رنگ خدا جزو بهترین های تاریخ ایران است ؛یک کارگردان خوب دارد که باسینمای کودک و نوجوان آشناست و دراین زمینه جزو بهترین ها در ایران ،یک کودک پاک نابینا دارد با کلی حرف در سینه ویک پدرخسته و سختی کشیده که درراه وصول به معشوق آرزوی خلاصی از دست فرزند را در سر می پروراند ولی عشق و مهر فرزند در دل پدر این کار را برای او بسیار دشوار ساخته است . رنگ خدا فیلم بسیار عمیقی است و بسیار زیبا . با بازیگرانی بسیار خوب. شاید بهترین فیلم دینی عرفانی سینمایمان .قصه فیلم ساده است و بی تکلف و اهل پیچیده نمایی وپز تکنیکی دادن نیست؛اما قصه اش بسیار عمیق است و با فطرت انسان سر و کار دارد .
در ابتدای فیلم ما شاهد یک دیالوگ بسیار زیبا از محمد خطاب به پدر هستیم:
-اون دور دورا چیه؟
پدربا خستگی و ناامیدی پاسخ می دهد:
- جنگل،بازهم جنگل.
اینجاست که من بیننده از دل این دیالوگ های کوتاه پی میبرم که محمد نابینای ما چشم هایش را به این نزدیکی ها بسته و در جست وجوی آن دوردورا است؛امید به یافتن و دیدن نور حقیقی و منبع آن _خدا_ و لمس آن.وپدر اسیر جنگل سیاه و محزون و پر سایه وقایع تلخ زندگی است گه او در آن غرق شده است.
جنگل سیاه نماد درون پدر است و عزیز نمادخانه ،امنیتو مهربانی.چهره عزیز و محمد همیشه در روشنی است و نشان از پاکی و صافی این دو است و نیمی از چهره پدر در اغلب اوقات تاریک و نشان از سیاهی ودوراهی درونش است .بنابراین رنگ خداتقابل بین روشنایی و تاریکی است یاتقابل مهر و بی مهری. محمد جهان را لمس می کند و از پس آن تماشا _ آن هم نه با دید بینایی بلکه با چشم دل _ .فیلم از زمین آغاز می شود و به اسمان می رود و نور حقیقی را با خود می آورد و با تاباندن آن به دستان محمد که در آغوش پدری است که از آن تاریکی ابتدایی در آمده و در روشنایی روز وبعد از آن درروشنایی نور حقیقی،و محمد خدا را لمس می کند و فیلم تمام می شود.
نمره منتقد : 8/1ا
با نگاهی به نقد دیدن یا ندیدن .
محمد مهدی صفری تنها