ویرگول
ورودثبت نام
یونس رئیسی
یونس رئیسی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

دختران گیران در مسیر سنگلاخ تحصیل

انتظار در سنگلاخ تحصیل
انتظار در سنگلاخ تحصیل


اینجا بلوچستان است ، جنوبی ترین شرقیِ ایران زمین!


نام سیستان و بلوچستان بذاته از ازل توام با محرومیت و محدودیت بوده است ، حال اینکه جبر جغرافیایی سبب گردد که در جنوبی ترین نقطه ی جنوبی ترین ایالت ایران ، چشم به جهان بگشایی متقابلا باید از سعادت و سامان چشم بربندی.

شاید نام گیران تا بحال به گوشتان نخورده است ؛ مدید هنگامی ست که گیران در گیرِ آن و این ست تا که آسودگی و سکون مزه مزه کند و بر روی سنگلاخ های گرم و دلِ گرمِ مردمانی از جنس کوه و دشت و نخل و آفتابِ خویش بنشاند.

اینبار اما تلخکامی دیار آفتاب ، دختران گیران را در بند و تنگنای پر کلوخ تحصیل انداخته تا کام ازلیِ بلوچ و جنوب تلخ ادامه یابد.

گیرانی که اینبار باید با مشکل نبود دبیر خانم در مرداب ترک تحصیل دخترانش غرق شود.

دختران روستای گیران برای رسیدن به مدرسه باید کیلومترها سنگلاخ را در مسیر دور و دراز هر روزه خود بپیمایند.

مسیری طولانی تا مرکز بخش کتیج در شهرستان فنوج.

حال آنکه مرکز این بخش با هزاران جمعیت و چندین و چند روستا ، فاقد یک مدرسه شبانه روزی دخترانه است.

دختران گیران هر روز پشت این وانت باری سوار شده و کیلومترها مسیر را در این جاده صعب العبور سنگ و کوه پیموده و برمیگردند.

در این مسیر تا چشم کار میکند کوه است و سنگ و آفتاب و جز صدای گاه و بیگاه باد خشک وسوزان چیزی به گوش نمی رسد.

محرومیت ، محدودیت ؛ دو واژه پرچم افراشته روستاهای بخش بزرگ کتیج هستند ، روستاهایی که تیره اند ؛ از دوری نور.

اما همیشه گفته ام و باز هم می گویم ؛ امان ، امان از جبر جغارفیایی.

امان از جغرافیای جابر !

اما گیران!

اینجا روستاست و آرزوهای ازلی روستا دیدن ندارد.

کسی ویرانی دورافتاده را آباد نمی کند.

اینان دختران سرزمین آفتابند ،

دختران سرزمین دورافتاده و شاید ، فراموش شده ؛ حیران درس اند و ویران سنگلاخ های تحصیل!

در ناکجا آبادهای سیستان و بلوچستان مدرسه وجود ندارد دبیر زن وجود ندارد.

ناکجا آباد که نه ؛ ناکجا ویران های بلوچستان !

در ناکجا ویران های بلوچستان ترک تحصیل اجبارست و در مرگ و دل مردگی اختیار!

ناکجا ویران های بلوچستان تنهایند ، دست کوتاهشان به هیچ جا نمی رسد.

رؤیای مدرسه‌رفتن مشق خیالی دانش‌آموزان راه دورست ؛ محصلان انتظاری که اندوه دیرینه‌ آن‌ها می‌پیچد در آسمان، در کوه، در دشت و در سرزمین آفتاب.

به گیران که بروید ، سوال اینست « دبیرستان ما کی رو به راه می شود؟ »

وقتی قرار نباشد دختران درس بخوانند ، ازدواج می کنند.

برای رسم روستا بد است دختر زیاد در خانه بماند.

آنها که ازدواج میکنند ، افسوس مدرسه را همیشه یاد دارند و رؤیاهایی که میتوانست پشت نیمکت ها باشد.

اما افسوس و صد افسوس!

وای بر شما کرسی دارانِ این سرزمین!

دختران گیران ، تکه پاره های تکثیری آمالشان را بر باد رفته می بینند.

آیا آنچه شایسته دختر است همین ست؟

آیا رفاه و اصول اولیه و کمترین حد رفاه اینگونه است؟

آیا اینگونه در بوق و کرنا شدگی ادعای واهیِ آموزش و تحصیل سطح بالایمان را جدی بگیریم؟

حال که مدرسه هم وجود دارد و بقول آموزش و پرورش فقط در قید نبود دبیر خانم است!

ترک تحصیلسیستان بلوچستاندختران گیرانآموزش پرورشکتیج
▫️فعال اجتماعی ?عکاس | تصویربردار ?️نویسنده ?️کارشناس علوم اجتماعی ?️روشنگر اجتماعی《معلم》 ?️دانشجوی رشته ی گرافیک و نرم افزار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید