محمد مهدی صفری تنها
محمد مهدی صفری تنها
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

تحلیل A Short Film About Love 1988



عشق یا شهوت؟ مسئله این است...

تحلیلی بر A Short Film About Love 1988

شاهکاری از کریستوف کیشلوفسکی

ابوعلی سینا ، خواجه نصیرالدین طوسی ،ملاصدرا عشق را دو نوع می دانند . {1} عشق جنسی که البته مجازی است و نه حقیقی .{2} عشق روحانی و نفسانی بین بنده و معبود .قدر مسلم این است که بشر عشق را ستایش می کند ،یعنی یک امر قابل ستایش می دانند. حال به سراغ نگرش اگزیستانسیالیستی یکی ازفیلمسازان درجه یک سوئدی _اینگماربرگمان_ میرویم : در زمانه ای که دیگر خبری از عشق بین بنده و معبود نیست تنها راه ادمه به زیستن عشقدنیوی و بین افراد است.

یعنی در این روزگار معاصر که دیگر یاد خدا در دل مردمان نیست و انواع و اقسام نگرش های مدرنیستی بر مردم غالب است تنها راه زیستن به معنای واقعیش وصول به معشوق مادی است و میبایست عشق جنسی یا عشقی که درموازات شهوت است را انتخاب کرد . شهوت یعنی شیئی را برای خود خواستن.فرق میان شهوت و غیر شهوت در همین جاست.آنجا که کسی عاشق دیگری است و مسئله ،مسئلۀ شهوت است هدف تصاحب معشوق و از وصال او بهره مند شدن است ،ولی در عشق اصلا مسئلۀ وصال و تصاحب مطرح نیست. حال سوالی پیش می آید که ذهن بشر را به مدت سالیان سال است که مشغول کرده این است که آیا می توان یک عشق پاک و خالصانه همچون عشق بین خدا و انسان _ که در این عشق اصلا مسئلۀ وصال و تصاحب مطرح نیست بلکه مسئلۀ فنای عاشق در معشوق مطرح است _ را با یک فرد دیگر داشت؟ یا به صورت کلی تر آیا می شود یک عشق دنیوی شکل بگیرد و به دور از شهوت باشد؟


فیلمی کوتاه درباره عشق دومین فیلم کریستف کیشلوفسکی از اپیزود های سریال ده فرمان موسی است که به یک فیلم بلند و تبدیل شده است .فیلم با صحنه ای از آخر فیلم شروع می شود و یک رویا که از چند تصویر ذهنی از یک زن حدودا 30 ساله_ مگدا با بازی گرازینا ساپولوفسکا_ سپس با دزدیدن یک تلسکوپ و دید زدن خانه روبرویی توسط پسر جوان ابتدای فیلم_ تومک 19 ساله با بازی اولاف لوبازنکو_ داستان آغاز می شود. در آن خانه همان زنی که در رویا وجود داشت زندگی میکند. بیشتر نما ها به شکل pov یا تصویر ذهنی هستند که با با زوم کردن های ماهرانه و موسیقی گوش نواز فیلم ،بسیار خوش فرم رخ نمایی می کنند .به شخصه این فیلم من را یاد فیلم پنجره عقبی آلفرد هیچکاک بزرگ انداخت.

زن در حال برهنه شدن است؛ در ابتدا ما فکر می کنیم که تومک برای لذت و هیجان جنسی به او نگاه می کند ،اما طی شب های متوالی ما می فهمیم که تومک بیش از اینکه از لحاظ جنسی به مگدا علاقه داشته باشد،بیشتر به تماشای فعالیت های معمولی او با پوشش کامل تر تمایل دارد . آن سکانسی را به یاد بیاورید که مگدا با یک مرد به رخت خواب می رود ، یا رابطه جنسی ای برقرار می کند. تومک با کمال ناراحتی چشم از او بر می دارد و تلسکوپ را به گوشه ای پرت می کند یا به شیئی مشت می زند.طی فیلم عشق تومک جوان به مگدا عمیق و عمیق تر می شود تا جایی که او این شجاعت این را پیدا می کند که با مگدا رو در رو شود و به عشقش نسبت به او اعتراف کند.


