چند روز پیش مصاحبه اسلاوی ژیژک را با برنامه جیوگی نگاه می کردم. مجری برنامه از ژیژک پرسید که به نظرتان مهمترین بحران های جهان امروز چه مسائلی هستند؟ ژیژک 4 بحران را اسم برد:
1. بحران محیط زیست.
2. بحران ذاتی سرمایه داری.
3. بحران پناهجویان.
4. بحران بیوژنتیک.
سه مورد اول، چیزهایی هستند که بسیار شنیدیم، اما چهارمین بحران آدم را به فکر می اندازد. بحران بیوژنتیک آینده، به لطف فیلم ها و کتابهای علمی تخیلی دیگر برای ما موضوع عجیبی نیست. این بحران قطعا جنبه های مختلفی داره. یک جنبه که ژیژک در مصاحبه مطرح می کرد، این بود که احتمال دارد طبقه قدرت مدار، فرزندان خودش را به گونه ای به لحاظ ژنتیکی تغییر بدهد که افراد این طبقه دیگر صرفا به لحاظ اقتصادی متفاوت از سایرین نباشند، بلکه به لحاظ ژنتیکی هم از طبقه متوسط و فرودست متمایز باشند.
شاید در نظر اول، این موضوع خیلی دور از ذهن به نظر برسد، اما با توجه به پیشرفت دانش، هر روز امکان جلوه چنین طبقه ای بیشتر می شود. مثلا فرض کنیم از طریق دستکاری ژنتیکی بشود فرزندانی به دنیا آورد با بهره هوشی 200 یعنی دو برابر انسان معمولی، اما هزینه این دستکاری ژنتیکی مثلا 10 میلیون دلار و در نتیجه خارج از دسترس طبقات متوسط و فقیر باشد. در این صورت، اتفاقی که می افتد، این است که دیگر هرگز طبقات متوسط و فقیر، نمی توانند خودشان را با هیچ معیاری از عدالتخواهی، همتراز با طبقه بالاتر بدانند. چون به لحاظ سطح توانایی اندیشه و تفکر و بالطبع کارایی، چندین پله پایین تر از این طبقه هستند.
در فیلم های علمی تخیلی معمولا این ماشین ها و رباتها هستند که بر انسان تسلط پیدا می کنند، اما من هم با ژیژک هم نظرم که احتمالا تضاد منافع انسانها خطر بزرگتری است. در نظر بگیریم که تا سال 2050 جمعیت کره زمین به 9.8 میلیارد نفر می رسد و این مقدار را مقایسه کنیم با جمعیت جهان در سال 1800 که فقط یک میلیارد نفر بود. واقعیت این است که منابع جهان محدود است و کفاف زندگی این حد از جمعیت را نمی دهد. از طرف دیگر به این موضوع توجه کنیم که سطح زندگی افراد به صورت مدارم اشرافی تر می شود (طبقه متوسط همین 100 سال قبل، بسیار کمتر از طبقه متوسط فعلی مصرف می کردند چون بسیاری از کالاها و نیازها اصلا وجود نداشت.) سطح متوسط رفاه یک فرد متوسط در جهان فعلی، چندین برابر یک فرد متوسط در اعصار گذشته است و همین مساله مستلزم بهره گیری از منابع بسیار بیشتری است. از طرفی، این موضوع را هم اضافه کنیم که ظرفیت های محیط زیست برای پاسخگویی به این نیازها، روزبروز کمتر می شود. تمام اینها تضاد و برخورد منافع بشریت را به حد بحرانی می رساند. به نظر می رسد یک رویارویی طبقاتی هر روز محتملتر می شود. برای گذر از این بحران های عظیم، طبقه فرادست در آینده نزدیک، نیازمند یک تغییر بنیادین است.
شاید این تغییر بنیادین، جنگ جهانی دیگری باشد و یا شاید تغییرات بیوژنتیک راهکار این موضوع باشد. اصلا شاید موضوع به شکل دیگری اتفاق بیفتد. می دانیم که افزایش جمعیت سالهای آینده به شکل عمده در قاره آفریقا اتفاق می افتد. شاید تصمیم طبقه فرادست برای گریز از خطر طبقه فقیر و بسیار پرتعداد جدید، آلوده کردن بیولوژیک بخش های بزرگی از جهان (مثلا آفریقا) باشد، به گونه ای که نسل آینده این مناطق، از لحاظ ذهنی آنقدر ضعیف شوند که توان شورش نداشته باشند. در نظر بگیریم که مغز کوچک، انرژی بسیار کمتری هم صرف می کند.
فکر می کنم منابع کره زمین، چنان با سرعت به مرزهای خودش نزدیک می شود که ممکن است سرمایه داری آینده برای حفظ سیستم، از راه های غیرقابل تصوری استفاده کند، هر چند این راه ها به شدت غیرانسانی به نظر برسند. در هر حال حقیقت این است که تاریخ بشر، پر از این گونه بهره برداری های غیرانسانی است.
آنچه که غیرقابل انکار است، این است که ما در یکی از مهمترین بزنگاه های تاریخ بشریت پا به این جهان گذاشتیم. قرن بیست و یکم، آبستن تغییرات عظیم است.