مصطفی دولو
مصطفی دولو
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

اتفاقا همین لباس زیباست نشان آدمیت!

سلام!

بزارید قبل از شروع مطلب با یه سوال شروع کنم؛ تصور کنید که قصد خرید یک شلوار را دارید، دو شلوار دقیقا یکسان و یک قیمت در دو مغازه شماره 1 و 2 وجود دارد، منتها در مغازه شماره 1 فروشنده ای با قد کوتاه و چهره ای سوخته و یک چشم نابیناست و در مغازه 2 جوانی خوش بر روست که عطر و ادکلن زده و با دندان های سفید لامینت انتظار شما را می کشد، شما از کدام یک از دو مغازه خرید می کنید؟

حالا جای خرید را با دوستی عوض کنید، شما با کدام یک سر صحبت را برای دوستی باز میکنید؟

اگر تزویر و ریا را کنار بگذاریم و با خودمان صادق باشیم جواب همه گزینه ها دو هست!

بحث سر خوش قیافه بودن یا بد قیافه بودن نیست، موضوعی که در موردش میخوام بنویسم دقیقا همین لباس زیباست، فارغ از همه درونیات آدمها؛ شاید بشه انسان را به مغازه تشبیه کرد که اگر همه اجناس لوکس و ارزون قیمت باشه اما ویترینش بد باشه، مردم میرن سمت ویترینی که قشنگ تره و تمام جنس هاش هم بنجله! درصورتی که مغازه با ویترین بد حتی یکبار هم دیده نمیشه چه برسه به اینکه بخواد خریدار داشته باشه!

آدم پولدار چسش هم ادکلنه

توی تاکسی بودم، که راننده BMW جلوی پلیس با سرعت بالای 120 تا لایی کشید و رفت! راننده تاکسی در حال تحسین دست فرمون راننده BMW بود، که مسافر عقبی یه جمله کوتاه گفت اما با یه دنیا معنی ! "آدم پولدار چسش هم ادکلنه!" واقعا چرا خلاف راننده BMW دیده نمیشد؟ اگر به یک عابر میزد چطور؟ یا حتی اگر یک پراید به جای آن با سرعتی کمتر از 90 تا همچین حرکتی کرده بود علاوه بر آن پلیس مردم هم از خجالتش در می آمدند!

همه به افتخار پزشکان از جای خود بلند می شوند!

اواخر سال 95 در خیابان فدایان نزدیکی شهرری بودم، در کارگاهی با محمد دستورانی که دکتری میکرو الکترومکانیک (به اصطلاح MEMS) خودش رو از آلمان و ارشد خودش رو در زمینه سرامیک در علم و صنعت گرفته بود آنجا بودیم.در آن مدتی کارگری انگشتش زیر پرس آسیب دید و سریعا کار را تعطیل و او را با محمد به درمانگاه شهید سلیمانی بردیم ، به بخش اورژانس رسیدیم دکتر نبود، یعنی بود و رخصت نمی داد بیاد این بنده خدا رو نگاه کنه! وقتی اومد چند دقیقه ای به دست این کارگر بدبخت خیره شد و رفت! جدی جدی رفت! یک کلمه هم حرف نزد و رفت لباس عوض کنه که بره سوار سرویس بشه بره خونه! باورتون میشه!؟ واقعا اینقدر به ما فشار اومد از این رفتار که همگی شروع کردیم به اعتراض و داد بیداد که "بابا تو خداتومن داری حقوق میگیری چرا نمیایی دست این بدبخت رو نگاه کنی"، یک زن که خودش همراهِ بیمار بود طوری که خودش رو شیرین کنه جلوی پزشکا و پرستارها خطاب به محمد که خودش PHD رو آلمان گرفته بود گفت:"اگه یه روز مثل پزشکا درس بخونید دیگه اینقدر به ایشون حسادت نمی کنید!" نمی دونم چرا اون زن این حرف و این قضاوت رو در مورد محمد کرد، شاید به خیال خام خودش گفته شاید آقای پزشک عاشقم شد منو گرفت! نمی دونم ولی هرچی بود محمد تمام اون هفته رو بغض داشت نه برای انتقال کارگر به بیمارستان امام خمینی و قطع انگشتش؛ تنها به خاطر حرف سنگینی که خورده بود!

حرف حسابم چیه؟

همه ما به نوعی تجربه تبعیض و قضاوت شدن رو داریم، بابت چیزی که بودیم و لیاقتش رو داشتیم اما صرفا به خاطر "ظاهر" یا "شرایط" یا همون ویترینی که اول مطلب گفتم نه تنها تشویق نشدیم بلکه تحقیر هم شدیم، مثل کارمندی که از رئیس خودش با سواد تر هست اما همه نظریات احمقانه و غیر علمی رئیس را تحسین می کنند و کارمند را تمسخر؛ تنها به خاطر لباس ریاست و کارمندی! و یا جایی که فردی حتی یک دهم از توانایی های علمی و عملی شما را ندارد اما همه به حرف های او گوش می دهند. خیلی ها ربط می دهند به مسائل مدیریتی "و به قول یکی از سخنرانان انگیزشی اگه میخوای به همه مشکلاتت فائق بیایی صبح ها یه سیب بخور و ده تا مشت بزن به کیسه بوکس!؟!؟"(هرچند من همون موقع هم ربطش رو نفهمیدم اما به نظرم فرمول جامع و مهمی گفته که من نفهمیدم! نمونه ای از لباس استادی که کسی جرائت نمی کنه بپرسه ربط سیب و کیسه بوکس و موفقیت چیه)

این پدیده مربوط به ایران نیست تو همه جای دنیا فارغ از چیزی که آدمها هستن تنها از روی ظاهر بیرونیشون شناخته و قضاوت میشن اگر کسی لباس سفید بپوشه همه احترام میگذارند و حتی اگر آن فرد یه قاتل کودک آزار باشد! (البته خانم ها تقریبا چندین برابر آقایون به پزشک ها ارادت دارند و دلیلش رو من نمی دونم چیه! اگه کسی میدونه بگه برام سواله؟!)

بنابراین فکر می کنم باید شعر سعدی بزرگوار رو که میفرماید:

تنِ آدمی شریفست به جان آدمیت, نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

رو برای همون کتاب ها نگه داشت، چون واقعا چیزی که ما باهاش شناخته میشیم ظاهر هست و حتی خیلی ها به خودشون زحمت نمیدن که از ظاهر به ما نزدیک تر بشن، پس باید برای ظاهر خرج کرد، واقعیت اینه باید برای ظاهر هزینه(سرمایه گذاری) کرد، شاید تنها هزینه ای هست که با اطمینان بشه گفت بر می گیرده، به جای اینکه برای دماغ بزرگ خودتون ساعت ها و ماه ها کتاب روانشناسی در مورد عزت نفس بخونید، همون وقت و هزینه رو بزارید عملش کنید، هم خوشکل شدید هم وقت خودتون رو الکی با یه سری مزخرفات پر نکردید! یا اگه عیبی دارید به نظرم حتما برای اصلاحش باید اقدام کنید و به فکر باشید،خوب این حرفها، چیزیهایی هست که کمتر در جامعه متظاهر و ریاکار و بی هویت ما با صداقت گفته بشه و همه ترجیح میدن با دروغ بگن ظاهر و پول همه چیز نیست، اما واقعیت اینه که ظاهر و پول همه چیزمون شده.... اینکه هنوز یه سری میگن که ارزش هایی والاتر از پول و ظاهر هست.... از اینا خیلی بترسید چون اینا دیگه تو ریاکاری استاد شدن!

ریاتزویرسعدیپول
می‌نویسم پس هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید