
لاکپشتِ بهمن کامیار اثریست یکبار مصرف و آن هم کپیِ دستچندم الگوهای تکراریِ فرد مبتلا به مالیخولیا؛ اثری پرمدعا که روابط علت و معلولیاش را بر پایهٔ ذهن بیمار شخصیت مرکزیاش بنا میگذارد و از منطق دراماتیک ـــ چه در روایت و چه در دیالوگنویسی ـــ فرار میکند. زمین و آسمان را به هم میدوزد، چراکه شخصیت اصلی داستان عاشق همسر جوانش است و نمیخواهد او را از دست بدهد. برای بهدست آوردنش نیز قربانیهای فراوانی داده است و با اینهمه، اتفاقاً خود را مبرا از اشتباه میداند.
در وهلهٔ اول باید پرسید: این عشقِ جنونآمیز، واقعاً عشق است؟ بنابر ادعای فیلم، اگر هست، آیا ما میتوانیم حسش کنیم؟ کلی پرسش دیگر حول این عشق به ذهن میرسد که پاسخ جملگیشان منفیست. لاکپشت علاوهبر اینکه عشق نمیسازد، بلکه تحقیرنامهایست در باب عشق.
اما اثر در یک زمینه خوب است؛ آن هم گرهگشایی پایانیست که میتواند بهخوبی ضعفهایش را به حساب مالیخولیای شخصیت اصلیاش بگذارد و از زیر بار مناسبات درام شانه خالی کند. اگر من نمیتوانم عشق را به تصویر بکشم، عیب از من نیست، از کاراکتریست که کششِ یکطرفهاش به همسر کوچکتر از خود را با عشق عوضی گرفته است. اگر فوجفوج سخن قصار و پرطمطراق را چپاندهام در دهان شخصیتهایم، بیآنکه منطق روایی داشته باشد، عیب از من نیست، از گسست عالم واقعیت و خیال در نظر شخصیت مریض اصلیام است. اگر بازیها اصطلاحاً اووراکت هستند و اغراقشده، مشکل از بازیگردانی من نیست، زیرا جملگی آنها پرداختهٔ ذهن بیمار شخصیت اصلیاماند. و این گزارهها میتوانند همچنان ادامه داشته باشند.
جدای از همهٔ اینها، اثر دو وجه مبتذل هم دارد. اولی سطحیست و به زیست خردهبورژواییِ شخصیت اصلی و فکوفامیلش میپردازد و انبوه کلیشههای این جنسی را در خود جای میدهد. در لایهٔ دیگر نیز رابطهاش با همسر، از تختخواب شروع میشود و بدل به موتیف میگردد. دیدن و اشارهکردن به بیلبورد کالای لوکس و خریدن آن برای دلبری از همسر، تا جابهجایی قابعکسها یا خرید گل و مواجهه با سردی از سوی همسر، در ادامهٔ همان ابتذال جمعی است.
سطح دیگر ابتذال فیلم، در نمادزده بودنش است؛ نمادهایی که کار نمیکنند و نه پیشبرندهاند و نه عمقدهندهٔ درام. تنها کارکردشان صرفاً خلق جلوههای فانتزیگونه از همزیستیِ انسان و حیوان است. نام فیلم نیز برگرفته از لاکپشتهای روانپزشک است که در دفترش از آنها نگهداری میکند.
در نهایت، فیلم حرف جدیدی ندارد. شیوهٔ رواییاش هم امروزه بیشتر در فیلمهای کوتاه دیده میشود و بعضاً کار میکند. فیلم تنها با اطلاعدادنهای قطرهای به مخاطب سرپا میماند و از پس آن، انبوه ضعفهای ساختاری و محتواییاش را میپوشاند تا بوی تعفنش کمتر توسط مخاطب استشمام شود.
نمره: ۰٫۵ از ۵