اثر حاشیهساز تبریزی بعداز سالیان طولانی توقیفیْ با گذر از تیغ سانسور، از سال پیش پخش شد و همین اواخر نیز پساز سه فصل پایان یافت. سرزمین مادری اثری بود که در کنار یک دهه توقیفی، شماره زیادی از بازیگران مهم سینما و تلویزیون، کارگردانی صاحبنام و نویسندهای صاحبسبک، بسیار کنجکاوی مخاطب امروز را برای تماشایش برمیانگیخت. مخاطبی که از کیفیت نازل و بیروح سریالهای صداوسیماییْ به سریالهای عموماً هویتباختهْ امّا خوشرنگولعابِ نمایشخانگیْ پناه برده بود. حال این مخاطب با اثری روبهرو شد که از دل سریالهای خاطرهانگیز دههٔ ۸۰ بیرون آمده است. اثری که یادآور درام-تاریخیهایی چون، درچشم باد، روزگار قریب، کلاهپهلوی و غیره است. اثری که در تلاش است بازگوکنندهٔ زمانهای باشد که روحی انقلابیْ در آن دمیده شده بود و مردمانش نیز باوجود داشتن کثرت، امّا وحدت داشتند و حول یک آرمان مشترک، به پا خاستند.
سرزمین مادری نیز داستان قهرمانش _رهی_ را در بستر همین رویدادهای تاریخی، اجتماعی و سیاسیْ تعریف میکند. بنابراین، سرنوشت و زندگی پرفرازونشیب رهی، در یک رابطهٔ دیالکتیکی با وقایع مهم تاریخ معاصر است؛ وقایعی که پیشبرندهٔ پیرنگ داستانی هستند و تأثیرگذار بر شکلگیری و رشد شخصیت رهی و همچنین سرنوشتی که برای اطرافیانش رقم میخورد.
اثر متشکل از سه فراز روایی کلی است (سه فصل) که مربوط به سه دورهٔ تاریخی یا سه برهه از زندگی رهی میباشد. فصل اول، از وقایع شهریور ۱۳۲۰ و آخرین روزهای پهلوی اولْ شروع شده و سپس اوان حکومت پهلوی دوم و رخدادهای مهم تاریخی آن دوره، همچون تسخیر کشور توسط حکومتهای امپریالیستی مثل بریتانیا و تزاری سرخ استالین، ترور ناموفق شاه توسط جوان چپگرای افراطی و سرانجامْ ملّیشدن صنعت نفت و وقایع شوم ۲۸ مرداد میپردازد.
فصول بعدی نیز به وقایع ۱۵ خرداد (فصل دوم) و واپسین ماههای منجر به انقلاب (فصل سوم) میپردازند. این سه فصل، ۳۰ سال از زندگی رهی را به ما نشان میدهند. رهیای که ما آن را با سه بازیگر مختلف تجربه کردیم. علی شادمان، شهاب حسینی و آرش مجیدی.
روایت در فصل اول با فرازونشیبهای فراوان و استفاده از عناصر مختلف روایی در معرفی شخصیتها و روابط آنها با یکدیگر، تعلیق و کشمکش رواییِ زندگی رهی و اتفاقات نامترقبه و آشناییزداییکننده از جریان معمول زندگیاش، این فصل را بدل به پویاترین فصل کرده است. جدا از منظر سبکی نیز برای مخاطبْ جذابتر است. در کنار تعدد ستاره های و بازی خوب آنها، ما با میزانسنها و تدوینی روبهرو هستیم که بهخاطر نحوهٔ فیلمبرداری _عدم دوربین روی دست، قاببندی و ترکیببندیهای کلاسیک_ و طراحی صحنههای داخلی خوب و نمایانکننده مختصات داستانی _متأسفانه این تنها مربوط به لوکیشنهای داخلی بوده و در سکانسهای خارجی، بنابر محدودیتهای بودجه، طراحیهای صحنهْ تصنعی میباشند و از باورپذیریاش کم میکند_ رنگهای داخلی گرم، طراحی لباس و گریم _که در خدمت تیپسازی و شمایلنگاری شخصیتهای مختلف از اقشار مختلف و جبهههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است_ و غیره. همهٔ اینها موجب شدهاند که بیننده نسبتبه همذاتپنداری و ادامهٔ داستان ترغیب شود.
فصل دوم را میتوان بهعنوان کمرمقترین فصل آن قلمداد کرد. در قسمتهای نخست بهخاطر تغییر بازیگران میتواند موجب اندک جذابیتی برای مخاطب شود، امّا رفتهرفته اثر از ریتم میافتد و حتیٰ در آن خبری از روح گرم و پویایی بصری نیست و فصل را تبدیل به یک حفرهٔ تاریک در این سه فصل شده است. فرم ابتر این فصل در کنار تغییر رویهٔ پخش آن و جاگذاری در کنداکتور، بزرگترین ضربه را برای نگهداشتن مخاطب به اثر وارد کرد. پس از آن نیز فصل سوم با وفقهای چندماهه پخش شد. باری دیگر تغییر بازیگرها از جمله رهی، که تا کنون علی شادمان و شهاب حسینیْ خاطرهٔ خوبی از آن را در خاطرهٔ مخاطب شکل داده بودند. آرش مجیدی نیز تا حدی توانسته بود که شخصیت رهی را در دههٔ چهارم زندگیاش دربیاورد، لوکیشنها هم تا حدی بهتر شدهاند و توانستهاند بخشی از فضای دههٔ پنجاه را متبادر کنند. فصل سوم بهخاطر جو ملتهب حاکم بر ماههای منتهی به انقلاب و به تصویر کشیدن نبردهای خیابانی و مسلحانه و به سرانجام رسیدن گرههای داستانی و داستان رهی، این فصل را قابل تحملتر و جذابتر از فصل قبلی کرده است. امّا همچنان بهدلایل مختلف، مخصوصاً در زمینهٔ پرداخت درست به شخصیتها و ریتم نامناسب در نیمهٔ اول و به پایان رساندن باسمهای داستان در قسمت پایانی نیز از فصل اول نازلتر جلوه میکند. گویی سازندگان به ساخت فصل دیگری که مربوط به وقایع جبهه و دفاع مقدس، بوده را در سر داشتهاند _امری که بدل به کلیشهای در سریالسازی ما شده که «در چشم باد» و «کیمیا» هم ذیل آن قرار میگیرند_ امّا بنابر مشکلاتیْ از ساخت آن فصل نیز صرف نظر کردند. به همین دلیل، پایانبندی اثر ابتر مانده و بهشکل ناقصالخلقهای گرههای داستانی را باز کردهاند.