خانواده، جامعه، درسایی که میخونی، محیطی که توش هستی، همه و همه سعی میکنن بهت منطقی بودن رو یاد بدن. اینکه سعی کنی منطقی فکر کنی، منطقی رفتار کنی، اما متاسفانه این منطق فقط برای موقع هایی که میخوای نشون بدی آدم احساسی ای نیستی و مثلا خیلی عاقلی به کار میاد و تو حساس ترین و مهم ترین تصمیمات زندگی خیلی به درد نمیخوره. چون اصولا زندگی خطی نیست. همون مثال کلیشه ای که میگن دو دوتا میشه چهارتا . ولی به ندرت میشه چهارتا. یه وقتایی میشه 10 تا یه وقتایی 20 تا، حتی بعضی وقتا صفر!!! اصلا از یه جایی به بعد، دیگه جایی برای منطق نیست و یهو به عقب که نگاه میکنی میبینی تو یه مسیری هستی که منطق، کیلومترها عقب تر جا مونده. اون چیزی که مهمه و به درد بخور، " شهوده". یعنی دیدن وجهی از قضیه که در نگاه اول و با ذهن لایه اول ممکن نیست. همون چیزی که به جای دیدن سطح، عمق رو میبینه، به جای محاسبه و استدلال، حس میکنه، کمتر پیش داوری و بیشتر درک میکنه...