از معادله معروف حسابداری شروع میکنیم:
دارایی = بدهی + حقوق صاحبان سهام
یکی از تفاسیر معادله فوق اینه که گفته میشه که این دارایی که موجود هست از چه محلهایی تامین مالی شده؟ مثلا کل دارایی شرکت الف یک کارخانه است. این شرکت برای خرید این کارخانه، 80 ریال بدهی ایجاد کرده و 20 ریال هم سهامدارا آوردن و در مجموع با 100 ریال کارخانه رو خریده. اون 80 ریال ممکنه از سرفصلهای مختلفی تشکیل شده باشه مثلا از سیستم بانکی وام گرفته باشه یا شرکت اوراق قرضه منتشر کرده باشه و موارد دیگر.
حالا همین موضوع رو در سیستم بانکی بررسی میکنیم.
آنچه که برای همهی ما و شرکتهای غیربانکی به عنوان پول محسوب میشه، حساب بانکی ما نزد بانکهای تجاری و اسکناس هست. اما برای بانکهای تجاری چه چیزی پول محسوب میشه؟
جواب: حساب بانکهای تجاری نزد بانک مرکزی (بعلاوه اسکناس که در تحلیل ما جای خاصی نداره).
معنی جمله فوق اینه که اگر حساب بانک الف نزد بانک مرکزی 100 ریال باشه به این معنی هست که انگار بانک مرکزی رو یه برگه نوشته که من 100 ریال به بانک الف بدهکارم. در واقع این سند بدهی رو بانکها به عنوان پول استفاده میکنن.
خب حالا برگردیم به معادله حسابداری؛ سوال اینه که آن چیزی که برای بانکهای تجاری پول محسوب میشه (يعنی یک دارایی)، از چه محلهایی تامین مالی شده؟
بانکهای تجاری در ازای ایجاد 3 نوع سرفصل بدهی، این دارایی رو میتونن بدست بیارن (اشاره کنم که تبدیل داراییها موضوع صحبت این بحث نیست). این 3 نوع سرفصل به شرح زیر میباشد:
الف) خودش رو به مردم بدهکار کنه، از چه طریقی؟ از این طریق که بدهی که «قبلا» به عهده یه بانک دیگه بوده رو به گردن بگیره. بدهی از گردن بانک قبلی ساقط و به عهده بانک فعلی در میاد. به زبان ساده يعنی جذب سپرده.
ب) به یه بانک دیگه بگه که از موجودی حسابش نزد بانک مرکزی بهش قرض بده با این تعهد که بعدا بدهی رو صاف خواهد کرد. اضافه کنم بانکهای تجاری، سند بدهی بانک مرکزی رو به عنوان پول قبول دارن و سند بدهی بانک الف نزد بانک ب هیچ ارزشی نداره. به زبان ساده یعنی بازار بینبانکی.
ج) از بانک مرکزی بخواد که یه سند بدهی منتشر کنه و بهش بده با این تعهد که بعدا دوباره همین سند بدهی رو به بانک مرکزی برخواهد گرداند. به زبان ساده یعنی استقراض از بانک مرکزی (در شکلهای مختلف).
حالا هدف از این توضیحات چیه؟
نرخهای سرفصلهای بدهیها متفاوت هست. در بانکداری امروزه (که هدفگذاری نرخ انجام میشه) متداول این هست که پایینترین نرخ برای جذب سپرده (حالت الف) هست. در مرحله بعد استقراض از بقیه بانکها و در بالاترین نرخ هم مربوط به استقراض از خود بانک مرکزی هست. البته ممکنه به دلایلی به صورت موقتی این نرخها کمی جابجا بشن ولی منطق همان چیزی هست که گفته شد.
حالا قابل پیشبینی هست که بانکها ابتدا سراغ سرفصل بدهی با کمترین نرخ میرن. به همین دلیل هست که بانکها برای جذب سپرده از همدیگه رقابت میکنن.
در مراحل بعدی هم در نرخی بالاتر استقراض بینبانکی و بانک مرکزی قرار داره.
نکته بعدی اینکه برای محاسبه هزینه بهره (مالی) باید متوسط 3 حساب فوق محاسبه بشه. و آن چیزی که در صورتهای مالی بانکها با عنوانهای هزینه سود سپرده و هزینه مالی به صورت جداگانه آورده میشه، معنی و توجیه خاصی نداره.
پایان/