گاهی صداها نمیمیرند...
گاهی بعضی آدمها در کوچه پسکوچههای زمان جا نمیمانند.
بهمن علاءالدین یکی از همانهاست.
صدای او، بوی خاک بارانخورده میدهد...
بوی بلوط، بوی دشتهای باز...
کسی که کلماتش روی لبها نمینشست، روی دلها حک میشد.
ترانههایش مثل رودخانه، آرام و روان، ولی عمیق و مانا...

وقتی میخواند، انگار قصهی یک شهر را، درد یک نسل را، بغض یک قوم را نفس میکشید.
او فقط یک خواننده نبود...
بهمن، خودش یک ترانه بود.
ترانهای که هنوز در باد میچرخد...
هنوز در دل عاشقها زنده است...
هنوز لری را از زبان او بهتر کسی نخوانده...
بهمن علاءالدین، تو رفتی...
ولی صدا نمیمیرد.
صدا، تا زمانی که دلی برای شنیدن باشد، زنده میماند.
و تو… هنوز زندهای، در دل ما.
گوینده: آقای علی رئوف
نویسنده: آقای جهان میری