ویرگول
ورودثبت نام
نرجس عظیمی
نرجس عظیمی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چای خیال





دلم میخواهد پنجره دنیا را باز کنم
تا آفتاب همه را نوازش کند.
فنجان چای در دست بنشینم و برایش شعر بخوانم
آنقدر بخوانم تا برقص درآید
آنقدر برقصد تا همه را شاد کند...

دلم میخواهد دنیا را رنگ کنم
تا همه رنگ ها را داشته باشد
و عشق رنگ هایش را از دنیا بگیرد
و رنگ های جدیدی رقم بزند

دلم میخواهد در صبحدمی دل انگیز درهای آسمان گشوده شود و به همه شراب ناب بچشاند
تا جان ها جلا یابد،
زخم ها ترمیم شود و دل ها پاک...
تا دنیا آنقدر شاد شود که نتواند خنده را متوقف کند.
تا سازش تا ابد کوک باشد، و زیباتر بنوازد...

دلم میخواهد... همه این ها را دلم میخواهد...
ولی دنیا را دیدم که سیاه رنگ شده، و لبریز از پریشانی ست.
خنده اش با نقاب شب رنگی پوشیده شده و فقط اخم هایش از پشت آن مشخص است.
دنیا آن رنگی که می‌خواهم نیست،
شعر هایش همه آه، رقصش، هس هس و آفتابش همه سوز سرماست.
آری، دنیا نیست آنطور که می‌خواهم..
اما دلیل نمی‌شود که شاعر نباشم!

☕??
#طبیعت
#لبخند_بزن
#حس_خوب_نوشتن
#نویسندگی
#عکاسی
#علاقه_مندی_ها
#چای
#آغوش_خدا

دانشجو معلمِ علاقه مند به نویسندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید