ویرگول
ورودثبت نام
محمد مهدی صفری تنها
محمد مهدی صفری تنهادانشجوی کارگردانی مستند
محمد مهدی صفری تنها
محمد مهدی صفری تنها
خواندن ۴ دقیقه·۱ روز پیش

یوز؛ کپی دست‌چندم ماداگاسکار

یوز ساختهٔ رضا ارژنگی از معدود آثار پویانمایی ایرانی‌ست که توانسته در گیشه توجه جلب کند و موجی رسانه‌ای ایجاد کند؛ موفقیتی که طی سال‌های اخیر کمتر نصیب پویانمایی‌های داخلی شده و همین مسأله باعث شده است که «یوز» در گفت‌وگوهای سینمایی و خانوادگی به‌عنوان یک «نمونهٔ موفق» مورد اشاره قرار گیرد. خلق یک انیمیشن سه‌بعدی، پرزرق‌وبرق و رنگارنگ که مستقیم مخاطب کودک و نوجوان را هدف می‌گیرد، در ابتدا نقطهٔ مثبتی به نظر می‌رسد، اما عملاً این ظاهرِ فانتزی بیش از آن‌که برآمده از جهان‌سازیِ اصیل باشد، نتیجهٔ تلطیف و ساده‌سازی‌ای است که همه‌چیز را به سمت فرم‌های آشنا و تقلیدی می‌برد. درنتیجه، اثر به جای آن‌که هویت بصری یا زیبایی‌شناسی منحصربه‌فردی ارائه کند، در همان الگوهای کپی‌برداری‌شدهٔ شناخته‌شدهٔ انیمیشن‌های غربی متوقف می‌ماند.

یوز در سطح شخصیت‌پردازی، تقریباً از هر تلاشی برای خلق شخصیت‌های زنده و ماندگار فاصله دارد. نه‌تنها شخصیت ندارد، بلکه حتی در تیپ‌سازی هم کامیاب نمی‌شود. تیپ‌هایی که قرار است معرف ویژگی‌های شخصیتی باشند، بیشتر شبیه کارتون‌های تبلیغاتی‌اند؛ نه عمقی در رفتار دارند، نه هدف مشخص، نه جهان درونی. این در حالی‌ست که در بسیاری از انیمیشن‌های موفق جهان، حتی تیپ‌ها نیز لایه‌های روان‌شناختی مشخصی دارند. ضعف شخصیت‌پردازی در یوز باعث شده است که بار روایت عملاً بر دوش موقعیت‌ها و شوخی‌های لحظه‌ای بیفتد. دوبله، که معمولاً نقطه‌قوت پویانمایی‌های ایرانی است، نیز نتوانسته اثر را نجات دهد. صداگذاری‌ها گاه سینک نیستند، گاه لحن انتخابی با تیپ کاراکتر نمی‌خواند و گاه آن‌قدر اغراق‌شده‌اند که از فضای داستان بیرون می‌زنند. شخصیت‌ها در عمل نه صدا دارند، نه هویت.

فیلم‌نامه نیز از این ضعف‌ها بی‌نصیب نیست. داستان به‌جای آن‌که پیرنگی روشن، قوس تحول شخصیت و سفر درونی داشته باشد، از مجموعه‌ای موقعیت‌های به‌هم چسبیده تشکیل شده است. این موقعیت‌ها با حداقلی از دیالوگ‌های پیش‌برندهٔ داستان و حجم زیادی از شوخی‌های اینترنتی، بداهه‌گویی، میم‌ها و ترندهای شبکه‌های اجتماعی پر شده‌اند. نتیجه چیزی شبیه ترکیبی شتاب‌زده از ویدئوهای «سرگرمیِ فوری» است؛ نه روایتی که بتواند کودک را در برابر یک جهان داستانی قرار دهد. سه ایستگاه روایی کلی ـ آغاز، میانه، پایان ـ بدون پیوند منطقی و علّی پیش می‌رود و هیچ فراز و فرودی عمقی شکل نمی‌گیرد. به همین دلیل، فیلم در سطح باقی می‌ماند و چیزی از آن در ذهن نمی‌نشیند.

