مأموران سلطنتی، گزارشگران و جاسوسان معابد آماده بودند تا کوچک ترین نشانه ای از مخالفت با خدایان غیر رومی را پیدا و گزارش کنند؛ منتهی من نقد رابطه ی نرون با مسیحیان را به دل همان تاریخ سپرده ام و نقد را از جایی می آغازم که نامه ای از پولس در این دوران به دست آن مرد رسیده است.
یک روز، در اتاق کوچک خود کنار چراغی کم سو نشسته بود. زندگی روزانه را شروع کرده بود که ناگهان نامه رسان سر رسید و مخفیانه طوماری بر سنگ، جلوی خانه اش قرار داد.
روی طومار نوشته بود:
" به فرزند عزیزم در ایمان، تیموتائوس عزیز."
تیموتائوس وقتی نام فرستنده را بر روی نامه خواند، قلبش از شدت شوق لرزید، پولس، پدر روحانی اش برای او نامه ای طولانی نوشته بود. او طومار را زیر نور مشعل ها باز کرد. در باب اول، شماره ی هفده گفته بود:
" بر خدای یکتا، آن پادشاه سر مدی، نامیرا و نادیدنی، تا ابدالآباد حرمت و جلال باد."
و در باب ششم، شماره ی شانزدهم نوشته بود:
" او را که تنها وجود فناناپذیر است و در نوری سکونت دارد که نتوان به آن نزدیک شد، او را که هیچ کس ندیده و نتواند دید، تا ابد حرمت و توانایی باد، آمین."
او بعد از ستایش پروردگارش، در باب اول، شماره ی سیزده می گوید:
" با آنکه در گذشته، کفر گو و ستمگر و زورگو بودم، بر من رحم شد، زیرا از ناآگاهی و بی ایمانی چنین می کردم."
و در باب سوم، شماره ی شانزدهم از کسی که او را آگاه کرده تعریف می کند:
" به یقین که راز دینداری بس عظیم است. او در جسم ظاهر شد، به واسطه ی روح تصدیق گردید، فرشتگان دیدندش، بر قوم ها موعظه شد، جهانیان به او ایمان آوردند و با جلال، بالا برده شد."
سپس تجارب اخلاقی خود را شروع می کند به توضیح دادن. نامه می رسد به جایی که پولس در باب اول، شماره ی چهار می گوید:
"خویشتن را با افسانه ها و شجره نامه های بی پایان سرگرم نسازند، زیرا اینها به جای ترویج کار خدا که از راه ایمان ممکن می شود، مباحثات را دامن می زنند."
گویا آن زمان ها در روم، شاهان، هر کدام داستانی از روزگار و جنگاوری های خود تعریف می کردند و مردم را در مدح و ستایش از خود وادار می نمودند.
ایمان و ستایش از آن خدا بود. پس پولس، فرزند معنوی خود را از اینکار منع می کند و در همان باب اول، شماره ی ششم اینطور می نویسد:
" بعضی کسان از اینها منحرف شده، به بیهوده گویی روی آورده اند. "
پولس برای تیموتائوس در باب ششم شماره ی چهار روشن می کند که اصلا چرا آنها بیهوده گو هستند:
" مستِ غرور شده و هیچ نمی فهمد. چنین کس، عطشی بیمار گونه به جر و بحث و مجادله بر سر کلمات دارد که از آن حسد و نزاع و ناسزاگویی و بدگمانی برمی خیزد."
پر بیراه نگفته، آدمی که عطشی بیمار گونه به مجادله دارد، نه تنها بیهوده گویی می کند، به جرو بحث دامن می زند و گفتار با این جماعت بی فایده و بی اثر است.
و پولس جلوتر یعنی باب دوم، شماره ی هشت، از آرزوی خود به تیموتائوس می نویسد:
" پس آرزویم این است که مردان در همه جا، بی خشم و جدال، دست هایی مقدس را به دعا برافرازند."
و در باب سوم، شماره ی پنج تاکید دارد که از بیکاری اجتناب کند:
" اگر کسی نداند چگونه خانواده ی خویش را اداره کند، چگونه می تواند کلیسای خدا را مراقبت نماید؟"
در باب پنجم، شماره ی هشت حرف خود را تکمیل می کند:
"اگر کسی در پی تامین معاش خویشان و بخصوص خانواده ی خود نباشد، منکر ایمان است و پست تر از بی ایمان."
در باب سوم، شماره ی نه پولس گوشزد می کند:
" باید راز ایمان را با وجدانی پاک پاس بدارند."
ناگهان صدایی آمد و تیموتائوس را ترساند. شهر به ظاهر آرام، هر لحظه می توانست صحنه ای از خشونت و بی رحمی باشد.
" آخر چه می شود؟ "
پولس در باب چهارم، شماره های یک تا چهار می نویسد:
"روح، آشکارا می گوید که در زمان های آخر، برخی از ایمان رویگردان شده، از ارواح گمراه کننده و تعالیم دیوها پیروی خواهند کرد. این تعالیم را دروغگویان و ریاکارانی می آوردند که وجدانشان بی حس شده است. ایشان ازدواج را منع می کنند و به پرهیز از خوراک هایی فرمان می دهند که خدا آفریده تا مؤمنان که از حقیقت آگاهند، با شکر گزاری از آن بهرمند شوند."
ساعتها گذشته و تیموتائوس هنوز در گوشه ی اتاق نامه را مرور می کند. نامه، دستوراتی است مستقیم که شخص پولس برایش نوشته است. مثلا در باب چهارم، شماره ی دوازده گفته:
"مگذار هیچ کس تو را به سبب جوانی حقیر شمارد، بلکه در گفتار و کردار و محبت و ایمان و پاکی، همه ی مؤمنان را سرمشق باش. "
در باب چهارم، شماره ی شانزده از پولس می خواند:
"به دقت، مراقب شیوه ی زندگی و تعلیم خود باش. در آن پایداری کن که اگر چنین کنی خویشتن و شنوندگانت را نجات خواهی داد."
و در باب پنجم، شماره های یک، دو و سه گوشزد می کند:
" مرد سالخورده را توبیخ مکن، بلکه او را همچون پدر خود اندرز ده، و جوانان را همانند برادران خود و زنان سالخورده را همچون مادران، و زنان جوانتر را همانند خواهران خویش، در کمال پاکی اندرز بده. بیوه زنانی که براستی بی کس اند، حرمت گذار."
به تیموتائوس در باب ششم، شماره ی دوازده می گوید:
" در نبرد نیکوی ایمان پیکار کن و بدست آور آن حیات جاویدان را که بدان فرا خوانده شدی، آن هنگام که در برابر شهود بسیار، اعتراف نیکو را کردی."
گویی پدر روحانی اش در کنار او نشسته بود و این سخنان را با مهربانی و قاطعیت در گوش او زمزمه می کرد. نامه را بر سینه فشرد و گفت:
«ای خداوند، مرا یاری ده تا در این راه استوار بمانم.»
می دانست که کلیسای افسس منتظرش بود، پس بلند شد و از خانه بیرون رفت. از آن نامه، سالها گذشت. آن زمان ها مسیحیان از نرون ها فراری بودند، زمانی هم مردم از ستم مسیحیان به ستوه آمده بودند.
یادم رفت، قرار بود نقد را به دل تاریخ سپارم. امیدوارم از نقد و بررسی دهمین نوشته ی معروف دنیا، که همه با محوریت پند و اندرزها هستند لذت برده باشید.