ویرگول
ورودثبت نام
Mahdi's journey
Mahdi's journey
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

نظریه همه چیز :چگونه خدا به صورت تئوری ممکن است؟

این مطلب بیشتر استدلالیه تا فیزیکی حتما درمورد نظریه همه چیز شنیدید فعلا نظریه ایه که سعی میکنه نظریه نسبیت عام انیشتین و مکانیک کوانتومی و تضادهاش رو پوشش بده و باهم سازگارشون کنه.در فلسفه و تاریخ یا بهتر بگم،فلسفه تاریخی هم متخصصین دنبال اینن که دنبال نظریه همه چیز باشند.اما چرا انسان ها دنبال یک نظریه واحد و کامل و جامع هستند که همه چیز رو توجیه کنه؟

فیزیک حکم میکنه که هیچ پارادوکسی نباشه و یک سری قوانین کنار هم و هماهنگ مشابه یک ماشین یا ساختار هماهنگ جهان مارو بوجود اورده باشند.هنوز فاصله زیادی با این مسئله داریم و تو اوایلش هستیم ولی پیشرفت های زیادی هم داریم . خود استیون هاوکینگ هم کتابی در این مورد داره و به دنبالش بود.فیلسوفان زیادی مثله هگل دنبال نظم تاریخی بودند و بزرگانی مثله هایدگر هم گفتن به افریدن مفهوم جدید و خداگونه برای نجات بشر نیازمندیم مشابه چیزی که نیچه پوچ گراهم برای نجات بشر دنبالش بود(ایجاد یک فرهنگ واحد و یک اعتقاد جدید که انسانهارو از تفکرات سفتو سخت و خشک خودشون که جهان مدرن رو به سمت پوچی میبره نجات بده) پس ظاهرا بنیادی ترین علوم دنیا در تجربی علم فیزیک که پایه تمام اتفاقات شیمیایی و زیستی است و در تفکر و بخش علوم انسانی فلسفه بعنوان واحد اصلی تفکر دنبال یک نظریه واحد هستند.

حالا فرض کنیم مجموعه قوانینی که در سطح حیات خودمون کشف کردیم و سطوح جهان رو قوانین مرتبه اول بنامیم قوانینی که در سطوح ریزتر رخ میدن یا حتی نام بی نظمی رو هم روشون میزاریم مثلا مولکولهای یک ماده در کل منظم هستند ولی وقتی وارد ساختاری های ریز میشیم بی نظمی هایی میبینیم و همینطور تا اخر.احتمالا خود اینها هم از قوانین کوچکتری تبعیت میکنن که گاه ارزش تبدیل شدن به قانون و مطالعه رو ندارند. حال این قوانین از قوانین کلی تر جهان به نام قوانین مرتبه دوم تبعیت میکنند. قوانین کلی تر و پایه فیزیک امروزی که بوجود اورنده نیروها هستند.قوانین مرتبه سوم که فیزیک کوانتوم در حال کار روشون هست کل هستی شناخته شده رو در بر میگیرند.با فرض وجود جهان های دیگر عقل حکم میکنه قانون مشترکی هم در بوجود اوردن تمام جهان ها و بعدها حاکم باشه که خود اون هم شامل مطالعات امروز هست .

شاید فکر کنید همون علت و معلول رو میریم جلو که تقریبا هم درسته همونه اما در شکلی دیگر.نهایتا میرسیم به قانون نهایی که بوجود اورنده تمام قانون هاست.این قانون این رو میگه:ایجاد قانون های جدید.

سوالی که فوری پیش میاد اینه چه کسی این قانون رو بوجود اورده؟قانون بالاتری هم باید باشه؟رک بگم برای درک ساده تر منو شما اسم قانون اصلی و نهایی رو گذاشتیم قانون در اصل قانون نیست و الزاما از جنس قانون نیست.برای مثاال شما برای ساختن ربات لازم نیست خودتون تبدیل به ربات شید.شاید یه عده بگن اما باید وجود داشته باشیم و از قوانین فیزیکی این جهان تبعیت کنیم!درسته اما مگر به اعتقاد فیزیک نوین ما همین الان هم ساختار وجود رو از هیچ بوجود امده نمیدونیم؟در واقع استیون هم همین رو گفت جهان هستی از هیچ بوجود اومده.یعنی هیچ برای ساختن وجود نیاز نبود خودش وجود داشته باشه.حالا ایا ما درکی از هیچ داریم؟خیر.ایا میدونیم هیچ چطوریه چه شکلیه یا اصلا یعنی چی؟ذهنمون هنگ میکنه؟هیسسسسس.سوال نپرسید .از ذات و چگونگیش خیلی نپرسید و فکر نکنید چون زیاد مهم نیست فقط یه فضای سیاه خالی تصور کنید و بیشتر از این خودتون رو در درک چیزی که درک نشدنیه خسته نکنید:)اما اگر خداباوران گفتند خدا ساختاری غیر وجودی و غیر قابل درکه و نمیشه در موردش فکر کرد نظر داد و تصور کرد و مجازا هاله ای نور در نظر گرفته میشه حتما سوال کنید،بگید که یک ساختار غیر شفاف رو قبول نمیکنید و این بهانه خداباوران برای ساخت خداست.اما یک اتئیست ساده لوح تر میتونه بگه :خب اخه خدا سخن میگه خلق میکنه و فلان پس ساختار داره....اینجاست که باید گفت خیر ساختار نداره فراتر از تصوره .ممکنه بگن فرق خدا و هیچ اینه خدا هوشمنده...بگم که ساختار هوشمند رو خودمون خطاب و تعریف میکنیم و به اون معنا خدا هوشمند نیست ایا نقطه فرضی هیچ هوشمنده؟ایا خودش ساختاره؟...میخوام بگم در مفهوم فلسفی مطلق ما با دو چیز مواجهیم که یکسان غیر قابل درک هستند. این رو هم بگم از نظر فیزیکی منظور از هیچ واقعا هیچ نیست!منظور ساختاری غیر وجودیه!ما میگیم هیچ چون هیچ تصوری از خارج از بعد وجود نداریم و هرچیزی که وجودی مثل ما نداشته باشه میگیم موجود نیست و هیچه....هیچ حتی نمیتونه یه نقطه سیاه فرضی باشه:)هیچ چیزیه که وجود نداره اما وجود رو بوجود اورده چرا اتئیستهای محترم نمیپرسن که چه کسی هیچ یا حتی به اصطلاح خود استیون نقطه فرضی هیچ رو چه کسی بوجود اورده دقت کردید؟:)کلاهبرداری قرنه.هر دو به نقطه فرضی و غیرقابل درکی به نام ایکس اعتقاد داریم که حق نداریم در مورد ذاتش فکر کنیم یا نظر بدیم یا بهمون میگن به درک شما نمیرسه.هر دو ساختاری غیر وجودی هستند(به تعبیر ما)که میتونن وجود رو به وجود بیارند و خودشون وجود نیستن که نیاز به سازنده داشته باشند ولی دعوا سر اینه ما به اون نقطه فرضی میگیم خدا و یکی میگه هیچ .باز هم میگم از نظر دینی هم خدا تقلیل داده شده تا به درک ما برسه وگرنه در اصل فراتر از تصوره با همه قوانین فیزیکی میخونه.باز گفتنش تویه متن سخته .اما چرا اینجا از کلمه قانون استفاده کردم؟تا تصور قابل درک تر علمی بدم و نشون بدم علم هم در جهت یک قانون واحد کیهانی و حتی فراکیهانی حرکت میکنه همین الانم نظریه استیون یجورایی مرز وجود رو رد کرده و فرای اون رو داره بررسی میکنه.

از دانسته های پراکنده ام میگم و خلاصه چیزایی که میخونمو به اشتراک میزارم تا شاید کسی هم استفاده کنه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید