داستان این سریال در مورد گروهی از سارقین است که هر کدام به پیشنهاد پروفسور به دلایل شخصی خود پنج ماه برای سرقتی بزرگ از ضرابخانه ملی اسپانیا آماده می شوند. مغز متفکر این گروه فردی است به نام پروفسور. پروفسور سال ها برای طراحی نقشه ی سرقت وقت گذاشته است و هر عملی از جانب پلیس ها را پیشبینی کرده است. او برای شروع کار قوانینی را برای گروهش که شامل هشت نفر هستند تعیین می کند. هر کدام برای افشا نشدن هویتشان نام شهری را برای خود انتخاب می کنند که عبارتند از مسکو،برلین،توکیو،نایروبی،دنور،اسلو،ریو و هلسینکی.
هدف اصلی پروفسور تنها سرقت پول های موجود در این ضرابخانه نیست بلکه سرقت ۲۴۰۰ میلیون یورو پولی است که صرف ۱۱ روز به چاپ می رسانند.
آنها با گروگان گرفتن ۶۷ نفر برای خود زمان می خرند و هنگامی که نیروی پلیس تمام حواسش به آزادی این گروگان هاست، آنها مشغول چاپ اسکناس ها و کندن تونلی برای فرار هستند.
با کندن دو تونل که یکی توسط گروگان ها و دومی توسط مسکو انجام می شود، حواس پلیس ها را به تونل تقلبی پرت می کنند و خود از آن تونل دیگر می گریزند.آن تونل به کارخانه ای منتهی می شود که پروفسور در تمام مدت با داشتن تجهیزاتی حرفه ای سرقت را از آنجا کنترل می کرده است. در زمان های معینی با گروهش تماس میگیرد و در مواقع حساس و زمانی که قصد سردرگم کردن پلیس ها را دارد با آنها وارد مذاکره می شود.
کنترل کردن این عملیات به عهده ی بازرس موریو است. راکل موریو زنی مطلقه است که به همراه دختر کوچک و مادرش زندگی می کند. از آنجایی که پروفسور هنگام صحبت کردن با بازرس از نرم افزار تغییر صدا استفاده می کند، ماموران صدای اصلی او را نمی شناسند و پروفسور به راحتی با تغییر نام خود، به صورت دوستانه به راکل نزدیک می شود. در اولین ساعات سرقت بازرس به کافه ای می رود. او که قصد دارد با مادرش تماس بگیرد، متوجه می شود شارژ گوشیش تمام شده. پروفسور که در تمام مدت در آنجا حضور داشت، به درخواست راکل برای گرفتن شارژر با دادن گوشی خودش پاسخ داد و این شروعی است برای رابطه بین بازرس موریو و پروفسور.
با تیر خوردن یکی از گروگان ها توسط پلیس، بازرس تقاضای ورود چند جراح برای جراحی او را می کند. در بین جراحان یکی از دستیاران بازرس موریو به نام آنخل هم به ضرابخانه وارد می شود تا اطلاعاتی از سرقت به دست آورد. از آنجایی که یک بار مادر راکل برای صحبت با او به گوشی پروفسور زنگ زده بود، پروفسور وارد مقر فرماندهی پلیس شد و چهره ی آنها را به خاطر سپرد.در نتیجه هنگامی که آنخل وارد ضرابخانه شد، پروفسور به سرعت او را شناخت و از این موقعیت به نفع خود استفاده کرد و دستور داد که در عینک او شنودی را کار بگذارند.
با کار گذاشتن آن شنود در عینک آنخل، پروفسور تمام مکالمات بین ماموران را در اختیار داشت.
در طول سرقت اسلو و مسکو کشته می شوند و یکی از گروگان ها به نام مونیکا با دنور وارد رابطه می شود و به همین دلیل به گروه برای فرار کمک می کند. هنگام خروج از تونل، برلین با هدف زمان خریدن برای فرار گروه، جان خود را فدا می کند. هنگامی که این ۶ نفر از تونل عبور می کنند، برای جلوگیری از ورود ماموران، تونل را منفجر می کنند و هر کدام با تغییر چهره در زمان های متفاوت از کارخانه بیرون می آیند. در نهایت هنگامی که ماموران وارد کارخانه می شوند، با صحنه ای خالی از پول ها و سارقین مواجه می شوند.