. تحلیلی بر قوی سیاهِ آرنوفسکی
.از منظر فلسفۀ اگزیستانسیالیسم، دیالکتیک هگل و روانکاوی فروید.
به قلم محمد مهدی صفری تنها (م.ص.تنها)
فیلم قوی سیاهِ دارن آرنوفسکی اثری است شاعرانه در سینمای پست مدرن زمانۀ ما. آرنوفسکی با ساخت تولیدات مستقلاش از دهۀ 90 میلادی تا به امروز، بهخاطر تاثیرات فراوانی که از عصر طلایی سینمای مدرن هنری گرفته، در کنار دیوید لینچ بزرگْ جانشینان خلف فلینی و بونوئل بهحساب می آیند. قوی سیاه نیز بهخاطر بهرهگیری از سبک جریان سیال ذهن و زدن پلی بین درون و بیرون از ظرف ذهن/رویا و واقعیت بهگونهایْ ادای دِینی است به هشت و نیمِ فلینی که آن هم رنگوبوی سورئالیسم را داشت.
«قوی سیاه» با وجودی که در مواجۀ اوّل اثری روانکاوانه با انگارههای ژانر تریلرِ روانشناسانه به نظر میآید امّا در هسته اصلیاش یا بهتر بگویم زیربنای آن را فلسفۀ "اگزیستانسیالیسم" تشکیل داده است. نینا را میتوان آینۀ تمامنمایی از انسان مدرن و از خودبیگانۀ عصر ما دانست. چهار گزاره زندگی اگزیستانسیالیسم: آزادی، تنهایی، اضطراب و ارزش هستی/ وجودی در فیلم «قوی سیاه» بهطور کامل توضیح داده شده است. «قوی سیاه» با وجودی که در مواجۀ اوّل، اثری روانکاوانه با انگارههای ژانر تریلر روانشناسانه بهنظر میآید امّا در هستهٔ اصلیاش یا بهتر بگویم زیربنای آن را فلسفۀ "اگزیستانسیالیسم"تشکیل داده است. نینا را میتوان آینۀ تمامنمایی از انسان مدرن و از خودبیگانۀ عصر ما دانست. چهار گزارهٔ زندگی اگزیستانسیالیسم: آزادی، تنهایی، اضطراب و ارزش هستی/ وجودی در فیلم «قوی سیاه» به طور کامل توضیح داده شده است. آرنوفسکی تمام تجربه عاطفی و وضعیت روانی نینا و نبرد درونی با بخش شر وجودیاش _تقابل قوی سفید (پروتاگونیست) با قوی سیاه(آنتاگونیست)_ را یکبهیک به تماشاگران نشان میدهد. او با مرکزیت قرار دادن پرسوناژ نینا در داستان و با استفاده از سبک "جریان سیال ذهن" بهعنوان ابزار فرمال روایی و استفاده از دوربین روی دست و گرفتن نماهایی متشنج، شلاقی، دوضرب و پرشی و درکنار آن مونتاژ نماها خلاف اصول فرمال کلاسیک که همهوهمه در جهت آشناییزدایی از جهان خارج از ظرف ذهن نینا بوده و در راستای سیستم فرمالیستی پست مدرن اثردرونیاش _تقابل قوی سفید (پروتاگونیست) با قوی سیاه(آنتاگونیست)_ را یکبهیک به تماشاگران نشان میدهد. او با مرکزیت قرار دادن پرسوناژ نینا در داستان و با استفاده از سبک "جریان سیال ذهن" به عنوان ابزار فرمال روایی و استفاده از دوربین روی دست وگرفتن نماهایی متشنج، شلاقی، دوضرب و پرشی و درکنار آن مونتاژ نماها خلاف اصول فرمال کلاسیک که همه و همه در جهت آشنایی زدایی از جهان خارج از ظرف ذهن نینا بوده و در راستای سیستم فرمالیستی پست مدرن اثر.
.آزادی (Freedom)
نینا از دوران کودکی با مادرش زندگی میکند و تحت نظارت جدی مادرش _سلبکنندهٔ آزادی_ بوده است. در آغاز، او هرگز به مقاومت فکر نکرده بود. مادر مدام میگفت که در 28 سالگی رؤیای باله خود را رها کرد تا نینا را به دنیا آورد. نینا برای اینکه مادرش را غمگین نکند، از همان اوان کودکیْ همهٔ چیزهایی که مادرش ترتیب داده بود را رعایت کرد. در اینجا، مادر نشاندهندهٔ کنترل بیشاز حد و محدودیت اخلاقی است. در این فیلم، نینا هرگز استقلال شخصیْ بهدست نیاورده و در نظم و انضباط رشد نموده است. نینا در طول فیلم و سراسر زندگیاش انگارهای از "قوی سفید" بوده و نقش آن را بازی کرده است. او دختی پاک و منزه نزد مادر، رقصندهای سختکوش نزد همسالان و همچنین نزد استاد است. او چون دختر زیبایی است در دام نفرین؛ نفرینی برآمده از یک درام آمیخته با رقصْ که بخش لاینفک زیست اوست. او روحی است گرفتار در تن ِ یک قوی سفید با سودا و آرزوی آزادی.
.تنهایی (Loneliness)
ژان پل سارتر در فلسفۀ اگزیستانسیال میگوید: «تنهایی یکی از ویژگیهای اجتنابناپذیر نهاد و ذات آدمی است و دارای معانی منفی و مثبت است.» تنهایی منفی اجباری است، در حالی که تنهایی مثبت فعال است. نینا ترکیبی از تنهایی اجباری و تنهایی فعال است. از یک طرف، مادرش مدتهاست که او را به نام «عشق» کنترل میکند. از او میخواهد که برای تبدیلشدن به یک بالرین عالی بهکار سختْ ادامه دهد، که باعث میشود او دوستان و افرادی که با آنها در رابطۀ عافطی بوده است را از دست بدهد. نینا محکوم است به تنهایی؛ او فردی است که در حین تمرین، شوکه، غمگین یا ناشاد است. او همیشه در گوشهای تنها بوده و اشک میریخته است. او هرگز پیشقدم نشد که به دیگران اعتماد کند، زیرا دنیای او را دو چیز تشکیل داده است؛ مادر و رقص. برای تنهایی از نوع منفی و تحمیلشدهْ میتوان به صحنهای اشاره کرد که لیلی درِ خانهٔ نینا و مادرش را میزند. مادر بهطرف در رفته و با گفتن اینکه «نینا اینجا نیست» میتوان از آن استنباط نمود که بدیهی است که مادر هرگز اجازه داده باشد که هر کسی از کودکی به دخترش نزدیک شود. از سوی دیگر، نینا با تنهایی سعی کرده خود را از دنیای بیرون جدا کند. افراد کمالگرا اغلب تنها هستند. او تمام اشتیاق خود را وقف حرفهٔ باله کرده و بهشدت با نظم و انضباط ِ شگفتانگیزیْ تمرین نموده است. او در اوقات فراغت، مانند دختران دیگر به بار نمیرود و خویشتن را از گرمای عشق زیبای زنومرد در چنین سن و سالی محروم کرده است.
.دلهره (Anxiety)
درباب اضطراب و دلهره در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم جملهای وجود دارد: «اضطرابْ ترس از انتخاب است، یعنی شما هنوز توان انتخاب دارید. انتخاب کردن و عمل بهآن خودِ آزادی است.» میزانسن در فیلم قوی سیاه بیشتر از هر بخش دیگری در سیستم فرمال آن کمک به خلق فضایی افسردهحال، سرد و مدرنْ درجهت انعکاس اضطراب و دلهرۀ درونی نینا کرده است. بله، او بهویژه مشتاق است که فرصت بازی در نقش پروتاگونیست "دریاچه قو" را بهدست آورد و بهویژه مشتاق است که این نقش را بهخوبی بازی کند. به همین دلیل او باید از قوی سفید ِ خالص و بیعیبونقصْ به قوی سیاهِ اغواکننده و شیطانیْ تغییری دیالکتیکی داشته باشد. این نیز دگرگونی قلب او، تکامل شگفت انگیز زندگی تا مرگ و تولد دوبارۀ او _دیالکتیک و نبرد بین قوی سفید (تز) با قوی سیاه (آنتی تز) و کشتهشدن قوی سیاه توسط قوی سفید و ادغام آندو باهم و یکیشدن و بازگشت به اصل خویش (سنتز) و رهایی وآزادی_ را شکل میدهد. امّا راه چو بس دشوار است.
نینا در تفسیر و پرداخت به پرسوناژ قوی سیاه مشکل داشت و حتی ترسی از این داشت که فرد دیگری را _لیلی_ جانشین او کنند. آن سرکوب از کودکی و عدم توانایی در برقراری رابطه با جنس مذکر و تجربۀ آزادیْ تبدیل به عقدیای اودیپوار در بطن شخصیت او شده که بر ناخودآگاه او سایه افکنده است. این عقدۀ اودیپی نینا در توهماتش نمایان شدهاند؛ بخش شر وجودی او یا آن بخش برآمده از ناخودآگاه در کالبد اشخاص مختلف و در آخر بهصورت تمامنما در قالب شخصیت لیلی وارد زندگی نینا شده. حال میتوان براساس نظریات فروید _نظریۀ ذهن انسان و سطوح آن: اید، ایگو و سوپر ایگو_ نیز خوانش جدیدی از پرسوناژ نینا و پیچیدگی ذهن او داشته باشیم. از آن جهت که اثر بسیار بهسمت سوبژکتیویته و داشتن نگاهی انتزاعی به جهان خارج از ذهن سوق دارد، میتوان مادر، نینا و لیلی را بهعنوان سه سطح ذهن که در تعامل با یکدیگراند در نظر گرفت. از لایۀ بالایی که بیشترین سلطه را بر فرد دارد شروع میکنم؛ مادر(سوپرایگو). فراخود یا اَبَر_مَن، که حالتی کمالگرا و اخلاقمدار (وجدان) وارد میشود. تأثیر این بخش ذهن نینا که از الگوی سوپرایگوی مادرِ کمالگرا و نهیکننده از رفتار نادرست و غلط و هدفمدار، برآمده استْ در کمالگرایی او در تمرینهای سختش و کمرنگ بودن آن شور و رهایی لازمۀ نقش قوی سیاه در او میتوان دید. سپس میرسیم به لایۀ میانجیگر و میانه؛ نینا (ایگو). نینا در رؤیا که بخش آگاه ذهن نینا است دچار سردرگمی و بهنوعی از خودبیگانگی بین نبرد سوپرایگو و اید و همینطور چالش با جهان بیرون شده است. امّا بالاخره میتواند در موقعیتهای مختلفی که نینا با آنها روبهرو است با انسجام دادن به افکار او موجب درک و فهم واقعیت شود.
حال میرسیم به بخشی که کاملا از ناخودآگاه است و غرایز و رفتارهای ابتدایی چون انگیزشها، امیال _ مخصوصاً جنسی و پرخاشگرایانه_ را شمال میشود؛ لیلی (اید). پیش از این گفتیم که زیست خاص نینا موجب یک سری سرکوبها و ایجاد عقدههایی خاص در پس ناخودآگاه او شده است. این بخش تاریک شخصیتی نینا که بارها آن را در صحنههای مختلف فیلم بهشکل گذرا و آنیْ با چهرۀ خود دیده بود، در نهایت در قالب لیلی _یا آنطور که نینا متصور میشود_ ظاهر میشود. فردی آزاد، افسارگسیخته که در «آن» زندگی میکند و آن شور و شهوتانگیز بودن لازم برای بازی در نقش قوی سیاه را هم داراست _تاکنون بهخاطر سلطهگری سوپرایگو توان خودنمایی نداشته است ولی هر چه که جلوتر میآییم، این اید از لایههای نهان ذهنْ بالاتر آمده و تسلط بیشتری پیدا کرده و موجب تضعیف حکمرانی سوپرایگو میشود. از ایجابکردن نینا به کشیدن یک سیگار تا مواد، پارتی و حتی برقراری رابطۀ جنسی با یکدیگر، پرخاش و جلوی مادر ایستادن نینا و ممانعت از ورود او به اتاق _حریم شخصی_ که نشان از پایان سایهافکنی مادر(سوپرایگو) بر ذهن نینا میباشد.