مگدا به عشق اعتقاد ندارد ولی در مقابل، تومک جوان یک عاشق واقعی است.به اعتقاد مگدا سکس هدف یک رابطه است و بقیه این حرف ها و ادا و اصول های به اصطلاح عاشقانه راهی است برای رسیدن به سکس ولی تومک توانسته احساسش را از شهوت عبور دهد و آن را به عشق تبدیل کند. می شود این مضمون را از دیالوگ هایی که در صحنۀ راه رو آپارتمان بین تومک و و مگدا مبادله می شود دریافت کرد.در همان صحنه زمانی که مگدا می خواهد تومک را ببوسد تومک عاشق پابه فرار می گذارد و به سمت پشت بام می رود و چند قالب یخ را بر می دارد و بر روی صورتش می گذارد .این عمل تومک در هوای سرد زمستان ظاهرا شبیه به دیوانگی است ولی این حرارت و گرمای عشق است که تومک را وادار به این عمل می کند و پس از این که حالش سر جایش میاید ، تومک با لبخندی بر صورت به سمت خانۀ مگدا می رود و با او قرار می گذارد و سپس کات به صحنۀ بعدی : یک نمای بسیار دور تومک سرمست و حیران از عشق وارد کادر می شو و با خوشحالی و با سرعت در محوطه می دود و در نما های بعدی ما تومک را می بینیم که با مردی رو به رو میشود ،مرد همچون بسیاری از شخصیت های دیگر فیلم یک فرد سرد و افسرده است همچون خیل عظیمی از انسانها در عصر مدرن ، مرد از خوشحالی و سرمستی تومک هیجان زده می شود و سپس هر دوبه راه خود ادامه می دهند. پس از صحنۀ رستوران ما شاهد این هستیم که مگدا تومک را به آپارتمان خود دعوت می کند و در آنجاست که یکی از مهم ترین و دراماتیک ترین صحنه های فیلم اتفاق می افتد جایی که مگدا می خواهد که عقاید پسر را در مورد عشق و موجودیت آن در هم بشکند . مگدا دست به اغوای پسر می زند و می خواهد به تومک نشان دهد که همه اینها فقط شهوت است و چیزی به اسم عشق وجود ندارد. در نتیجه تومک تحریک به ایجاد رابطه جنسی می شود ولی حتی قبل از اینکه تماس جنسی قابل توجهی با او پیدا کند ارضا می شود . اینجاست که ظاهرا مگدا پیروز می شود و تومک دچار تناقض و درنتیجه دچار سرگشتگی در زندگیش می شود و زندگی و زندگی کردن را پوچ و بیهوده می بیند؛ از خانه مگدا فرار می کند ، به سمت آپارتمانش می رود و وارد حمام می شود وبا تیغ ریش تراش رگ دستش را می زند.

مگدا از کرده خود پشیمان است و خواستاربرگشتن تومک ، جویای اوست ولی پس از تلاش های زیاد برای ملاقات او، شبی که تومک از بیمارستان به خانه می آید ،مگدا به خانه آنها می رود . ومک با مادر یکی از دوستانش زندگی می کند ،زنی مسن ،سرد که تومک را همچون فرزندش دوست دارد و صلاح اورا می خواهد و از قضا با تلسکوپ از قضیه آن اغوا کردن تومک توسط مگدا هم خبر دارد و تلاش برای خودکشی تومک را تقصیر مگدا می داند.

در هر صورت پیرزن به مگدا اجازه می دهد که وارد اتاق تومک شود ولی اجازه این را نمی دهد که به او دست بزند _همان صحنه نخست فیلم_ حال ما شاهد مهم ترین و تاثیر گذار ترین سکانس فیلم هستیم جایی که کیشلوفسکی به ما پاسخ سوال عشق یا شهوت ؟ را می دهد . مگدا از دریچه تلسکوپ کنکاشی در زندگیش می کند و خاطراتش را به یاد می آورد . درد ها،خیانت ها و درکل یک زندگی پوچ را میابد تا اینکه به شکلی استعاره وار تومک را میبیند که به داد او می رسد و دست بر شانه اش می گذارد و به او عشق را نشان می دهد و از خلال آن زندگی را.

اینجاست که مگدا به عشق پی میبرد ،باورش می کند و آن را در اعماق وجودش احساس می کند و تبدیل به یک انسان عاشق حقیقی می شود و قطع به یقین به عشقش با تومک جوان ادامه می دهد و در کنار هم از زیستن لذت خواهند برد .

نمره منتقد از ده : 8/5

محمد مهدی صفری تنها

منابع :

کتاب طهارت روح / بر اساس سخنان شهید مطهری /گرد آورنده :حسین واعظی نژاد

نقد جیمز براردینِلی مترجم: شبنم سیدمجیدی از وبسایت نقد فارسی

یک فیلم کوتاه درباره عشقکریستف کیشلوفسکیمحمد مهدی صفری تنها
دانشجوی کارگردانی تلویزیون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید