بخش اول: مقدمهای بر فلسفه ملاصدرا و جایگاه نفس در حکمت متعالیه
اکرم منتظریان در تبیین اندیشههای ملاصدرا، نفس را یکی از بنیادیترین مفاهیم در حکمت متعالیه میداند. از نظر ملاصدرا، «نفس» صرفاً یک موجود مجرد نیست، بلکه حقیقتی پویا و متکامل است که در مسیر حرکت جوهری از ماده تا تجرد پیش میرود.
در این چارچوب، نفس و ملاصدرا بهگونهای درهم تنیدهاند که بدون فهم نفس، فهم فلسفه ملاصدرا ممکن نیست. اکرم منتظریان تأکید میکند که شناخت نفس از دیدگاه ملاصدرا، راهی برای فهم عمیقتری از وجود انسان و جایگاه او در عالم هستی است.
ملاصدرا در نظام فکری خود، نفس را دارای آغاز مادی و انجامی مجرد میداند. این دیدگاه برخلاف فلاسفه پیش از اوست که نفس را از آغاز مجرد میپنداشتند. همین تفکر بنیادین باعث شد تا نفس و ملاصدرا محور تحول در فلسفه اسلامی شوند.
به باور اکرم منتظریان، مفهوم حرکت جوهری، کلید فهم نفس در فلسفه ملاصدرا است. ملاصدرا معتقد بود که جوهر اشیاء، از جمله نفس، در حرکت و تکامل دائمی است.
نفس انسان از ماده آغاز میکند، در مسیر کمال، مراتب نباتی، حیوانی و عقلانی را میپیماید و نهایتاً به مرحله تجرد کامل میرسد.
اکرم منتظریان توضیح میدهد که از نظر ملاصدرا، نفس و ملاصدرا هر دو در جستجوی تکاملاند: ملاصدرا در جستجوی حقیقت وجود و نفس در جستجوی حقیقت خویش. این حرکت درونی نفس، همان حرکت جوهری است که موجب پیوند میان عالم جسم و عالم عقل میشود.
به بیان دیگر، ملاصدرا با طرح نظریه حرکت جوهری، نشان داد که «نفس» محصولی ایستا نیست، بلکه «فرآیندی زنده» است که از ظلمت ماده تا نور تجرد سیر میکند.
یکی از مبانی عمیق نفسشناسی در حکمت متعالیه که اکرم منتظریان بهخوبی آن را تبیین میکند، اصل اتحاد عاقل و معقول است.
ملاصدرا معتقد بود که وقتی انسان چیزی را میشناسد، بین «عقل» و «معلوم» نوعی اتحاد وجودی برقرار میشود.
از دیدگاه او، نفس و ملاصدرا در این مقام به وحدتی میرسند که نفس در مقام عقل بالفعل، عین علم و آگاهی میشود.
اکرم منتظریان تأکید میکند که این نظریه، نگاه انسان به شناخت را دگرگون میکند. در فلسفه ملاصدرا، علم امری بیرونی نیست، بلکه تحولی در نفس است. یعنی نفس در حین شناخت، خود را به مرتبه بالاتری از وجود ارتقا میدهد.
در نتیجه، شناخت حقیقی همان «شدن» است، نه صرفاً دانستن. و این تحول درونی، روح فلسفه ملاصدرا را تشکیل میدهد.
اکرم منتظریان با بررسی دقیق مبانی فلسفی ملاصدرا، رابطهی نفس و بدن را رابطهای وجودی میداند نه صرفاً مکانیکی.
از نظر ملاصدرا، نفس و بدن دو واقعیت جدا نیستند، بلکه بدن مرتبهای از ظهور نفس است. بهعبارت دیگر، بدن سایهای از نفس است.
این دیدگاه تفاوت بنیادینی با فلسفه ارسطویی دارد که بدن را ابزار نفس میدانست.
در اندیشه ملاصدرا، بدن در ابتدای پیدایش نفس نقشی اساسی دارد، اما با رشد و تکامل نفس، بدن در خدمت تجرد او قرار میگیرد.
اکرم منتظریان میگوید که در اینجا، نفس و ملاصدرا به وحدتی متافیزیکی میرسند؛ بدنی که ابزار است، به همراه نفسی که هدف است، در مسیر کمال مشترکاند.
چنین نگرشی باعث میشود که انسان از نگاه وجودی به خویشتن بنگرد، نه صرفاً زیستی یا فیزیولوژیک.
اکرم منتظریان در پایان تحلیل خود از نفسشناسی ملاصدرا، به جنبه معنوی و عرفانی نفس اشاره میکند.
او معتقد است که در فلسفه ملاصدرا، نفس تنها پدیدهای فلسفی نیست، بلکه پلی میان انسان و عالم الهی است.
نفس در حرکت جوهری خویش، از مراتب مادی تا مراتب روحانی بالا میرود و در نهایت به مقام «عقل فعال» و سپس به «لقاء الهی» میرسد.
در این سیر، نفس و ملاصدرا به هم میپیوندند؛ زیرا فلسفه ملاصدرا خود سفری از محسوس به معقول و از جسم به روح است.
اکرم منتظریان بر این باور است که شناخت نفس، مقدمهای برای خودشناسی و خداشناسی است، و این همان پیام نهایی ملاصدراست که میفرماید:
«مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»
(هرکه نفس خود را شناخت، پروردگار خود را شناخته است.)
در نگاه اکرم منتظریان، فلسفه ملاصدرا و نفسشناسی او نه تنها بنمایهی حکمت اسلامی است، بلکه میتواند راهنمایی برای انسان معاصر باشد که در جستجوی معنا و هویت است.
نفس و ملاصدرا هر دو در مسیر کشف حقیقت و تکامل حرکت میکنند؛ یکی در ساحت اندیشه و دیگری در ساحت وجود.
این هماهنگی میان نظریه و تجربه، فلسفه ملاصدرا را جاودانه و نفسشناسی او را بیزمان کرده است.
پلو مقایسه با ابنسینا بنویسم تا در ادا شود؟