ویرگول
ورودثبت نام
محمد مهدی صفری تنها
محمد مهدی صفری تنها
خواندن ۸ دقیقه·۱۰ ماه پیش

تحلیل فیلم Black Swan 2010 اثر دارن آرنوفسکی

. تحلیلی بر قوی سیاهِ آرنوفسکی

.از منظر فلسفۀ وجودی، دیالکتیک هگل و روانکاوی فروید.

به قلم محمد مهدی صفری تنها (م.ص.تنها)

فیلم قوی سیاهِ دارن آرنوفسکی اثری است شاعرانه در سینمای پست مدرن زمانۀ ما. آرنوفسکی با ساخت تولیدات مستقل‌اش از دهۀ 90 میلادی تا به امروز، به خاطر تاثیرات فراوانی که از عصر طلایی سینمای مدرن هنری گرفته، در کنار دیوید لینچ بزرگ جانشینان خلف فلینی و بونوئل به حساب می آیند. قوی سیاه نیز به خاطر بهره گیری از سبک جریان سیال ذهن و زدن پلی بین درون و بیرون از ظرف ذهن / رویا و واقعیت به گونه ای ادای دِینی است به هشت و نیمِ فلینی که آن هم رنگ و بوی سورئالیسم را داشت.

«قوی سیاه» با وجودی که در مواجۀ اوّل اثری روانکاوانه با انگاره های ژانر تریلر روانشناسانه به نظر می آید امّا در هسته اصلی‌اش یا بهتر بگویم زیربنای آن را فلسفۀ "اگزیستانسیالیسم"تشکیل داده است. نینا را می توان آینۀ تمام نمایی از انسان مدرن و از خود بیگانۀ عصر ما دانست. چهار گزاره زندگی اگزیستانسیالیسم : آزادی، تنهایی، اضطراب و ارزش هستی/ وجودی در فیلم «قوی سیاه» به طور کامل توضیح داده شده است. آرنوفسکی تمام تجربه عاطفی و وضعیت روانی نینا و نبرد درونی با بخش شر وجودی‌اش -تقابل قوی سفید (پروتاگونیست) با قوی سیاه(آنتاگونیست)- را یک به یک به تماشاگران نشان می دهد. او با مرکزیت قرار دادن پرسوناژ نینا در داستان و با استفاده از سبک "جریان سیال ذهن" به عنوان ابزار فرمال روایی و استفاده از دوربین روی دست وگرفتن نماهایی متشنج، شلاقی، دوضرب و پرشی و درکنار آن مونتاژ نماها خلاف اصول فرمال کلاسیک که همه و همه در جهت آشنایی زدایی از جهان خارج از ظرف ذهن نینا بوده و در راستای سیستم فرمالیستی پست مدرن اثر.

. آزادی (Freedom)

نینا از دوران کودکی با مادرش زندگی می کند و تحت نظارت جدی مادرش- سلب کننده آزادی - بوده است. در آغاز، او هرگز به مقاومت فکر نکرده بود. مادرم مدام می گفت که در 28 سالگی رؤیای باله خود را رها کرد تا نینا را به دنیا آورد. نینا برای اینکه مادرش را غمگین نکند، از همان اوان کودکی همه چیزهایی که مادرش ترتیب داده بود را رعایت کرد. در اینجا، مادر نشان دهنده کنترل بیش از حد و محدودیت اخلاقی است. در این فیلم، نینا هرگز استقلال شخصی به دست نیاورده و در نظم و انضباط رشد نموده است. نینا در طول فیلم و سراسر زندگی‌‎‏اش انگاره‌ای از "قوی سفید" بوده و نقش آن را بازی کرده است.او دختی پاک و منزه نزد مادر، رقصنده‌ای سخت‌کوش نزد ‌هم‌سالان و همچنین نزد استاد. او چون دختر زیبایی‌است در دام نفرین؛ نفرینی برآمده از یک درام آمیخته با رقص که بخش لاینفک زیست اوست. او روحی‌است گرفتار در تن ِ یک قوی سفید با سودا و آرزوی آزادی.

. تنهایی (Loneliness)

ژان پل سارتر در فلسفۀ اگزیستانسیال می‌گوید: «تنهایی یکی از ویژگی‌های اجتناب‌ناپذیرنهاد و ذات آدمی است و دارای معانی منفی و مثبت است». تنهایی منفی اجباری است، در حالی که تنهایی مثبت فعال است. نینا ترکیبی از تنهایی اجباری و تنهایی فعال است. از یک طرف، مادرش مدتهاست که او را به نام عشق کنترل می کند. از او می خواهد که برای تبدیل شدن به یک بالرین عالی به کار سخت ادامه دهد، که باعث می شود او دوستان وافرادی که با آنها در رابطۀ عافطی بوده است را از دست بدهد. نینا محکوم است به تنهایی. او فردی است که در حین تمرین شوکه، غمگین یا ناشاد است. او همیشه در گوشه ای تنها بوده و اشک می ریخته است. او هرگز پیشقدم نشد که به دیگران اعتماد کند، زیرا دنیای او را دو چیز تشکیل داده است؛ مادر و رقص. برای تنهایی از نوع منفی و تحمیل شده می توان صحنه ای اشاره کرد که لیلی در خانه نینا و مادرش را می زند. مادر به طرف در رفته و با گفتن اینکه "نینا اینجا نیست" می توان از آن استنباط نمود که بدیهی است مادر هرگز اجازه داده باشد که هر کسی از کودکی به دخترش نزدیک شود. از سوی دیگر، نینا با تنهایی سعی کرده خود را از دنیای بیرون جدا کند . افراد کمالگرا اغلب تنها هستند. او تمام اشتیاق خود را وقف حرفه باله کرده و به شدت با نظم و انضباط ِ شگفت انگیزی تمرین نموده است. او در اوقات فراغت مانند دختران دیگر به بار نمی رود و خویشتن را از گرمای عشق زیبای زن و مرد در چنین سن و سالی محروم کرده است.

. دلهره (Anxiety)

درباب اضطراب و دلهره در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم جمله ای وجود دارد: "اضطراب ترس از انتخاب است، یعنی شما هنوز توان انتخاب دارید. انتخاب کردن و عمل به آن خودِ آزادی است". میزانسن در فیلم قوی سیاه بیشتر از هر بخش دیگری در سیستم فرمال آن کمک به خلق فضایی افسرده حال، سرد و مدرن درجهت انعکاس اضطراب و دلهرۀ درونی نینا کرده است . بله، او به ویژه مشتاق است که فرصت بازی در نقش پروتاگونیست "دریاچه قو" را به دست آورد و به ویژه مشتاق است که این نقش را به خوبی بازی کند. به همین دلیل او باید از قوی سفید ِ خالص و بی عیب و نقص به قوی سیاهِ اغواکننده و شیطانی تغییری دیالکتیکی داشته باشد. این نیز دگرگونی قلب او، تکامل شگفت انگیز زندگی تا مرگ و تولد دوبارۀ او- دیالکتیک و نبرد بین قوی سفید(تز) با قوی سیاه(آنتی تز) و کشته شدن قوی سیاه توسط قوی سفید و ادغام آن دو با هم و یکی شدن و بازگشت به اصل خویش(سنتز)و رهایی وآزادی- را شکل می دهد. امّا راه چو بس دشوار است.

نینا در تفسیر و پرداخت به پرسوناژ قوی سیاه مشکل داشت و حتی ترسی از این داشت که فرد دیگری را-لیلی- را جانشین او کنند. آن سرکوب از کودکی و عدم توانایی در برقراری رابطه با جنس مذکر و تجربۀ آزادی تبدیل به عقدی ای اودیپ وار در بطن شخصیت او شده که بر ناخودآه او سایه افکنده است. این عقدۀ اودیپی نینا در توهماتش نمایان شده اند؛ بخش شر وجودی او یا آن بخش برآمده از ناخودآگاه در کالبد اشخاص مختلف و در آخر به صورت تمام نما در قالب شخصیت لیلی وارد زندگی نینا شده. حال می توان بر اساس نظریات فروید نظریۀ شخصیت انسان و سه عنصر آن : اید، ایگو و سوپر ایگو- نیز خوانش جدیدی از پرسوناژ نینا و پیچیدگی ذهن او داشته باشیم. از آن جهت که اثر بسیار به سمت سوبژکتیویته و داشتن نگاهی انتزاعی به جهان خارج از ذهن سوق دارد، می توان مادر، نینا و لیلی را به عنوان سه عنصر که در تعامل با یک دیگراند در نظر گرفت. از لایۀ بالایی که بیشترین سلطه را بر فرد دارد شروع می کنم؛ مادر(سوپرایگو). فراخود یا اَبَر-مَن، که حالتی کمالگرا و اخلاق مدار (وجدان) وارد می شود. تاثیر این بخش ذهن نینا که از الگوی سوپرایگوی مادرِ کمالگرا و نهی کننده از رفتار نادرست و غلط و هدف مدار، برآمده است در کمالگرایی او در تمرین های سختش و کمرنگ بودن آن شور و رهایی لازمۀ نقش قوی سیاه در او می توان دید. سپس می رسیم به لایۀ میانجی‌گر و میانه؛ نینا(ایگو). نینا در رویا که بخش آگاه ذهن نینا است دچار سردرگمی و به نوعی از خودبیگانگی بین نبرد سوپرایگو و اید و همینطور چالش با جهان بیرون شده است امّا بالاخره می تواند در موقعیت های مختلفی که نینا با آنها روبه‌رو است با انسجام دادن به افکار او موجب درک و فهم واقعیت شود.

حال می رسیم به بخشی که کاملا از ناخودآگاه است و غرایز و رفتار های ابتدایی چون انگیزش ها، امیال مخصوصاً جنسی و پرخاشگرایانه را شمال می شود؛ لیلی(اید). پیش از این گفتیم که زیست خاص نینا موجب یک سری سرکوب ها و ایجاد عقده هایی خاص در ناخودآگاه او شده است. این بخش تاریک شخصیتی نینا که بار ها آن را در صحنه های مختلف فیلم به شکل گذرا و آنی با چهرۀ خود دیده بود در نهایت در قالب لیلی- یا آنطور که نینا متصور می شود- ظاهر می شود. فردی آزاد، افسارگسیخته که در آن زندگی می کند و آن شور و شهوت انگیز بودن لازم برای بازی در نقش قوی سیاه را هم داراست- تا کنون به خاطر سلطه گری سوپر ایگو توان خودنمایی نداشته است ولی هر چه که جلو تر می آییم این اید از لایه های نهان ذهن بالاتر آمده و تسلط بیشتری پیدا کرده و موجب تضعیف حکمرانی سوپرایگو می شود. از ایجاب کردن نینا به کشیدن یک سیگار تا مواد و پارتی و حتی برقراری رابطۀ جنسی با یکدیگر و پرخاش و جلوی مادر ایستادن نینا و ممانعت از ورود به مادر به اتاق- حریم شخصی- که نشان از پایان سایه افکنی مادر(سوپرایگو) بر ذهن نینا می باشد.

در کل قوی سیاه از آن دست آثار قابل تامل هزارۀ سوم است و اثری است شاخص از این منظر. فرم کلی اثر نمایندۀ خوبی است از سینمای پست مدرنی که در دهۀ نود میلادی در تولیدات مستقل آمریکا بیشتر نمود پیدا کرد و آرنوفسکی که یکی از کارگردان های مهم حال حاضر جهان به حساب می آید به حد کیفی مطلوبی توانسته از پس رساندن مفهوم یا آن حس برآمده از فرم کلی بر بیاید و قوی سیاه در کنار کارگردانی او و بازی بسیار ستودنی ناتالی پورتمن تبدیل به اثری ماندگار و به یادماندنی در دل تمام سینه فیلی های سراسر جهان شده است.

محمد مهدی صفری تنها

black swanدارن آرنوفسکیاگزیستانسیالیسم و سینماسینما و روانکاویمحمد مهدی صفری تنها
دانشجوی کارگردانی تلویزیون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید