یادگرفتن های الکی
درک های الکی
شناخت سرسری
چیزی که زندگی امروز ماهستش
عجیبه ولی واقعا خیلی تجربه بامزه ای برای من بوده
مدتها بود که در شرکتهای بزرگ داشتم کار می کردم. الان ۱۲ سال مستقیم دارم در حوزه دیجیتال مارکتینگ کار می کنم. با بزرگترینها هم در حوزه محصول و هم خدمات کار کردم. از سال پیش تصمیم گرفتم که کمی هم به دنیای فعالین کسب وکار دیجیتال مثل آژانسهای دیجیتال مارکتینگ و فروشگاههای اینترنتی کوچیک بپیوندم و تجربه خودم رو باهاشون در میون بزارم.
به نظرم راحت میومد.میرم این شرکتها و تمام ایدهها و راهکارهای نابی که میتونه بهشون کمک کنه رو براشون میارم وسط و میریم که بترکونیم! اما غافل از اینکه اصلا اینجا چیزی به نام دانش حرفهای نیست. همه یه چیزهایی رو بلدن و با همون یه چیزهای سطحی می خوان کار و کسب داشته باشند. وقتی جلسه میزارن رویا بافی و اینکه من می دونم این خوبه بیا انجام بدیم رو دارن. تو هم فکر میکنی که ایول این دنبال اینه برو بشین وقت بزار براش برنامه در بیار ، شاخص ، دیتا وغیره میاد وسط.
فرداش میری میبینی که طرف یه سری از پرسنلش رو جمع کرده میگه بیاین من این ایده رو دارم (همونی که بهش رو دادی) برین بسازید. و تو میبینی که این افراد نتوانستند کاری پیش ببرند و کارهایی که انجام دادن یه سری کارهای سطحی هستش و انتظار دارن که نتیجه بگیرند و حتی بدتر کاری نمی کنند و انتظار دارن چون تو جلسه بهش فکر کردن پس باید شرکت متحول بشود.
بازم اینها مشکلی نیست! یه روز اومدم به مدیریت در مورد PMO مدیریت پروژه گفتم چی شد، مدیر فرداش یکی رو گذاشته بود برای مدیریت پروژه . بعد به طرف می گم چطوری می خوای بری؟ میگه با ترلو یا میزیتو دارم تسک ها رو می چینیم و بعدش میدهم افراد انجام میدهند!! و تو بیا بگو این کوه یخ مدیریت پروژه ابزارش هستش. متد ات چیه ، استراتژی ت چیه؟ چطور می خوای پیش بری؟ بودجه چقدره؟ خیلی ساده میگه AGILE بعد که میای ریز بشی، چون روش نمیشه می گه مهندس سخت نگیر ، اینجا که اون شرکت بزرگی که کار می کردی نیست! از متد اجایل کمک می گیرم با عجله همه چیز رو راست و ریس می کنم!
بعد عمیق تر که می شی می بینی تیم فروش که برای خودش می بره و می بافه، تیم طراحی و عملیات کار خودش رو می کنه ، مالی همینطوری رو هواست ، هزینه ها ذهنی داره محاسبه میشه و سیستمی این وسط نیست! آموزش تیم که همینطوری من درآوردی هستش و...
بعد قراره برای ماه جدید بیایم و سقف جدید فروش رو لمس کنیم!
یاد این جمله افتادم
گاهی کسی را دوست داریم اما او نمیفهمد، گاهی کسی ما را دوست دارد ما نمیفهمیم، خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم تشکیل اجتماع دادیم....
اینم در این