در گذرگاه هستی، رهگذری خاموش
در سکوت مطلق، غرق در اندیشههای بیهوده
نگاهی به آسمان، پر از ستارههای دور
و آرزوهایی که در تاریکی شب گم شدهاند
نفسی عمیق، و هوایی که بوی خاک میدهد
یادآور مرگ، و پوچی این زندگی کوتاه
اما در همین پوچی، زیباییهایی نهفته
در همین تاریکی، نوری سوسو میزند
لبخند کودکی، نوازش نسیم
گرمای خورشید، قطرههای باران
همه اینها، معنا میبخشند به این زندگی
همه اینها، به ما یاد میدهند که زندهایم
پس زندگی کن، با تمام وجود
با تمام شور و اشتیاق
با تمام عشق و امید
و از تک تک لحظههایش لذت ببر
تا زمانی که خورشید زندگی ات غروب کند
امیدوارم از این شعر لذت برده باشید.