مشکل دیگر، خلأ صنعتی‌بودن تولید پویانمایی در ایران است. پویانمایی بیش از هر قالب سینمایی دیگری نیازمند ساختار صنعتی، نیروی انسانی متخصص و زیرساخت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری‌ست. سازندگان یوز تلاش کرده‌اند وارد حوزهٔ انیمیشن سه‌بعدی شوند، اما آشکار است که بخش بزرگی از انرژی آنان صرف غلبه بر محدودیت‌های تکنیکی شده و به همین علت، فرصت و توان لازم برای پرداخت روایت و جهان‌سازی از بین رفته است. نتیجه، اثری است که از نظر فنی تلاش‌مند اما از نظر داستانی ناپخته است. برخورد با حیوانات و دادن ویژگی‌های انسانی به آن‌ها یکی از تکنیک‌های رایج پویانمایی‌های موفق جهان است؛ تکنیکی که در آثاری چون ماداگاسکار به اوج می‌رسد. اما یوز این تکنیک را تنها در حد تقلید بصری اجرا می‌کند؛ بدون اینکه روح آن را درک کرده باشد.

این‌جاست که شباهت یوز با ماداگاسکار خود را نشان می‌دهد: لحن، ریتم، شوخی‌های مبتنی بر رفتار حیوانات، ایدهٔ «سفر برای یافتن خانهٔ اصلی»، و حتی برخی حرکت‌ها و ژست‌های فیزیکی شخصیت‌ها هم یادآور آن است. اما تفاوت مهم اینجاست که ماداگاسکار بر نخ تسبیح شخصیت‌هایی با گذشته، رابطه و خواسته‌های روشن استوار است؛ درحالی‌که یوز تنها پوسته‌ای از این الگو را برداشته و از بازسازی آن هم ناتوان بوده است. از این رو، اثر شبیه نسخهٔ دست‌چندم و کم‌جان از نمونهٔ اصلی به نظر می‌رسد.

داعیهٔ ملی‌گرایی در یوز نیز به سطحی‌ترین شکل ممکن اجرا شده است. برای ساخت اثری ملی، صرفاً نام بردنِ بناهای تاریخی، نشان دادن چند خوراکی محلی و پخش آهنگ‌ «ایران دوست‌داشتنی» کافی نیست. ملی‌بودن نیاز به جهان‌سازی دارد؛ نیاز به زبانی بصری که در ریشه‌های فرهنگی تغذیه شود. نمونه‌های قابل توجه این خودآگاهی ملی را می‌توان در آثار هایائو میازاکی در ژاپن دید؛ جایی که طبیعت، اسطوره، معماری و حتی نوع حرکت شخصیت‌ها در امتداد فرهنگ ژاپنی شکل می‌گیرد. یا در پویانمایی‌های کلاسیک فرانسه، مانند آثار پل گریمو، که زیبایی‌شناسی خاصی را از دل سنت تصویری فرانسه استخراج می‌کنند. حتی در آثار والت دیزنی نیز، به‌رغم جهانی‌بودن، ریشه‌های آمریکایی در ساختار روایی و شخصیت‌پردازی نمود دارد. اما یوز در نبود چنین خودآگاهی، به تجمعی از نشانه‌های سطحی بدل شده است که بیش از آن‌که ملی باشد، نمایشی و تبلیعاتی است.

در نهایت، یوز اثری است که با وجود ظاهری پرزرق‌وبرق، نه شخصیت‌پردازی دارد، نه روایت منسجم، نه جهان‌سازی، و نه هویت ملی. ضعف‌های تکنیکی، تقلیدی‌بودن ساختار، نبود خودآگاهی فرهنگی و اتکای بیش از حد به شوخی‌های لحظه‌ای باعث شده است که اثر در حد سرگرمی کوتاه‌مدت باقی بماند. آمار گیشه نباید معیار تحلیل چنین اثری قرار گیرد؛ چراکه بسیاری از آثار مصرفی نیز می‌توانند فروش بالا داشته باشند، اما در حافظهٔ فرهنگی جایی پیدا نمی‌کنند. یوز ازاین‌جهت شبیه نسخهٔ پویانمایی «فیلمفارسی»‌های شعارزده است؛ آثاری که بیشتر بر سطح حرکت می‌کنند، ادعای ملی‌بودن دارند، اما از عمق بی‌بهره‌اند و نمی‌توانند در ذهن و فرهنگ ماندگار شوند.

امتیاز: ۰/۵ از ۵

۲
۰
محمد مهدی صفری تنها
محمد مهدی صفری تنها
دانشجوی کارگردانی مستند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید