مختار سپهری فرید | Mokhtar Sepehri Farid
مختار سپهری فرید | Mokhtar Sepehri Farid
خواندن ۱۲ دقیقه·۶ ماه پیش

نامه ی یعقوب

من هر بار، با کتابی از آثار مشهور دنیا در مورد پند و اندرزهای زندگی برمی گردم و به نقد و بررسی آن می پردازم. خاطر نشان می کنم، من به هیچ وجه کتاب ها را تایید یا رد نمی کنم و این موضوع محور تعالیم من نبودند.
موضوع این دفعه، نامه ی یعقوب، ترجمه ی هزاره ی نو است، چرا که فردوسی فرزانه می گوید:

" زِ هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نَغنوی "

مقدمه را کوتاه می کنم و برمی گردم به رساله ی یعقوب. این نامه مربوط به تعالیم عملی او می باشد. رساله‌‌ منسوب به او در مجموعه کتب عهد جدید با نام رساله ی یعقوب شناخته می شود. برخی از مسیحیان می گویند در صورتی رساله صحیح است که یعقوب، برادر عیسی (یعقوب عادل) همان یعقوب پسر حلفا (ملقب به یعقوب کوچک‌تر که از حواریون عیسی مسیح بود) باشد.

اما جدای از اینکه این حرف درست است یا نه، بطن این موضوع اصلا اهمیت دارد یا نه، کتاب را خواندم و بی تفاوت به این نگرش ها، از آن نکته برداری کردم. به نظر من تعالیم عملی او ارزش دارند دست کم یک بار خوانده شوند. خب، بریم و کار را شروع کنیم.

اگر شما هم از آنهایی باشید که زمانی در مورد واژه ی حکمت مطالعه کردند، حتما می دانید ما جمله ای نداریم که دقیقا بتواند واژه ی حکمت را تعریف کند. مثلا نوشته شده حکمت دو شاخه دارد. حکمت عملی و حکمت نظری. در جای دیگری گفته شده، حکمت عملی را خرد یا فرزانگی می نامند و بطور خلاصه، شما هرچقدر بیشتر پیش می روید بیشتر کلمات مترادف حکمت پیدا می کنید.
بنابراین باید مسئله را طور دیگری بررسی کنیم چون به نظر من با این مسیر به جایی نمی رسیم.
برای شروع، سوال را تغییر می دهیم:
حکمت چه می سازد؟
پاسخ: انسان حکیم
انسان حکیم دقیقا در دنیا چه می کند که دیگران نمی کنند؟
پاسخ: اعمال و افکار او متفاوت و بر پایه تجربه ی خود و گذشتگان است. پس می بایست عمل انسان حکیم را بررسی کنیم و نوشته هایشان را بخوانیم تا به مفهومی دست کم نسبی برسیم.
شاید بپرسید این حرفها، چه ربطی به رساله ی یعقوب داشت؟ به نظرم، رساله ی یعقوب دقیقا در مورد انسان حکیم است و تا آخر در مورد موضوعات حکمت عملی حرف می زند و از ویژگی هایی صحبت می کند که به بشریت منشی حکیمانه می بخشد. او در باب اول اشاره می کند که حکمت، اکتسابی است و کسی که تردید دارد بدست نمی آورد. بنابراین کسی که حکمت بدست نیاورده، در رفتارش ناپایدار است:

" اگر از شما کسی بی بهره از حکمت است، درخواست کند از خدایی که سخاوتمندانه و بدون ملامت به همه عطا می کند، و به وی عطا خواهد شد. اما با ایمان درخواست کند و هیچ تردید به خود راه ندهد، زیرا کسی که تردید دارد، چون موج دریاست که با وزش باد به هر سو رانده می شود. چنین کسی نپندارد که از خداوند چیزی خواهد یافت، زیرا شخصی است دو دل و در تمامی رفتار خویش ناپایدار. "
نامه یعقوب، باب اول، شماره های ۵ تا ۸

اگر اشتباه نکنم، من اولین بار از معرفی کتابی به نام در آمدی بر حکمت و خرد کاربردی، نوشته ی پروفسور بری شوارتز و ترجمه ی علی اکبر عبدالرشیدی بود که فهمیدم حکمت عملی همان خرد یا خرد عملی است و مفهوم آن از تدبیر و تعامل سازنده با خود و اجتماع می آید و نشان می دهد که چرا یعقوب هم باور داشت کسی که حکیم نیست در رفتارش ناپایدار است:

" با خرد می‌توان انگیزه‌ها را مورد واکاوی قرار داد، شکست‌ها را قبول کرد، میزان پیشرفت را برآورد نمود، کارهای باقی‌مانده را طبقه‌بندی کرد و علت نیاز به آن‌ها را فهمید."

همچنین در جایی خواندم که از دکارت نقل می کند:

" مقصود از حکمت، صرفاً کسب قدرت و دست‌یابی به امکان پیش‌بینی نیست بلکه مقصود، شناخت کامل تمام آن چیزی است که می‌توان شناخت، برای گذران زندگی و حفظ سلامت و اختراع صناعات. معنی این سخنان این است که حکمت علم و عمل است. پس اگر انسان عالم باشد، اما آنجا که باید عمل کند، عمل نکند، یا اهل عمل باشد اما اصول علم خود را نداند، حکیم نیست. "

پس بطور خلاصه، یعقوب حکمت را اکتسابی می داند نه مثل هوش، ذاتی. همچنین انسان حکیم به عمل و شناخت مسیر خود واقف است و در رفتار سنجیده و فرزانه ی خود پایدار. یعقوب منشا حکمت را خدا می داند و از ویژگی های حکمت حرف می زند و صفاتی به آن اضافه می کند:

" اما آن حکمت که از بالاست، نخست پاک است، سپس صلح آمیز و ملایم و نصیحت پذیر و سرشار از رحمت و ثمرات نیکو، و بری از تبعیض و ریا. پارسایی محصولی است که در صلح و صفا و به دست صلح جویان کاشته می‌شود. "
نامه یعقوب، باب سوم، شماره های ۱۷ و ۱۸

حال که به مفهوم انسان حکیم و ارزش حکمت عملی پی بردیم، بهتر است به دیگر تعالیم عملی او اشاره کنیم.

زندگی فقط ترشح دوپامین نیست و باید ما در آن بصورت منظم و پیوسته، آگاهانه و هدفمند، کارهایی انجام دهیم که به اهداف عالی زندگانی خود دست پیدا کنیم. می دانیم علوم زیادی وجود دارند که مدعی هستند، درست در انجام همین کارها که اتفاقا باید پیوسته، منسجم و پایدار باشند، مغذ از دوپامین استفاده نمی کند. همین امر باعث می شود در انجام این دست کارهای سرنوشت ساز دچار لغزش، کوتاهی و سستی شویم و در انجام وظایف خود تنبلی کنیم. اما این تنها دلیل عملی آن نیست‌. دلیل اصلی برمی گردد به چیزی که تقریبا زمینه ساز سقوط موارد زیادی است. آن چیست؟ یعقوب می گوید چیزی نیست جز وسوسه:

" هنگامی که کسی وسوسه می شود، هوای نفس خود اوست که او را می فریبد و به دام می افکند. هوای نفس که آبستن شود، گناه می زاید و گناه نیز چون به ثمر رسد، مرگ به بار می آورد. "
نامه یعقوب، باب اول، شماره های ۱۴ و ۱۵

همچنین در ادامه و در بطن رساله، یعقوب سه چیز را مانع پارسایی انسان می داند:

" برادران عزیز من، توجه کنید: هر کس باید در شنیدن تند باشد، در گفتن کند و در خشم آهسته! زیرا خشم آدم، پارسایی مطلوب خدا را به بار نمی آورد. "
نامه یعقوب، باب اول، شماره های ۱۹ و ۲۰

و یعقوب در میان این سه چیز، به موضوع مهار زبان بیشتر از همه می پردازد:

" ما همه بسیار می لغزیم. اگر کسی در گفتار خود نلغزد، انسانی کامل است و می تواند تمامی وجودِ خود را مهار کند. ما با لِگام نهادن بر دهان اسب، آن را مطیع خود می سازیم و بدین وسیله می توانیم تمامی بدن حیوان را به هر سو هدایت کنیم. همچنین سُکانی کوچک می تواند کشتی بزرگی را که فقط بادهای نیرومند آن را به حرکت در می آورد، به هر سمتی که ناخدا بخواهد هدایت کند.
به همین سان، زبان نیز عضوی کوچک است، اما ادعاهای بزرگ دارد. جرقه ای کوچک می تواند جنگلی بزرگ را به آتش کشد. زبان نیز آتش است. دنیایی است از شرارت در میان اعضای بدن ما که همه ی وجود انسان را آلوده می کند و تمام زندگی او را به آتش می کشد. آتشی که جهنم آنرا افروخته است. انسان همه گونه حیوان و پرنده و خزنده و جاندار دریایی را رام می کند و کرده است، اما هیچ انسانی قادر به رام کردن زبان نیست. زبان شرارتی است سرکش و پر از زهر کشنده! با زبان خود خداوند و پدر را متبارک می خوانیم و با همان زبان انسانهایی را که به شباهت خدا آفریده شده اند، لعن می کنیم. از یک دهان، هم ستایش بیرون می آید، هم نفرین!
ای برادران من، شایسته نیست چنین باشد. آیا می شود از چشمه ای هم آب شیرین روان باشد، هم آب شور؟
برادران من، آیا ممکن است درخت انجیر، زیتون بار آوَرَد؟ یا درخت مو، انجیر بَر دهد؟ به همین سان نیز چشمه ی شور نمی تواند آب شیرین روان سازد."
نامه یعقوب، باب سوم، شماره های ۲ تا ۱۲

و ادامه، از آنهایی یاد می کند که در زمان او به جای دستگیری مصیبت زده ها، با زبانشان به طعنه و بی حرمتی دست می زدند. او از ما می خواهد مهار زبان خود را نگه داشته و به وقت مصیبت، دستگیری کنیم:

" آن که خود را دیندار بداند، اما مهار زبان خود را نداشته باشد، خویشتن را می فریبد و دیانتش باطل است. دینداری پاک و بی لکه در نظر پدر ما خدا، آن است که یتیمان و بیوه زنان را به وقت مصیبت دستگیری کند و خود را از آلایش این دنیا دور بدارد. "
نامه یعقوب، باب اول، شماره های ۲۶ و ۲۷

و کار را فراتر می برد. می گوید محبت، کار نیکو و عدم انجام گناهان بدیهی انسان، همه باید با هم انجام شوند:

" اگر براستی شریعت شاهانه را مطابق با این گفته ی کتاب به جای آورید که می فرماید همسایه ات را همچون خویشتن محبت نما، کار نیکو کرده اید. اما اگر تبعیض قائل شوید، گناه کرده اید و شریعت، شما را چون افرادی قانون شکن، محکوم می کند. زیرا اگر کسی تمام شریعت را نگاه دارد اما در یک مورد بلغذد، مجرم به شکستن تمام شریعت است. چه، او که گفت: زنا مکن
همچنین گفته است: قتل مکن
پس هر چند زنا نکنی، اما اگر قتل کنی، شریعت را شکسته ای. "
نامه یعقوب، باب دوم، شماره های ۸ تا ۱۱

و مهار زبان، ابعاد بالاتری هم دارد:

" برادران من، مباد که بسیاری از شما در پی معلم شدن باشند، زیرا می دانید که بر ما معلمان، داوری سخت تر خواهد شد. "
نامه یعقوب، باب سوم، شماره ی ۱

معلم شدن، یعنی مدعی شدن. مدعی شدن به چیزی که با زبان خویش اقرار می کنیم دیگران هم انجام دهند، چه با تشویق، چه با هر روشی دیگر که بکار گرفته ميشود. اشاره ی یعقوب پر بیراه نبود. بهتر است معلم خودمان باشیم تا دیگران و مهار زبان اینجا دقیقا بکار می آید. البته مقصود، سکوت، سکون و بی تفاوتی در برابر آنهایی که دست کمک به طرف ما دراز کردند نیست. به نظرم در زمینه های اجتماعی می گوید معلم شدن سخت است و انگشت اشاره گرفتن سخت تر:

" ای برادران، از یکدیگر بدگویی مکنید. هر که از برادر خود بد گوید و یا او را محکوم کند، در واقع از شریعت بد گفته و شریعت را محکوم کرده است. هرگاه شریعت را محکوم کنی، دیگر نه مجرمی، بلکه داور آن هستی. اما تنها یک قانون گذار و داور هست، همان که قادر است برهاند یا هلاک کند. پس تو کیستی که همسایه ی خود را محکوم کنی. "
نامه یعقوب، باب چهارم، شماره های ۱۱ و ۱۲

یعقوب می گوید هیچ کداممان از فردای خود خبر نداریم، پس خیلی به فردا و فرداها دل نبندید و خیلی مطمئن نباشید. معنایش این نیست که به فردا امید نداشته باشیم و برایش آماده نشویم، بلکه یادآوری می کند زندگی همچون بخاری هست که اندک زمانی ظاهر می شود و سپس از صفحات روزگار محو می گردد:

" و اما شما که می‌گویید: امروز یا فردا به این شهر یا آن شهر خواهیم رفت و سالی را در آنجا به سر خواهیم برد و به تجارت خواهیم پرداخت و سود فراوان خواهیم کرد."
خوب گوش فرا دهید: شما حتی نمی‌دانید فردا چه خواهد شد. زندگی شما چیست؟ همچون بخاری هستید که کوتاه زمانی ظاهر می‌شود و بعد ناپدید می‌گردد. پس باید چنین بگویید: اگر خداوند بخواهد، زنده می مانیم و چنین و چنان می کنیم.
حال آنکه شما با تکبر فخر می کنید. هر فخری از این گونه بد است. بنابر این هر که بداند چه کاری درست است و آن را انجام ندهد گناه کرده است. "
نامه یعقوب، باب چهارم، شماره های ۱۳ تا ۱۷

و لا به لای این کوتاه بودن زندگی، دست کم، قدر آنهایی را بدانیم که زمین زراعت زندگی ما را درو کردند تا پربار شویم:

" اینک مزد کارگرانی که در مزارع شما درو کرده اند، و شما حیله گرانه از پرداخت آن سر باز زده اید، بر ضد شما فریاد بر می آورد. بله، فریاد دروگران به گوش خداوندِ قادر متعال رسیده است. "
نامه یعقوب، باب پنجم، شماره ی ۴

و بر کسی پوشیده نیست که در این زندگی، ما همه به صبر، شکیبایی و حوصله محتاجیم:

" برادران از پیامبرانی که به نام خداوند سخن می‌گفتند درس صبر در مصائب را فراگیرید. ما بردباران را خجسته می‌خوانیم. شما درباره صبر ایوب شنیده‌اید، و می‌دانید که خداوند سرانجام با او چه کرد، زیرا خداوند به غایت مهربان و رحیم است. "
نامه یعقوب، باب پنجم، شماره های ۱۰ و ۱۱

و یادمان می آورد که به خیرخواهی دنیا اضافه کنیم. یکی از راه هایی که در این مورد به ما می گوید، دعا کردن است. حتی آنهایی که ندانم گرا هستند و مبدا خاصی برای دست به دعا شدن در زندگی انتخاب نکردند، از قدرت مدیتیشن با سکون و سکوت و حرف زدن در خلوت کاملا آشنایی دارند. من تصدیق می کنم که دعا کردن، یک انسان زمین گیر را حتی می تواند از بستر بلند کند و وضعیت او را بهبود ببخشد:

" دعای با ایمان، بیمار را شفا می‌بخشد و خداوند او را برمی‌خیزاند، و اگر گناهی کرده باشد، آمرزیده می‌شود. پس نزد يکديگر به گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید. دعای مرد پارسا، قدرت دارد و بسیار اثر بخش است. "
نامه یعقوب، باب پنجم، شماره های ۱۵ و ۱۶

و کم کم به پایان نقد و بررسی این کتاب نزدیک شُدیم. قابل به ذکر است در بطن نامه، از ما می خواهد عمل گرا باشیم و ما دقیقا با همین پند و اندرز، نقد و بررسی کتاب را به پایان می بریم:

" به جای آورنده ی کلام باشید، نه فقط شنونده ی آن؛ خود را فریب مدهید! زیرا هر کس که کلام را می شنود اما به آن عمل نمی کند، به کسی ماند که در آینه به چهره ی خود می نگرد و خود را در آن می بیند، اما تا از برابر آن دور می شود، از یاد می برد که چگونه سیمایی داشته است. "
نامه یعقوب، باب اول، شماره های ۲۲ تا ۲۴

امیدوارم از نقد و بررسی این نامه لذت برده باشید.

پایان

ای کاش تنها صدای خنده های بشر را شنیده بودم، بشری بدون جنگ، فقر، بیماری و تنهایی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید