مدتی است که از مسئولین دانشگاه، زمزمۀ گرانشدن قیمت غذا و کاهش سوبسید آن به گوش میرسد. اخیراً، در نشستی، این موضوع صراحتاً توسط رئیس دانشگاه تأیید، علتهایی برای آن بیان و سخن چندی از دانشجویانِ حاضر در آن نشست شنیده شد. از سویی رئیس در کلیت حرفهای خود به بیان موضوع کسری بودجه پرداخت. از سویی دیگر نیز دانشجویان در انتقاد به کاهش یارانۀ غذا، مواردی را مطرح کردند؛ که رئیس به انتقادات وارده پاسخ داد. در این گزارش، به سراغ سخنان نشست 19 آبانماه رئیس دانشگاه و دانشجویان رفته و مسئلهای را فتح باب مینمائیم که در شرایط کنونی، شایان توجه بسیار است.
در ابتدا، قسمتی از سخنان رئیس را میخوانیم: «برای دو ترم، یارانۀ غذا در شریف چیزی بین ۸۰ تا ۱۰۰ میلیارد تومان میشود؛ یعنی یکسوم بودجۀ دولتی دانشگاه. اگر نخواهیم غذایی که هزینۀ تهیۀ آن ۳۵ هزار تومان شده را با ۹۰ درصد یارانه به دانشجوها بدهیم و مثلاً پنجاه شصت درصد این یارانه را صرفهجویی کنیم، با این پول میتوان کارهای زیادی در دانشگاه انجام داد. مجبوریم هم هزینهها را کاهش دهیم و هم دنبال درآمدهای غیردولتی بیشتری باشیم تا بتوانیم به دانشجوهای دکتری حقوق پرداخت کنیم و فعالیتهای دانشجویی را رونق ببخشیم، وگرنه با این وضع دخل و خرج کاری از پیش نمیتوان برد. درآمدهای غیردولتی نیز از راههایی مثل خیّرین و ارتباط با صنعت و فروش فناوری تأمین میشود. با این وضع بودجه نمیتوان هم غذای ارزان به دانشجوها داد و هم استادان دانشگاه را در شرایط مناسب نگه داشت تا قوّت علمی دانشگاه حفظ شود و هم امکانات و تجهیزات برای آموزش و پژوهش تهیه کرد... برخی از دانشجوها ممکن است امکان پرداخت هزینۀ غذا با یارانۀ کمتر را نداشته باشند که لازم است به صورت خیلی محترمانه تحت حمایت قرار گیرند».
در ابتدای کار، رئیس دانشگاه میگوید یارانۀ ۹۰ درصدی تعلق گرفته به تغذیۀ دانشجویان حجم بزرگی از بودجۀ دولتی دانشگاه را به خود اختصاص میدهد و مانع مصرف این بودجه در محلهایی میشود که میتوانند بسیار مفید واقع شود.
اولین چیزی که به نظر میرسد آن است که چه چیزی از حفظ هستی زیستی انسان برای او مفیدتر میتواند باشد؟ مگر جز آن است که هر فایدۀ دیگری بخواهد به انسان برسد، مشروط بر زندهبودن اوست؟ پس چگونه است که رئیس چیزی مفیدتر یافته است؟
مفیدتربودن همواره مفیدتربودن برای کسی است یا برای چیزی. این مفیدتربودن که از آن سخن به میان آمده، نمیتواند مبنایش منافع دانشجویان باشد؛ چرا که بنیادیترین سطح منفعت و فایدهمندی برای آنان، یعنی فایدهمندی زیستی آنان را نادیده میگیرد. در کاهش سوبسید ۹۰ درصدی غذا، برای دانشجویان فرودست چه منفعتی وجود دارد؟ جز آنکه او را مجبور کند تا نیروی کارش را تحت فشار بیشتر ناشی از این هزینه با قیمتی کمتر و کمتر در «بازار آزاد مقدس» به شرکتهای دانشبنیان «وابسته» یا «مستقل» از دانشگاه یا به بنگاههای دیگر بفروشد؟
رئیس از حقوق دانشجویان دکتری میگوید؛ امّا این استدلال که دانشجویان دکتری به بیگاری کشیده شده و به آنان حقوقی پرداخت نمیشود (و یا حقوقی ناچیز پرداخته میشود) نمیتواند مجوز اعمال فشاری مضاعف ناشی از افزایش هزینۀ غذا بر زندگی دانشجویان فرودست باشد تا این دانشجویان نیز مجبور شوند تن به استثمار دوچندان در شرکتهای دانش بنیان و بنگاههای دیگر دهند. این موضوع تنها نشان از بیشرمی سرمایهای دارد که از کار دانشجویان دکتری بهره میبرد و نمیخواهد خود هزینهاش را بپردازد، بلکه میخواهد با تردستی کثیفی این هزینه را با حذف سوبسیدهای دانشجویی تأمین کند و در نتیجۀ مستقیم فشار زیستی ناشی از حذف سوبسیدها بر دانشجویان فرودست، نیروی کاری ارزان دستوپا کند.
