(( درجست و جوی زمان از دست رفته ))
ساخته کمدی سیاه جدید مارتین مک دونا نمایشنامه نویس،فیلمنامه نویس و فیلمساز مشهور ایرلندی _بریتیش تبار ؛ اثری است ساده و بی تکلف اما مالیخولیایی و بر آشوبنده.شاهکاری در هجو اگزیستانسیالیسم، پوچگرایی و حتی تنهایی انسان معاصر در فضای نوستالژیک_ سرزمین مادری مک دونا به سبک مرد آرام (۱۹۵۲) جان فورد بزرگ_ .
داستان فیلم درباره دو دوست صمیمی به نامهای پادریک (کالین فارل) و کالم (برندن گلسون) است. دوستی که به یکباره از طرف کالم قطع میشود و همین مسئله موجب میشود تا پادریک به هر شکل ممکن سعی در بازسازی رابطه دوستانهشان داشته باشد و...
پادریک شخصیتی است که اثر حول تحول و رابطه او با کالم می چرخد . این تحول شخصیتی به خوبی در دستان مک دونا شکل می گیرد و سیر تبدیل شدن آن پادریک گرم و خوش قلب به فردی کینه جو و سرد _در عین حال با نوبه خود مودب _ برای مخاطب باور پذیر می شود .
در آن طرف داستان ما کالم را داریم که حال و روز درونیش بی شباهت با روزگار معاصر نیست.
شخصیتی که درجست و جوی زمان از دست رفته خویش است و به پوچی زندگی خود با وجود همه خوشی هایش پی برده است و غرق در افسردگی جنون آمیزیست.وحالا می خواهد تمام تمرکزش را بر روی هنر خویش _موسیقی _بگذارد تا جبران گذشته اش باشد و تثبیت نامش در دل تاریخ .
خبر جدایی این دو رفیق به شدت بر آشوبنده است و جو آرام جزیره خیالی اینیشرین_ که در نزدیکی آن یک جنگ داخلی هم وجود دارد و نماد همین جدل بین پادریک و کالم است_ را در هم میریزد و بر زندگی ساکنان آن از آن دو حیوان عجیب و بازیگوش _ الاغ پادریک و سگ کالم ؛که از دو حیوان خانگی صرف گذر کرده اند و تبدیل به شخصیت های دوست داشتنی شده اند و در کنار خواهر پادریک نقش وساطت کننده را ایفا می کنند _ گرفته تا پیرزن فروشنده _ که گویی اجناسش را با خبر تاخت می زند _ و آن مامور منفور _که شاید عینی ترین آنتاگونیست اثر باشد _ که خشم و عقده هایش را به بهانه های گوناگون بر سر پسرش تخلیه می کند.
جدا از بازیگردانی و تقطیع درست نما ها مک دونا تعلیقی پنهانی را به اثر تزريق کرده که در پرده سوم بیشتر و بیشتر می شود .از طرفی هوش و ذکاوت او در خلق دیالوگ در جهت توضیح حال درونی شخصیت ها از دیگر نکات مثبت مک دوناست که بنشی های اینیشرین را بدل به تاثیرگذارترین و از نظر بنده به بهترین اثرش نموده است.
محمد مهدی صفری تنها