انقدر فوق العاده بود این شاهکار سینما و نبوغ هاجیمه ایسایاما در نوشتن داستانش که هنوز که بعد از 4 سال این انیمه را مجدد میبینم و تحلیل میکنم دارم چیزهای جدیدی یاد میگیرم . دور دوم هم میبینمش . تازه دارم نکات زیادی را متوجه میشوم که قبلا توجه نکرده بودم . کاری ندارم با داستان پردازی مطلقا فوق العاده و منطقی اش که شخصیت ها، سرگذشت انها را کاملا منطقی جلوه میدهد . همین اول نشان میدهد که هیچ شخصیتی بیخود ان شخصیت نشده و کاملا مطابق ژنتیک و اصالت و رخداد هایی که در کودکی اش رشد کرده بزرگ شده و هدف و زندگی اش برپایه ان چیده میشود .
اما شاهکار نهایی فلسفی اون در مطلق و ابدی بودن جنگ است . جنگ نه در تجسم جنگهای نظامی ،بلکه هر گونه اختلاف . اختلاف ها اجتناب ناپذیرند و در ذات بشر و نهاد طبیعت هستند . گرچه ایسایاما فرد مذهبی نیست و نقدی هم بر نقش دین و مذهب میکند اما به تعصب انسانها به زیبایی اشاره میکند . فارغ از اینکه فرد معتقدی باشید یا نه ، به درستی به فلسفه درست او اعتراف خواهید کرد . کاملا در یک چرخش زیبا تا اخر داستان نشان میدهد که چرا دنیا بی رحم و ظالم است و چقدر درطول تاریخ بوده . اینکه انسان ها قدرت تایتان ها را گرفتند از چه کسی؟از سمت خدا یا شیطان؟ از طرفی با توجه به نقاشی هایی که در اندینگهای فصل دو هست(شباهت زیادی به اثار به جامانده مسیحی و قرون وسطی دارد و حتی تم داستان انگار در قرون وسطی و حکومت کلیساست)انگار که ان تایتانی که در جنگل ان قدرت را به اولین انسان داد که یک زن بود، میتواند به حوا اشاره کند و داستان سیب و یا شاید زن بودنش اتفاقی نیست از انجایی که خود یمییر هم یک زن بوده و به زایایی او اشاره دارد . از طرفی بقا و تکامل تنها قانون طبیعت و حیات است که در اوپنیننگ فصل دو هم نشان میدهد که همه جانوران قلب دارند و یک دیگر را قربانی میکنند . به عبارتی هرچه جان دارد، قلب دارد و حیات وبرای تکامل و بقا میجنگد . این در ذات حیات است . یک خرس باید قلب یک فوک را از کار بیندازد تا زنده بماند برای بچه هایش و خودش، چاره ای ندارد . یک انسان (همانطور که در فصل 3 میبنیم) مجبور است انسان دیگر را بکشد چون خانواده اش تهدید میشود یا ...
نکته جالب هم تیکه و انتقادیست که به کلیسا و یا برخی متعصبین ادیان در طول تاریخ می اندازد . حتی عمدا هم این داستان خاورمیانه را و ساکنینیش را (مشابه ساکنین عثمانی) به تصویر کشیده . جالب است که فرقه دیوار به دنبال پنهان کردن حقایق است اما تولستوی وار(در کتاب اعتراف) نشان میدهد که مذاهب (علی الخصوص برخی متدینین به ظاهر مذهبی ) هدفی جز صلح بشر را ندارند . انها میدانند که اگر بشریت حقایقی را بداند به جان هم می افتد و صلح از بین میرود و جنگ میشود. مثلا در اینجا حقیقت ، خروج از زندان و دیوارهای جهل به سمت دنیای بزرگتر است یا اینکه فلان شاه واقعی و برگزیده خدا نیست . (بسیار فضای قرون وسطی قبل رنسانس و حکومت کلیسا را به تصویر میکشد).
اما یکجای داستان اروین به ارن میگوید:فکر میکنی دشمن واقعی کیست؟ و در فصل سه همگی دارند ادم میکشند! به عبارتی میفهمند بعد ها همم که تایتان ها همان انسانند و این جنگ را خود انسان ها شروع کردند که قدرت تایتان را خواستند(شاید ان تایتان اول شیطانی بود که قدرت را به انسان داد تا ثابت کند انسان ها همینند و همواره به جنگ ادامه خواهند داد شاید هم وسیله خدا بود که مدت کوتاهی صلح شود به علت برتری مطلق تایتان ها) هرجه بود در این داستان میفهمیم دشمن واقعی خود انسان است و طبیعت . همواره قوی ضعیفتر را میخورد و چاره ای هم ندارد. بقول ارمین: ادمها هم را میکشند فقط چون نقطه نظراتی متفاوتی دارند ، نه! همرا میکشند چون از گروه های متفاوتی هستند(که گاه خود انتخاب نکرده اند) برای مثال کشوری به کشور دیگری حمله میکند . (خود شما تصور کنید به عنوان سرباز یا شهروند کشور مهاجم هستید) شاید تقصیر بیشتر گردن کشور مهاجم باشد اما بسیاری از سربازان کشور مهاجم هم چاره ای ندارند جز اجرای دستورات . بسیاری سرباز شده اند برای یک تکه نان و حقوق یک عده برای افتخار و یک عده برای دفاع از کشورشان ولی حالا باید مهاجم باشند .حالا نه فقط اینکه بگویید خب بروند انصراف دهند، اولا گاها اجباری هست در برخی مواقع رفتن به جنگ و حتی این دلیل ساده لوحانه را کنار بگذاریم ، شما خودتان باید به جنگ بروید چون ذات بشر همین است . اگر شما پیروز نشوید کشور دشمن حمله میکند !انوقت خانواده شما کشته میشود یا خود شما! حتی یکجای داستان یک سربازی کشته شد چون تعمل و تردید کرد برای شلیک به دیگری و لیوای گفت که اگر ما نکشیم انها میکشند، حالا چرا انها میکشند؟ چون فکر میکنند ما میکشیم! به عبارتی بی اعتمادی سبب بسیاری از جنگهاست و حق هم دارند چون بسیاری جاها یک طرف انگیزه قویتری دارد و احتمالا حمله را او شروع خواهد کرد .
در کل انیمه معلوم میشود که از اول تایتان ها هم انسان بودند و فقط انسان دشمن انسان است . هیچ تایتانی ان بیرون نیست و فقط تایتان بودن یک ابزار است . مثل اتش که هم منفعت دارد هم ضرر . این ما انسان ها هستیم که با اراده خودمان کنترلش میکنیم برای کشتار. حتی تایتانهای عادی علت اینکه بقیه را میخورند این است که همچون حیوانات فقط بقای خود را تضمین کنندو به فرم انسانی بازگردند. به عبارتی مجبورند .
فلسفه جنگ در ذات انسان است. دیدتان را به جنگهای نظامی محدود نکنید! دعواهای روزمره ! چقدر در طول روز با مردم غریبه و حتی دوستان و همسر و فرزند و والدین خود بحث میکنید یا اختلاف پیش می اید؟ برخی اختلاف ها منجربه جدایی و قهر های دائم یا موقت میشود . شاید به حد کشتن هم نمیرسد اما در اصل اجتناب ناپذیر است . بقول ارمین فقط مشکل اینست که همه ما از گروه ها و احساسات متفاوتی هستیم . شاید شما ان لحظه حال خوشی نداشتید و دست خودتان نبود که عصبی شددید(چند وقت پیش مقاله ای میخواندم که غذایی که چند روز پیش خورده اید روی باکتری های روده شما تاثیر گذاشته و انها هم خلق و خوی شمارا تنظیم میکنند . یعنی کاملا رندوم بدون انکه بدانید چهار تا باکتری یا غذای سه ماه پیش میتواند باعث شود عصبی ترشویدویک مقاله هم در مورد اثرات ناخوداگاه شما بر رفتارتان بود و ژنتیک شما)این بحث زیستی ماجرا از لحاظ اخلاقی اعتقادی هم شما فلان اعتقاد را دارید چون هزاران عامل از جمله حرف دوستان و خانواده و اعتقادات انها(در جهت مخالف یا موافق) روی شما اثر گذاشته و باعث شده این نقطه نظر شما باشد و هرچقدر هم از دعوا و بحث اجتناب کنید یک جا بحث پیش می اید یک روز و تعارض منافع . مثلا سر بزرگ کردن فرزند یا بیزینس با پارتنر خود یا ...
به عبارتی تعارض منافع در ذات بشر است و غیر قابل پاک کردن و تنها را پاک کردن ان حذف بشر است . بله ارن کاملا در انیمه به دنبال حذف بشر بود. اما وابستگی ها و عشق او باعث این شد بازهم نتواند و ضعف نشان دهد . به عبارتی تنها راهحذف جنگ حذف کل بشریت است . بقول انیشتین که میگوید در جنگ جهانی بعدی فقط یک نفر زنده خواهد ماند و تا اخرین نفر همه همرا خواهند کشت . این البته تصوری ارمانیست و بی شک همه هم را نمیکشند اما فکر کنید منابع در جنگ جهانی بعدی کم شود مثلا اب اشامیدنی . ایا برای کشور خود و اب داشتنش حاضرید کشور بغلی را قتل عام کنید؟ بی شک مجبورمیشود. بعد اب محدود میشود به شهر شما . حاصرید شهر بغلی را قتل عام کنید؟ احتمالا . بعد در شهر شما هم کمیاب میشود حاضرید برای نجات خانواده خود همسایه ها و اقوام خود را.... تصورش هم دردناک است . بعد هم لابد اگر خودخواه باشید برای حیات خودتان ...... یا شاید هم خود را فدا کنید برای دیگران که باز هم فرقی ندارد .
اما به اعتقاد من فلسفه نباید یاس اور باشد باید امید دهد و هاجیمه هم امید داد . خوبی فرهنگ ژاپنی همین است . کلی ایه یاس خواندیم ولی نکات مثبت و زیبایی هم در این دنیا هست . اولا در اواخر داستان ارمین به زیک میگوید که زندگی همان لحظات است . همان لحظات توپ بازی کردن با پدرش . کل مفهوم زندگی همین لحظات ساده و لذت بخش است . از طرفی دیدیدم که تا اخر داستان عشق میکاسا حتی برای ارن بی احساس هم مفهوم داشت و دوستانش و زندگی انها . و بارها دیدیم همین انسان بی رحم، زندگی خود را برای خانواده و کشور و ارمان خود میدهد پس انقدرها هم خود خواه نیست . علاوه بر ان در بازه های کوتاهی در جهان میتوان صلح برقرار کرد و ...