من اینبار قصد دارم در نقد و بررسی هایم، کتاب "بازی زندگی و راه این بازی" اثر نویسنده ی آمریکایی، فلورانس اسکاول شین را بررسی کنم. این خانم آمریکایی در ایران با کتاب چهار اثر معروف شده است که انتشارات پیکان با ترجمه ی گیتی خوشدل به چاپ رسانده است و صد صفحه ی اول آن، همین کتاب بازی زندگی و راه این زندگی می باشد. کلیات کتاب، تلفیق تجارب او و تفسیر خانم شین از کتاب مقدس است، با ذکر آیات و سپس تفاسیر خودش از آنها. به همین خاطر او را روشنگر مذهبی عصر خود می دانند.
من بصورت خلاصه، عمده مطالب این کتاب را به شرح زیر فهرست کرده ام:
یک/ زندگی بازی است و بیشتر قواعد را خودت خواهی چید.
بیشتر مردم زندگی را پیکار میانگارند، اما زندگی پیکار نیست، بازی است؛ و پر بیراه نیست که هر یک از ما زمانی با زندگی و روزهای عمر خودمان گلاویز بودیم، دریغ از اینکه آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد. یعنی هر آنچه از آدمی در سخن یا عمل آشکار شود یا بروز کند به خود او باز خواهد گشت؛ و هرچه بدهد باز خواهد گرفت. اگر نفرت بورزد، نفرت به او باز خواهد آمد؛ و اگر عشق ببخشد، عشق خواهد ستاند. اگر انتقاد کند از او انتقاد خواهد شد. اگر دروغ بگوید به او دروغ خواهند گفت؛ و اگر تقلب کند به او حقه خواهند زد. البته باید بگویم همیشه اینطور نیست و گفته های خانم شین را نمی توان قوانین حاکم بر دنیا دانست، منتهی من در این مقاله قصد ندارم در پی تصدیق یا رد مطالب او باشم. من فقط می خواهم دیدگاه او و تفسیر او از جهان را با شما در میان بگذارم.
دو/ برای بدست آوردن باید تصویر ذهنی ساخت.
خانم شین در مورد تخیل می گوید به ما آموختهاند که قوه تخیل در بازی زندگی نقش عمده ای دارد و در ادامه از باب چهارم امثال، آیه ی بیست و سوم می نویسد: دل خود را به تمامی نگاه دار زیرا سرچشمه حیات از آن است. به عبارتی دیگر، توجه داشته باش که چطور فکر میکنی، زیرا افکار تو سرچشمه زندگی توست. تخیل را قیچی ذهن خواندهاند. این قیچی شبانه روز در حال بریدن تصاویر است. آدمی در ذهن خود تصاویری میبیند و دیر یا زود در دنیای بیرون با آفریدههای ذهنش رویارو میشود. انسان تنها میتواند آن باشد که خود را چنان بیند و تنها میتواند به جایی برسد که خود را در آنجا ببیند. از قدیم گفتهاند که هیچ رویدادی بدون حضور یک ناظر رخ نمیدهد.
سه/ ذهن سه بخش دارد: نیمه هوشیار، هوشیار و هوشیاری برتر.
ذهن نیمه هوشیار چون بخار یا برق قدرت مطلق است و بدون مسیر و جهت. هر فرمانی به آن بدهند همان را انجام میدهد؛ و توان فهم و استنباط ندارد. بعبارتی دیگر، تصویری که از خود در ذهن داریم را به وقت خود به عینیت در می آورد. خانم شین اشاره می کند که معمولاً موسیقی بر ذهن نیمه هوشیار اثر میگذارد. من همیشه هم گفته بودم. موسیقی همانقدر که می تواند جدای از سلایق، به انسان آرامش ببخشد، همانقدر می تواند به حافظه ی شنیداری انسان لطمه وارد کند و عواطف و احساسات ما را تحریک کند.
دومی ذهن هوشیار بود. در واقع همان ذهن بشری است و زندگی را به همان شکلی که به نظر میرسد میبیند. ذهن هوشیار مرگ و بلا و بیماری و فقر و تنگنا را مشاهده میکند و بر ذهن نیمه هوشیار اثر میگذارد. زیرا آدمی در تمام عرصه ها حاصل جمع معتقدات ذهن نیمه هشیارش را عیان می گرداند.
سومی، هوشیاری برتر بود. هوشیاری برتر یعنی آن ذهن خدایی که درون هر انسان است و قلمرو آرمانهای عالی و عرصه طرح خدایی. زیرا هر انسانی صاحب طرحی خدایی است که افلاطون آن را الگوی کامل خوانده است؛ و اما کتاب اشاره میکند که این طرح در هوشیاری برتر انسان دارای تصویری است در نهایت کمال که معمولاً به صورت آرمانی دست نیافتنی یا آرزویی چنان رویایی که محال است برآورده شود، در ذهن هوشیار جلوه میکند. همانا این تقدیر راستین آدم است و به نظرم نویسنده در اینجا میان تقدیر و سرنوشت تفاوت قائل می شود. تقدیر را تجلی هوشیاری برتر انسان میبیند و سرنوشت را چیزی که انسان برای خود رقم می زند، حال اگر این سرنوشت همان تجلی تقدیر باشد آن را نیکو میداند و عاقبت بخیر شده می پندارد. اگر انسان تصاویر بدی در ذهن نیمه هوشیار خود داشته باشد و با ذهن هوشیار فقط به تصاویری که موجود است اکتفا کند، همانا سرنوشت خود را رقم زده که به تقدیر عالی خودش همخوانی ندارد. شین می گوید جایی هست که جز تو هیچکس نمیتواند آن را پر کند. کاری هست که جز تو هیچکس قادر به انجامش نیست. همچنین در فصل بعدی دوباره اشاره میکند تنها چیزی که میتواند در ذهن نیمه هوشیار دگرگونی پدید آورد، تاکید بر این نکته است که دو قدرت وجود ندارد. تنها یک قدرت است یعنی قدرت خدا.
چهار/ قدرت بیرونی انسان کلام است.
نویسنده از عیسی مسیح جملهای نقل میکند: از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخنان تو بر تو حکم خواهد شد.
و از اشعیای نبی اینگونه نقل می کند: همچنان کلام من که از دهانم بیرون آید خواهد بود و نزد من بیثمر باز نخواهد گشت. آنچه را که خواستم به جا خواهد آورد و برای آنچه آن را فرستادم کامران خواهد شد.
خانم شین مثالی دیگر دارد که میگوید دوستی دارم که اغلب پای تلفن میگوید بیا به دیدنم تا مثل قدیم و ندیم گپ بزنیم. این عبارت مثل قدیم و ندیم گپ زدن یعنی یک ساعت گفتگو حاوی پانصد تا هزار واژه مخرب؛ و موضوعهای اصلی عبارتند از اوضاع خراب مالی و شکست و بیماری و شکایت. من نیز پاسخ میدهم نه متشکرم. در زندگی به اندازه کافی مثل قدیم و ندیم گپ زدهام، آنها خیلی گران تمام میشوند. حاضرم گپی تازه بزنیم درباره آنچه دوست داریم نه درباره آنچه که مطابق میلمان نیست.
و در انتها می گوید تنها به سه منظور جرات کنید کلامتان را به کار ببرید، برای طلب شفا و برکت و سعادت.
پنج/ قدرت درونی انسان شهود است.
خانم اسکاول شین میگوید هر یک از ما میتوانیم عیسی مسیح زندگی باشیم و اشاره دارد همانطور که عیسی مسیح نانها و ماهیها را برکت داد و هزاران برابر کرد به ما آموخت که همه انسانها از قدرت برکت دادن و فزونی بخشیدن و شفا دادن و توانگر ساختن بهرهمندند، هم برای خود هم برای دیگران.
اما چگونه؟
شین میگوید از شهود پیروی کنید.
به دلت افتاده که چکار کنی یا کجا بروی؟ شهود یعنی الهام یا دریافت هدایت مستقیم از باطن. شهود راهنمای لغزش ناپذیر انسان است؛ و مثالهای زیادی می آورد. اظهار نظری تصادفی از جانب کسی، عبارتی در کتابی و یا از راهی دیگر؛ گاه پاسخها دارای دقتی تکان دهندهاند. گاه رویدادی بس ناچیز میتواند نقطه عطف زندگی انسان باشد. مثلا رابرت فولتون که با دیدن آب جوشی که از یک کتری بخار میکرد، کشتی بخار را دید.
شش/ تاثیر تردید و هراس بر زندگی.
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و بزرگترین آرمانها یا مرادهای دلش فاصله ایجاد کند. به محض اینکه آدمی بتواند به هیچ دلهرهای آرزو کند هر آرزویی بیدرنگ برآورده خواهد شد. جلوتر گفتگوی میان خود و شاگردش را نقد میکند که در آنجا شاگرد از او میپرسد چگونه میتوانم از شر ترس خلاص شوم؟ خانم شین پاسخ میدهد با پیش رفتن به سوی همان چیزی که از آن میترسید.
و من درست یاد آن سکانسی از فیلم هری پاتر افتادم که آقای رون ویزلی از رویارویی با یک عنکبوت بزرگ سیاه میترسید، اما سر یکی از کلاسهای جادوگری که دقیقاً بحث بر سر رویارویی با ترس بود، استاد کاری کرد که یک عنکبوت بزرگ سیاه در برابر رون ظاهر شود. سپس به رون پیشنهاد کرد برای اینکه بتوانی با ترس خودت روبرو شوی عنکبوت را به صورت یک موجود مسخره ببین. وقتی که روم تصور کرد عنکبوت کفشهای لیز پوشیده و برای راه رفتن با مشکل مواجه است، برایش هیبت عنکبوت غول پیکر فرو ریخت و هراس او تا سر حد یک سرگرمی خنده دار فرو ریخت.
ترس و نگرانی گناهانی مهلکاند. ایمان وارونهاند. زیرا از طریق تصاویر منحرف ذهنی هرچه را که از آن بیم دارند به عینیت در میآورند. وظیفه شاگرد، تاراندن این دشمنان از ذهن نیمه هوشیار است.
موریس مترلینگ میگوید انسان خدایی است ترسان.
هفت/ عبادت کردن.
آنچه در عبادت میطلبید یقین بدانید که آن را یافتهاید و به شما عطا خواهد شد.
جدای از اینکه چه اعتقادی دارید، عبادت کردن آرامش دهنده است، تسکین دهنده است و یک انسان اگزیستانسیالیسم می داند با دعا کردن، یکی از چهار ترس وجودی او که ترس از تنهایی است، با عبادت تسکین می یابد.
هشت/ برای آرزوهایتان آماده باشید.
اگر کسی موفقیت بطلبد اما اوضاع را برای شکست آماده کند، دچار همان وضعی خواهد شد که برای آن تدارک دیده است. در کتاب حکایت جالبی در این موضوع وجود دارد. سه پادشاه که بدون ذره ای آب برای افراد و اسبهایشان در بیابان مانده بودند با الیاس نبی مشورت کردند و او این پیام حیرت انگیز را به آنها داد که خداوند می فرماید: آنگاه که اثری از باد و باران نمیبینید این دره را از گودالها پر کنید.
در حقیقت داستان دارد اشاره میکند که ما برای آنچه میخواهیم به آن دست پیدا بکنیم باید از پیش آمادگی اش را داشته باشیم. به عنوان مثال، در کشور ایران هر ساله تعداد زیادی از مردم در لاتاری شرکت میکنند، در لاتاری گرین کارت آمریکا. اما تعداد کمی از آنها واقعاً پس انداز خودشان را به دلار تبدیل کرده اند، مدارک مورد نیاز خود را جمع آوری و ترجمه کرده اند و در حال رفتن به کلاس های زبان می باشند.
به عبارت دیگر، تعداد کمی از آنها برای برنده شدن، خودشان را از پیش برنده فرض کرده اند و از پیش تدارکات لازم را دیدهاند و آمادگی رفتن به آمریکا را دارند.
پس خانم شین می گوید گودالهایی که آن سه پادشاه در بیابان کندند نیز از آب لبریز شدند.
بهترین مثال را عیسی مسیح ارائه داده است: آیا شما نمیگویید که چهار ماه دیگر موسم درو است؟ اینک به شما میگویم نگاه کنید و مزرعهها را ببینید زیرا که هم اکنون برای درو سفید شدهاند.
نه/ همدیگر را تشویق کنید و توانمندی هایتان را به یاد یگدیگر بیاورید. خیرخواه یکدیگر باشید.
هیچ انسانی نمیتواند شکست بخورد، اگر انسانی دیگر او را موفق دیده باشد. چنین است قدرتی که در بینش نهفته است، و چه بسیارند انسانهای بزرگی که موفقیت خود را مدیون همسر، خواهر یا دوستی بوده اند که به آنها اعتماد داشتند و لحظهای از این اعتقاد یا آرمان دست نکشیده اند. البته خیرخواهی هم بی جواب نیست. انسان نیکخواه پیرامونش هاله ی عظیم از حمایت میآفریند. از این رو هر سلاحی که به سوی او نشانه رود، کارگر نخواهد افتاد. به عبارتی بهتر، محبت و رضایتمندی، دشمنان درون او را نابود میکنند از اینرو، برون از خویش نیز دشمنی نخواهد داشت زیرا تنها دشمنان انسان در درون خود او هستند.
پس مخاصمه را ترک کن پیش از اینکه به مجادله برسد یعنی مطمئن باش که اوضاع مخالف، خیر است و از آن آزرده نشو تا وزن و سنگینی خود را از دست بدهد. اگر در باطن انسان ذرهای واکنش هیجانی نسبت به وضعیت ناهماهنگ وجود نداشته باشد آن وضع برای ابد از سر راهش کنار میرود پس میبینیم که کار آدمی همواره با خویشتن است.
ده/ روابط.
هر انسانی حلقهای است طلایی در زنجیر خیر و صلاح من، زیرا همه آدمیان تجلیات خدا هستند و در انتظارند که مجالی بیافرینم تا آنها در طرح خدایی زندگی ام خدمتی بکنند. نه هیچ انسانی دشمن توست و نه هیچ انسانی دوست تو، بلکه هر انسان معلم توست. پس آدمی باید غرور و تعصب را کنار بگذارد و آنچه را که هر انسانی به ناچار باید به او بیاموزاند، بیاموزد تا هر چه زودتر درسهایش را فرا بگیرد و آزاد و رها شود.
چه بسیار پیش آمده که آدمی با دیدن معایب خودش در دیگران شفا یافته است. زندگی یک آینه است و ما در دیگران بازتاب چهره خودمان را میبینیم.
و برعکس آن ممکن است. گاه مردم از خطایی که شاید سالها پیش در حق کسی کردند افسوس میخورند. اگر خطای گذشته را نمیتوان جبران کرد، دست کم اثر آن را با مهربانی در حق کسی دیگر میتوان خنثی کرد.
یازده/ عدم داوری و نکوهش دیگران.
همچنین چه بسیارند مردمانی که با ملامت دیگران، بیماری و بدبختی را به سوی خود کشاندهاند. آنچه را که آدمی در دیگران نکوهش میکند، در واقع به سوی خود جذب میکند.
دوازده/ عدم گذران وقت در گذشته.
زندگی در گذشته شیوهای نادرست است و تخطی از قانون معنویت. عیسی مسیح گفت: این لحظه زمان مقبول است، امروز روز نجات است.
زن لوط به پشت خود نگریسته ستونی از نمک گردید.
البته استفاده کردن از تجارب هیچ اشکالی ندارد و یکی از شاخه های درخت خردمندی است و باعث میشود خطاهای خویش را دو مرتبه تکرار نکنیم. ما نباید چون زن لوط به عقب نگاه کنیم که با این کار تبدیل به کوهی از نمک میشویم و فرو میریزیم. هنر این است که از گذشته تنها تجارب را برداریم.
سیزده/ افسوس نخور.
باید این نکته را در نظر داشت که بخاطر از دست دادن فرصت ها و منابع گذشته، دچار یاس و ناامیدی و افسوس نباشیم، و اشاره ی خانم شین از کتاب مقدس است: من سالیانی را که ملخها خوردند به تو باز خواهم گرداند.
چهارده/ خدا سخت نیست، قوانین او دشوار است.
این قانون است که انتقام میگیرد نه خدا. خدا انسان را کامل میبیند، آفریده به سیما شبیه خود او و قدرت و تسلط عطا کرده به او.
پانزده/ قوانین با نظم شکست می خورند.
به او گفتم اگر میخواهی ثروتمند بشوی باید منظم باشی. همه دولتمندان منظم هستند و نظم نخستین قانون کائنات است. آن زن بیدرنگ به سر و سامان دادن دقیق چیزها و نظم و ترتیب و نظافت خانهاش پرداخت.
به یاد می آورم نخستین قدم در راه درمان اهمال کاری و ایجاد یک نظم فراگیر در زندگی به جهت بهبود بهرهوری و کارایی، نظم و ترتیب اسباب و اشیا و محل زندگی است.
شانزده/ مهار خود.
اگر بتوانی خود را مهار کنی، آنگاه خواهی توانست عنان هر وضعیتی را در کف اختیار بگیری.
هفده/ بخشش.
بخشیدن راه ستاندن را میگشاید. برای گشایش مالی باید بخشید و برعکس آن نیز اهمیت دارد. مثلاً به زنی که پول زیادی بخشیده بود چند هزار دلار هدیه شد که با گفتن اینکه به آن نیاز ندارد، هدیه را نپذیرفت. چندی نگذشت که برایش یک گرفتاری مالی پیش آمد و ناچار شد که همان مبلغ را قرض کند. آدمی باید آنچه را که در ازای کار خودش به او باز میگردد در نهایت لطف بپذیرد. انسان با هر دست بدهد با همان دست میگیرد و همیشه میان داد و ستد موازنهای کامل برقرار است هرچند آدمی باید بی هیچ چشم داشتی ببخشد اما اگر آنچه را که به سوی او باز میگردد نپذیرد، از قانون تخلف ورزیده است زیرا همه هدایا از جانب خدا میآیند و انسانها تنها وسیلهاند.
امیدوارم دسته بندی و خلاصه کردن این کتاب مورد پسند شما دوستاران کتاب واقع شده باشد.
پایان