شاید از خودتان پرسیده باشید که چرا ایرانیان اینهمه به کوروش کبیر افتخار میکنند و نام او در قلب تاریخ ماندگار شده است. وقتی از کوروش سخن میگوییم، منظورمان تنها یک شاه و فرمانروای بزرگ نیست؛ او انسانی با قلبی بزرگ و اخلاقی متمایز بود. حدود ۲۵۰۰ سال پیش، کوروش کبیر بهعنوان پادشاه و بنیانگذار امپراتوری هخامنشی، اولین امپراتوری گسترده و چندملیتی تاریخ را بنا نهاد. او کسی بود که به عدالت و خرد توجه ویژهای داشت و این ویژگیها او را از دیگر فرمانروایان زمانش متمایز میکرد.
کوروش، فرزند شاه پارس و نوادهی شاه ماد، در محیطی پر از عشق به سرزمین و مردم رشد کرد. او در همان سنین جوانی توانست قبایل ایرانی را متحد سازد و با خردمندی و شجاعت، پادشاهان ظالم را از سر راه بردارد. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد کوروش این بود که با انساندوستی و احترام به ادیان و فرهنگهای مختلف، امپراطوری خود را بهگونهای بنا کرد که همهی اقوام در کنار هم زندگی کنند. او حتی پس از فتح شهرهایی چون بابل، با احترام به معابد و سنتهای محلی به آنها کمک میکرد. همین احترام و عدالت سبب شد که او نهتنها در ایران، بلکه در سرزمینهای فتحشده هم بهعنوان "پدر" و "نجاتبخش" شناخته شود.
از کوروش سندی به جا مانده که به "منشور حقوق بشر" معروف است و در آن به فرماندهان و حاکمان دستور میدهد با مردم و سرزمینهای فتحشده به عدالت و انسانیت رفتار کنند. این سند تاریخی که در بابل کشف شد، اولین نمونهی مکتوب حقوق بشر در جهان شناخته میشود و نشاندهندهی دیدگاه کوروش نسبت به انسانیت و کرامت انسانها است.
کوروش کبیر که در طول زندگیش فتوحات بسیاری داشت، در جنگی با قبیله ماساژتها که مردمانی شجاع و قدرتمند بودند، جان خود را از دست داد. هرچند برخی معتقدند که او به مرگ طبیعی درگذشت، اما آرامگاه او در پاسارگاد، جایی در میان کوهستانهای زیبای پاسارگاد، مکانی است که امروزه نیز با احترام فراوان به یاد او حفظ میشود. آرامگاهی ساده ولی زیبا، با معماری ایرانی و بدون استفاده از ملات، که نشاندهنده شخصیت بیآلایش او است.
کوروش کبیر تنها یک پادشاه نبوده؛ او تجسم مردانگی، عدالت، و انسانیت است. او شاهی بود که بهجای آنکه تنها به گسترش قلمرو بیاندیشد، به فکر گسترش عدالت و صلح بود. برای همین است که نام او در دلها جای دارد و یادش همواره با احترام زنده نگه داشته میشود.
شما نیز با یادآوری نام کوروش، به ارزشهایی چون عدالت، احترام به دیگران، و انساندوستی فکر کنید؛ ارزشهایی که او را از هر فرمانروایی متمایز کردهاند.
اين عبارتها بخشي از متن منشور حقوق بشر كوروش است كه توسط شاهرخ رزمجو از بخش خاورميانهي موزهي بريتانيا، از خط اصلي بابِلي به فارسي ترجمه و در سايت اين موزه قرار گرفته است. در اين ترجمه، متن دو قطعهي تازه پيداشده در موزهي بريتانيا نيز وجود دارد و بخشهايي كه درون { } هستند، از روي متن دو قطعهي نويافته ترجمه شده است.
متن كامل ترجمهي منشور كوروش به زبان فارسي به اين شرح است:
1) [آن هنگام كه ............. {مردو]ك، پادشاه همه آسمانها و زمين، كسي كه ....،} ... كه با ...يَش {سرزمينهاي دشمنانش (؟) را لگدكوب ميكند}
2) [..................] {با دانايي گسترده، ... كسي كه} گوشههاي جهان {را زير نظر دارد}،
3) [..................] ...فرزند ارشد [او] (= بِلشَزَر، فرومايهاي) به سروري سرزمينش گمارده شد،
4) [..................] [اما] او [فرمانروايي؟ سا]ختگي بر آنان قرار داد،
5) نمونهاي ساختگي از اِسگيل سا[خت و] ............... براي (شهر) اور و ديگر جايگاههاي مقدس [فرستاد؟]
6) آيينهايي كه شايسته آنان (خدايان / پرستشگاهها) نبود. پيشكشي [هايي ناپاك] ................... گستاخانه [...] هر روز ياوهسرايي ميكرد و [اها]نت آميز
7) (او) پيشكشيهاي روزانه را باز داشت. او در [آيينها دست برد و] ................ درون پرستشگاهها برقرار [كرد]. در انديشهاش به ترس از مردوك ــ شاه خدايان ــ پايان داد.
8) هر روز به شهرش (= شهر مردوك) بدي روا ميداشت. ............. همه مردما[نش را ...] (= مردمان مردوك) را با يوغي رها نشدني به نابودي كشاند.
9) انليلِ خدايان (= مردوك)، از شِكوِه ايشان بسيار خشمگين شد، و ............ قلمرو آنان. خداياني كه درون آنها ميزيستند محرابهايشان را رها كردند،
10) خشمگين از اينكه او (= نبونئيد) (آنان را) (= خدايان غير بابِلي) به شواَنّهَ (= بابل) وارد كرده بود. [دلِ] مردوكِ بلند [پايه، انليلِ خدايان] برحم آمد ... (او) بر همه زيستگاههايي كه جايگاههاي مقدسشان ويران گشته بود
11) و مردم سرزمين سومر و اَكد كه همچون كالبد مردگان شده بودند، انديشه كرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمينها را جست و بررسي كرد،
12) شاهي دادگر را جستوجو كرد كه دلخواهش باشد. او كوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهرياري او بر همگان را به آواي بلند اعلام كرد.
13) او (= مردوك) سرزمين گوتي (و) همه سپاهيان مادي را در برابر پاهاي او (= كوروش) به كرنش درآورد و همه مردمان سرسياه (= عامه مردم) را كه (مردوك) به دستان او (= كوروش) سپرده بود،
14) به دادگري و راستي شباني كرد. مردودك، سرور بزرگ، كه پرورنده مردمانش است، به كارهاي نيك او (= كوروش) و دل راستينش به شادي نگريست
15) (و) او را فرمان داد تا بسوي شهرش (= شهر مردوك)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه تينتير (= بابِل) را در پيش گيرد، و، همچون دوست و همراهي در كنارش گام برداشت.
16) سپاهيان گستردهاش كه شمارشان همچون آب يك رودخانه شمردني نبود، پوشيده در جنگافزارها در كنارش روان بودند.
17) (مردوك) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (= بابِل) وارد كرد. او شهرش، بابِل را از سختي رهانيد. او (= مردوك) نبونئيد، شاهي را كه از او نميهراسيد، در دستش (= دست كوروش) نهاد.
18) همه مردم تينتير (= بابِل)، تمامي سرزمينهاي سومر و اَكد، بزرگان و فرمانداران در برابرش كرنش كردند (و) بر پاهايش بوسه زدند، از پادشاهي او شادمان گشتند (و) چهرههايشان درخشان شد.
19) (مردوك) سروري كه با يارياش به مردگان زندگي بخشيد (و) آنكه همه را از سختي و دشواري رهانيد، آنان او را به شادي ستايش كردند و نامش را ستودند.
20) منم كوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابِل، شاه سومر و اَكد، شاه چهار گوشه جهان.
21) پسر كمبوجيه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه كوروش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چَيش پيش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
22) دودمان جاودانه پادشاهي كه (خدايان) بِل و نَبو فرمانرواييش را دوست دارند (و) پادشاهي او را با دلي شاد ياد ميكنند. آنگاه كه با آشتي به در[ون] بابِل آمدم،
23) جايگاه سروري (خود) را با جشن و شادماني در كاخ شاهي برپا كردم. مردوك، سرور بزرگ، قلب گشاده كسي كه بابِل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشيد] (و) من هر روز ترسنده در پي نيايش او بودم.
24) سپاهيان گستردهام با آرامش درون بابِل گام برميداشتند. نگذاشتم كسي در همه [سومر و] اَكد هراس آفرين باشد.
25) در پي امنيتِ [شهرِ] بابِل و همه جايگاههاي مقدسش بودم. براي مردم بابِل .................. كه برخلاف خوا[ست خدايان] يوغي بر آنان نهاده بود كه شايستهشان نبود،
26) خستگيهايشان را تسكين دادم (و) از بندها (؟) رهايشان كردم. مردوك، سرور بزرگ، از رفتار [نيك من] شادمان گشت (و)
27) به من كوروش، شاهي كه از او ميترسد و كمبوجيه پسر تني[ام و به] همه سپاهيانم،
28) بركتي نيكو ارزاني داشت. بگذار ما با شادي در برابرش باشيم، در آرامش. به [فرمان] والايش، همه شاهاني كه بر تخت نشستهاند،
29) از هر گوشه (جهان)، از درياي بالا تا درياي پايين، آنانكه در سرزمينهاي دور دست ميزيند، (و) همه شاهان سرزمين اَمورّو كه در چادرها زندگي ميكنند، همه آنان،
30) باج سنگينشان را به شواَنّهَ (بابِل) آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. از [شواَنّهَ = بابِل] تا شهر آشور و شوش،
31) اَكد، سرزمين اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتي، جا[يگاههاي مقدس آنسو]ي دجله كه از ديرباز محرابهايشان ويران شده بود،
32) خداياني را كه درون آنها ساكن بودند، به جايگاههايشان بازگرداندم و (آنان را) در جايگاه ابدي خودشان نهادم. همه مردمانِ آنان (= آن خدايان) را گرد آوردم و به سكونتگاههايشان بازگرداندم و
33) خدايانِ سرزمين سومر و اَكد را كه نبونئيد ــ در ميان خشم سرور خدايان ــ به شواَنّهَ (= بابِل) آورده بود، به فرمان مردوك، سرور بزرگ، به سلامت
34) به جايگاهشان بازگرداندم، جايگاهي كه دلشادشان ميسازد. باشد تا خداياني كه به درون نيايشگاههايشان بازگرداندم،
35) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاري دراز (= عمري طولاني) برايم خواستار شوند (و) كارهاي نيكم را يادآور شوند و به مردوك، سرورم چنين بگويند كه «كوروش، شاهي كه از تو ميترسد و كمبوجيه پسرش
36) ... بگذار آنان {سهميه رسان نيايشگاههايمان باشند، تا روزگاران دراز (؟) ... و} باشد كه مردمان بابِل [شاهيِ] (او را) بستايند.» من همه سرزمينها را در صلح قرار دادم.
37) ......... [غا]ز، دو مرغابي، ده كبوتر، بيشتر از [پيشكشي پيشينِ] غاز و مرغابي و كبوتري كه ......
38) ... [روزا]نه افزودم. ............. در پي استوار كردن باروي ديوار ايمگور ــ اِنليل، ديوار بزرگ بابِل برآمدم
39) ... ديواري از آجر پخته، بر كناره خندقي كه شاه پيشين ساخته بود، ولي ساختش را به پايان [نبرده بود] ... كار آن را [من ... به پايان بردم.]
40) ... كه [شهر را از بيرون در بر نگرفته بود]، كه هيچ شاهي پيش از من (با) كارگرانِ به بيگاري [گرفته شده سرزمينش در] شواَنّهَ (= باِبل) نساخته بود.
41) ... (آن را) [با قير] و آجر پخته از نو برپا كردم و [ساختش را به پايان رساندم].
42) ... [دروازههاي بزرگ از چوب سدر] با روكش مفرغين. من همه آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسي] كار گذاردم.
43) ... [... كتيبهاي از] آشوربانيپال، شاهي پيش از من، [(روي آن) نو]شته شده بود، [درون آن ديد]م.
44) [........] {او ... مردوك، سرور بزرگ، آفرينننده (؟)} [.............................]
45) [...........................] {... من ... همچون هديهاي [پيشكش كردم]}......... [(براي) خشنوديات} تا به جا]ودان.
ــ نقطهگذاريها نشاندهندهي شكستگي يا آسيبديدگي متن هستند.
ــ نوشتههاي درون [ ] به معني بخشهاي شكسته يا بازسازي شده است.
ــ نشانهي ؟ براي احتمالها به كار رفته است.
ــ ترجمهي بخشهاي درون { } از روي متن دو قطعهي نويافته انجام شده است.