حال میرسیم به بخشی که کاملا از ناخودآگاه است و غرایز و رفتارهای ابتدایی چون انگیزشها، امیال _ مخصوصاً جنسی و پرخاشگرایانه_ را شمال میشود؛ لیلی (اید). پیش از این گفتیم که زیست خاص نینا موجب یک سری سرکوبها و ایجاد عقدههایی خاص در پس ناخودآگاه او شده است. این بخش تاریک شخصیتی نینا که بارها آن را در صحنه های مختلف فیلم به شکل گذرا و آنی با چهرۀ خود دیده بود در نهایت در قالب لیلی- یا آنطور که نینا متصور می شود- ظاهر می شود. فردی آزاد، افسارگسیخته که در آن زندگی می کند و آن شور و شهوت انگیز بودن لازم برای بازی در نقش قوی سیاه را هم داراست- تا کنون به خاطر سلطه گری سوپر ایگو توان خودنمایی نداشته است ولی هر چه که جلو تر می آییم این اید از لایه های نهان ذهن بالاتر آمده و تسلط بیشتری پیدا کرده و موجب تضعیف حکمرانی سوپرایگو می شود. از ایجاب کردن نینا به کشیدن یک سیگار تا مواد و پارتی و حتی برقراری رابطۀ جنسی با یکدیگر و پرخاش و جلوی مادر ایستادن نینا و ممانعت از ورود به مادر به اتاق- حریم شخصی- که نشان از پایان سایه افکنی مادر(سوپرایگو) بر ذهن نینا می باشد.وان خودنمایی نداشته است ولی هر چه که جلو تر می آییم این اید از لایه های نهان ذهن بالاتر آمده و تسلط بیشتری پیدا کرده و موجب تضعیف حکمرانی سوپرایگو می شود. از ایجاب کردن نینا به کشیدن یک سیگار تا مواد و پارتی و حتی برقراری رابطۀ جنسی با یکدیگر و پرخاش و جلوی مادر ایستادن نینا و ممانعت از ورود به مادر به اتاق- حریم شخصی- که نشان از پایان سایه افکنی مادر(سوپرایگو) بر ذهن نینا می باشد.
در کل قوی سیاه از آن دست آثار قابل تأمل هزارۀ سوم است و اثری است شاخص از این منظر. فرم کلی اثر نمایندۀ خوبی است از سینمای پستمدرنی که در دهۀ نود میلادی در تولیدات مستقل آمریکا بیشتر نمود پیدا کرد و آرنوفسکی که یکی از کارگردان های مهم حال حاضر جهان به حساب میآید به حدکیفی مطلوبی توانسته از پس رساندن مفهوم یا آن حس برآمده از فرم کلی بر بیاید و قوی سیاه در کنار کارگردانی او و بازی بسیار ستودنی ناتالی پورتمن تبدیل به اثری ماندگار و به یادماندنی در دل تمام سینهفیلیهای سراسر جهان شده است.
در کل قوی سیاه از آن دست آثار قابل تأمل هزارۀ سوم است و اثری است شاخص از این منظر. فرم کلی اثر نمایندۀ خوبی است از سینمای پستمدرنی که در دهۀ نود میلادی در تولیدات مستقل آمریکا بیشتر نمود پیدا کرد و آرنوفسکی که یکی از کارگردان های مهم حال حاضر جهان به حساب میآید به حدکیفی مطلوبی توانسته از پسرساندن مفهوم یا آن حس برآمده از فرم کلی بر بیاید و قوی سیاه در کنار کارگردانی او و بازی بسیار ستودنی ناتالی پورتمن تبدیل به اثری ماندگار و به یادماندنی در دل تمام سینه فیلی های سراسر جهان شده است.
محمد مهدی صفری تنها