رئیس در بخشی از سخنانش از «رونق فعالیت دانشجویی» میگوید؛ اما فعالیت کدام دانشجویان؟ آیا منظور دانشجویان فرودست است؟ با حذف سوبسید غذا، آنها زیر چرخ سرمایه له شده و با استثمار عصارۀ عمر ارزشمند آنها، مشخص نیست به کدام «فعالیت دانشجویی» رونق بخشیده میشود؛ امّا این «فعالیت دانشجویی» هرچه باشد، ربطی به دانشجویان فرودست که ندارد هیچ، بلکه فقط میتواند علیه آنها باشد.
اوج وقاحت این سخنان در جایی آشکار میشود که رئیس پیروزمندانه و از روی لطف خود دم از حمایتِ دانشجویانی که امکان پرداخت هزینۀ غذا را ندارند، میزنند؛ پس به این منظور گویی خیریهای راه انداخته و میخواهند آنچه از آنان گرفتهاند را ظفرمندانه به آنان بازگردانند! امّا این کجا و آن کجا. یارانۀ غذای دانشجویی از ساختار دولتی و وظیفهای که دولت برای تأمین آن دارد، به «حمایت» خیریهای تغییر شکل یافته و افسار آن در دست امثال رئیس میافتد؛ همان کسانی که بازوان اجرایی سیاستهای حمله به معیشت دانشجویانی که توان تهیه مسکن و غذا ندارند بوده، آن را افتخار خود میدانند و جز این نیز از آنان انتظار نمیرود. «ثروت، این گواهینامۀ گستاخی، در دست بورژوازی وسیلهای میشود تا با ایجاد انجمنهای دنکیشوتی خیریه، تیرهروزی انسان را وسیلۀ سرگرمی و مشغولیت و ارضاء حب ذات خود کند». حال دانشجوی فرودست به جای پیگیری مسائل مربوط به حیات خود از دستگاههایی که وظیفۀ تأمین مواردی همچون غذا و... را داشتند، باید دل به قسم و آیۀ رئیس خوش کرده و چشمانش به دهان مسئولین باشد که آیا «مستحق» دریافت «حمایت» است یا خیر! درواقع همان سرمایهای که از طریق پولیشدن آموزش (و درمورد کنونی از حذف سوبسید غذا)، منافع حاصل از فراهمشدن نیروی کار ارزان و بهرهکشی تمامعیار از این نیروی کارِ دانشجو را به جیب خود سرازیر کرده، میخواهد لطف کند و درقامت خیّر، هزینۀ غذای دانشجویانی را که «مستحق» میشمارد، بپردازد و آنها را «تحت حمایت» قرار دهد. البته این حمایت چون دیگر در حیطۀ وظایف مشخص دولت و دانشگاه قرار نمیگیرد، هر گونه که خودش صلاح بداند «مستحق» را از «غیر مستحق» جدا میکند و درموقع مناسب هم با تشخیص اینکه کارهای ضروریتری از جمله ساخت «پارکینگ طبقاتی» وجود دارد همان «مستحقین» را هم از «لطف» خویش محروم میسازد. برای عدمانجام یا کاستن از لطف و عمل خیر که کسی را بازخواست نمیکنند؛ لطف و خیر مختارانۀ مسئولان و صاحبان سرمایه را فقط در بهشت پاداش میدهند!
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، این جلسه و بیانات آن، در امتداد سیاستهای پولیسازی دانشگاه و خدمات آن است و هدف این سیاستها هیچ نیست جز حمله به معیشت فرودستان. امّا از سوی دیگر، رئیس این مسائل را پنهان نکرده و این معادلۀ ساده را خود بهصراحت طرح کرده و به شکل عجیبی انتظار داشته که دانشجویان این مسئله را قبول کنند. در واقع، او انتظار داشته که این مسئله را حداقل بخش عمدهای از دانشجویان بپذیرند؛ در غیر این صورت هر کسی در جایگاه مدیریت متوجه میشود که اگه کاری را قرار است علیه زیردستان انجام دهد، باید از آنها پنهانش کند. در نتیجۀ این «صداقت» رئیس، صدای تعدادی از دانشجویان حاضر در نشست بلافاصله بلند شده و گفتوگو و جدل کوتاهی پدید آمد که در ادامه به این جدل کوتاه پرداخته و صحبت دانشجویان را نیز نقد میکنیم؛ چرا که اگر حقیقتاً بهدنبال مقاومت و راه چاره میگردیم، نمیتوانیم آن را جز از رهگذر نقد خود دریابیم.
در نشست همانروز، سه نفر از دانشجویان حاضر برای حل «مشکل کسری بودجه» و در پاسخ اظهارات رئیس دانشگاه، نظرات خود را بیان کردند. این نظرات تماماً توسط رئیس پاسخ داده شد. خلاصۀ این نظرات به صورت زیر است:
آقای جلیلی نیز در پاسخ به مسائل فوق، بهترتیب پاسخهای زیر را بیان کردند که هر پاسخ بهصورت خلاصه آورده شدهاست:
همانطور که خواندیم، رئیس برای انتقادات و راهکارهای دادهشده، پاسخهایی را ارائه کرد. پاسخهای رئیس به مسائل مطرحشده وارد بودند؛ زیرا اساساً مسائلی که بیان شده بود بسنده نبوده و عملاً راهی جز پذیرش آنچه رئیس بیان کرد، باقی نمیگذاشتند!
بار دیگر، نظرات آن سه فرد را میخوانیم؛ آنچه در هر سۀ آنها مشترک است، تنها یک چیز است: پذیرش بحث کسری بودجه! پیشفرض تمامی آنان، از رئیس دانشگاه گرفته تا هر سه نظر ارائهشده آن است که ما کسری بودجه داریم و با تمام وجود خود پذیرای این واقعیت غیرقابل تغییر هستیم؛ گویی مسئلهای است که از آسمان بر ما نازل شده و راهی جز پذیرش بیچونوچرای آن نیست. بدیهی فرضکردن این مبحث، هم رئیس و هم دانشجویان را در یک زمین مشترک قرار میدهد؛ آنان فرقی اساسی ندارند و بر سر موضوع «کسری بودجه» که پر از هیاهو و فریاد است، توافق ضمنی کردهاند. حال تنها تفاوت موجود میان آنان در این قضیه آن است که رئیس میگوید از هزینههای غذای دانشجویان کم خواهیم کرد، دیگری ضمن توافق بر سر اصل موضوع، پیشنهاد کاهش حقوق استادان را میدهد و فردی دیگر نیز تأمین این کسری را از طریق ارتباط با صنعت میجوید.
واضح است که رئیس دانشگاه صنعتی شریف در سلسله مراتب دستگاه دولتی در جایگاه مشخصی قرار گرفته و حدود و ثغور اختیارات او مشخص است. وی نه در تعیین مقدار بودجۀ دانشگاه و نه در تصویب آن، هیچگونه دخالت مشخصی نمیتواند داشته باشد. بنابراین گرچه که رئیس با بیشرمی افتخار میکند که در جلسۀ مسئولین دانشگاهها در وزارت علوم و در اوج خلاقیت و نوآوری در مقابل مشکل کسری بودجۀ دانشگاه، راهکار لغو قانون سوبسید ۹۰ درصدی غذا را قرار داده است، اما مشخص است که درنهایت هر موجود کمهوشتری از رئیس باهوش فعلی هم اگر بر مسند ریاست تکیه زده بود و در مواجهه با همین مختصات مشخص بودجهای (یعنی کاهش قابل ملاحظۀ ارزش واقعی بودجه) قرار میگرفت، ناچار بود اینچنین خلاقانه تنها راه ممکن را برگزیند: کاهش خدمات رفاهی و سوبسیدها یا بهعبارت دیگر پولیسازی آموزش. پس رئیس همچون اهرمی در سیستم کلی دولتی در همان جهتی حرکت میکند که سیاستهای کلی و کلان (در اینجا سیاست کوچکسازی دولت و وظیفهزدایی از آن) او را در آن جهت میراند و مختصات از پیش دادهشده (در اینجا کسری بودجه) او را در مسیر اجرای مقتضیات همان سیاستهای کلان قرار میدهد. حال اگر دانشجویان مختصات از پیش دادهشده به رئیس، یعنی همان کسری بودجه را به بوتۀ نقد نکشند و بدتر از آن، بهشکلی ضمنی آن را تأیید کنند، آنگاه ناگزیرند تمام سیاستهای کلانی که این مختصات را تحمیل کرده و اهداف شوم این سیاستها را با آغوش باز بپذیرند. در چنین شرایطی چگونه میتواند جایی برای مقاومتی واقعی باقی بماند؟ مشخص است که با پذیرش بیچون و چرای مختصاتی که برای دانشگاه توسط دستگاه دولتی تعیین شده است (کسری بودجه)، دانشجویان نمیتوانند به مبارزه با این حملۀ وحشیانه به معیشت خود برخیزند و تنها به چانهزدن با رئیس خواهند پرداخت تا فشار کسری بودجه را در جایی جز سوبسید غذا وارد کند؛ زهی خیال باطل!
مجموعۀ مدیریتی دانشگاه، همان اساتید آن هستند. رئیس میگوید با کاهشی در حقوق اساتید که پیشنهاد نخست ارائه میدهد، عملاً دانشگاهی نمیماند! استاد بهراحتی امکان خروج از این سیستم بر خود میبیند. از طرفی نیز رئیس دانشگاه، که خود در گام اول استاد دانشگاه بوده و هست، چه دلیلی برای کاهش حقوق خود و همکارانش میبیند؟ گویی فرض کردهایم رئیس دانشگاه جدا از اساتید دانشگاه است! درخواست کاهش حقوق آنان، بدون آنکه تغییری در اصل مسئله ایجاد کند و راهی به سوی حل این مشکل باشد، بدون درک از واقعیات پیرامونش انگشت بر روی تغییری میگذارد که حتی ممکن هم نیست.
اگر بهسان پیشنهاد نخست، کسری بودجه را پذیرفته و مورد پرسش قرار ندهیم، پاسخ رئیس آنچنان غیرمنطقی نیست؛ فشار بر روی دانشجو ارجح بر استاد است. استاد امکان خروج از دانشگاه را دارد و با خروجش، سیستم دانشگاه دچار مشکلاتی میشود. ولی دانشجو در برابر امثال این مسائل، مجبور به انعطاف بیشتری است؛ زیرا او تصمیم به درسخواندن گرفته و در میانۀ راه تحصیلش، خودش را مجبور به ادامۀ آن میکند. با کاهش سوبسید غذا و تصمیم به اعطای «کمکهای خیرخواهانه» به دانشجوی فرودست، دانشجوی فرودست پشتش را به حرفهای پر زرقوبرق و دودوتاچهارتای آقای رئیس گرم خواهد نمود. هرگاه نیز به دلیل «کسری بودجه» و «مصلحت» آنان ضرورتی به پرداخت همان «حمایت پنهانی» ندیدند، دانشجوی فرودست از سیستم دانشگاه حذف خواهد شد و همانطور که رئیس دانشگاه امروز بسیار سرافرازانه خودش را کسی معرفی میکند که خواستار کاهش سوبسید غذاست، در آن روز نیز سرافرازانه تنها شاهد تغییر ترکیب طبقاتی خواهد بود و با قاطعیت همین روزهایش آن را «نامهم» خواهد شمرد.
در پیشنهاد دوم دانشجویی، تناقضات حتی به شکل واضحتری خود را نمایان میکند. او میگوید اگرچه در تأمین بودجه مشکل وجود دارد، امّا کمکردن سوبسید غذا، دستبردن در جیب مردم است. نکتۀ موجود آن است که مردم (که در این موضوع دانشجویان مدنظر هستند) عام درنظر گرفته شدهاند؛ دولت نیز در این نظرگاه، موجودی جدای از جامعه است که از مردم دزدی میکند و این مردم «همگی و بهصورت عام» از موضوع کاهش سوبسید در حال زیاندیدن هستند. او در نظر نمیگیرد که دولت از دل جامعه بیرون آمدهاست و خدمات آن نیز از تصاحب بخشی از ارزش تولیدی جامعه تامین میشود (همچون مالیات، بنگاهداری و...). حال این دولت، با توجه به سیاستهای خودش، این ارزش تصاحبشده را بازتوزیع میکند (همچون سوبسید خوابگاه، غذا و...). زمانی که کسری بودجه پذیرفته شود، لاجرم از پی آن باید کاهش خدمات رفاهی دولت را پذیرفت. اگر دولت یا دانشگاه دچار بیماریای به نام «کسری بودجه» است، علاج آن جز از طریق کاهش هزینهها و خدمات چه میتواند باشد؟ جیب مردم و دست دولت برآمده از درک باژگونهای از واقعیت است که در ایمان به مفاهیم ایدئولوژیکی چون دوگانۀ کاذب دولت و جامعۀ مدنی (مردم) ریشه دارد.
در رابطۀ با صحبتهای نفر سوم، قضیه مضحک است! دانشگاه ارتباطش را با صنعت از طریق شرکتهای دانشبنیان زیاد کند و از این طریق با افزایش درآمد خود، سوبسید غذا را حفظ کند؟ ایشان با پذیرش کمبود بودجه، میخواهند این اختلاف را تماماً با ارتباط با صنعت پر کنند. نگاهی به منطق این سخن میاندازیم: دانشجوی فرودست در تأمین غذا و زیست خود، پس از افزایش هزینهها، دچار مشکل است. راهکار آن است که ارتباط دانشگاه با صنعت از طریق گسترش شرکتهای دانشبنیان افزایش یابد؛ اما چه کسی به عنوان نیروی انسانی در شرکتهای دانشبنیان مشغول کار است؟ آنان جز دانشجویاناند؟ پس میگوییم که غذا را از دانشجویان فرودست بگیریم و به آنان پیشنهاد دهیم بیش از پیش در شرکتهای دانشبنیان مشغول کار شوید تا ارزش افزوده به دست آوریم. سپس از این ارزش افزوده، به آنان «سوبسید» غذا ارائه دهیم!
هر عقل سلیمی این را درک خواهد کرد که مگر جز این است که با حذف سوبسید غذا، دانشجوی تحت فشار مضاعف معیشتی هزینۀ غذای خود را با ورود به بازار کار تأمین میکند؟ حال چه تفاوتی وجود دارد که این کار را برای شرکتهای دانشگاه یا مرتبط با دانشگاه انجام بدهد یا برای شرکتها و بنگاههای دیگر؟ مسئلۀ موجود این است که تأمین غذای دانشجویی پیش از این بر عهدۀ دولت و دانشگاه بود و حال دانشگاه از این وظیفه تن میزند.
در گزارش حاضر، با ذکر نکات کلیدی سخنان رئیس دانشگاه شریف پیرامون مسئلۀ کاهش یا حذف سوبسید غذای دانشجویی و نقد اولیۀ این سخنان نشان دادیم که این قبیل تصمیمات مسئولین دانشگاه (بهرغم ادعا و توجیهات این حضرات) به هیچ عنوان نمیتواند بر مبنای «منافع دانشجویان» اتخاذ شده باشد و مشخصاً اعلام داشتیم که این قبیل تصمیمات و کاهش خدمات چیزی نمیتواند باشد جز حملهای تازه به معیشت دانشجویان فرودست.
در ادامه مشخص کردیم که تصمیماتی مثل کاهش هزینههای دانشگاه از طریق حذف یا کاهش قابلتوجه سوبسید غذا را، که گامهایی در جهت پولیسازی آموزش به شمار میروند، نمیتوان ابتکار عمل مدیران یا رؤسای منفرد در حوزههای مجزا دانست و با توجه ویژه به نقش اساسی و نادیدهگرفتهشدۀ سیاستهای کلان سرمایه در تحمیل شرایط حاضر و این مختصات مشخص کسری بودجه است که میتوان به شناختی مطلوب از شرایط و نقد درستی به این سیاستها و تصمیمات تحمیلشده از سمت آن دست یافت.
از این رو اقدام به بررسی مختصر و انتقادی جدال کوتاه میان دانشجویان و رئیس دانشگاه کرده و روشن ساختیم که مقاومت و مبارزه در برابر این حملات تازه و سیر کاهش خدمات و سوبسیدها، بههیچوجه با توافق ضمنی و صحهگذاری بر مختصات تحمیلشده و سیاستهای کلان سرمایه ممکن نخواهد بود؛ بلکه راه مقابله با این فشارهای معیشتی تحمیلشده، تاکید بر نقش دولت و دانشگاه در تأمین نیازهای اولیه و معیشتی دانشجوست و به همین جهت بر ماست که در برابر شانه خالی کردن دانشگاه از این وظیفه، ایستادگی کنیم. به همین جهت، برای روشنتر شدن ریشههای اصلی این اقدامات و عدم همراهی و توافق با مسئولین دانشگاه در امر کسری بودجه و کاهش خدمات رفاهی، نیاز به توضیحات دقیق و علمی در بطن این مبارزه احساس میشود؛ نشریه موضع خود را ملزم میداند در آیندۀ نزدیک و در راستای دو گزارش اخیر پیرامون مسائل خوابگاه و تغذیۀ دانشجویی، توضیحاتی پیرامون مسئلۀ «کسری بودجه»، سیاستهای کلان دولت سرمایه و همچنین تاثیرات این قبیل سیاستها در جوامع امروزی ارائه کند. باشد که این توضیحات، توشۀ شایستهای برای مبارزات معیشتی دانشجویان فرودست گردد.