این روزها که شرایط جامعه، سختیهای ویژهای پیش پای فعالان اقتصادی قرار داده است، روالها و فرایندهایی بخش دولتی نیز کماکان طولانی و در بعضی از موارد مشکلآفرین است که این امر سختیهای کار را دوچندان میکند.
اما چرا در عین حال که رویههای خشک و بروکراسیهای اداری بخشهای دولتی، موانع متعددی بر سر راه پیشبرد اهداف بخش خصوصی ایجاد کرده است، ابراز مخالفت برجسته و قابل تأملیرا از جانب بخش خصوصی که اتفاقا از بدنهای دیرینه و تجارب اقتصادی غنی نیز برخوردار هستند، شاهد نیستیم؟! و چرا با وجود چنین شرایطی، اعتراضی واقعی، عمیق و تاثیرگذار از جانب بخش خصوصی صورت نمیگیرد؟
در جریانات متعددی که بر فضای اقتصادی ایران حاکم است، یکی از دلایلی که میتوان در بیان تشریح این سکوت بخش خصوصی، نام برد، این است که پیشکسوتان بخش خصوصی بعد از چندین دهه تلاش و کوشش، نسبت به اصلاح روندهای کند و فشل بخش دولتی و رانتهای بیحساب و کتاب، ناامید شدهاند. بنابراین ظاهرا افراد باتجربه بخش خصوصی اصولا تغییر در این مناسبات دستوپاگیر و آسیبزا را شدنی نمیدانند.
من براساس تجاربی که طی سالها اداره کسبوکار در بخش خصوصی بهدست آوردهام، به این نتیجه رسیدهام که بخش خصوصی اعتراض میکند اما به تنهایی اعتراض میکند. به این معنی که اعتراض جمعی و مدوّنی را شاهد نیستیم که چنین مشکلاتی را یک بار برای همیشه حل کند. بلکه این دیدگاه برای بخش خصوصی ایجاد شده که تغییر غیرممکن است. چون اصولا با یک سیستم پر از اشکال مواجه هستیم که هر بخشی از آن را درست کنید، بخش دیگرش ایراداتی خواهد داشت.
امضاءهای طلایی بلای جان بخش خصوصی
اما مشکل بزرگتر زمانی نمایان میشود که میبینیم برخی از فعلان بخش خصوصی، به جای اینکه با تجمیع صداها، درصددایجاد یک فشار جمعی و ساماندادن اعتراضی جمعی برای اصلاح و تغییر روندهای نگرانکننده باشند، به سمت لابیگری با بدنه بخش دولتی سوق داده شدهاند تا بتوانند با آنها جلساتی برگزار کرده و مشکلات کسبوکار خود را با گرفتن امضاءهای طلایی حلّوفصل کنند. یعنی صرفا به دنبال راهحلی برای کسبوکار خود میگردند و نه صنعت یا بازاری که در آن حضور دارند.
ما سالهاست که شاهد چنین روند اشتباهی هستیم. یعنی صدای کسبوکارها به جای اینکه در کنار یکدیگر قرار بگیرد و به صدایی واحد و پرقدرت تبدیل شود، به صدایی نحیف و لابیگر در اتاقهای کوچک و جلسات دو سه نفره تبدیل شده است. به همین دلیل کسبوکارها مشکل کلی صنعت خود را حل نمیکنند بلکه به حلشدن کوتاهمدت مسائل کسبوکار شخصی خود دل خوش کردهاند.
غافل از اینکه وقتی یک اشکال، اشکالی سیستمی و نهادینهشدهباشد، در نهایت گریبان همه بازیگران یک صنعت را میگیرد. چون اصولا هیچ کسبوکاری نمیتواند در یک صنعت آسیبدیدهو در یک ساختار غلط، رشد کرده و یکهتاز میدان باشد. اگر هم باشد، چنین موفقیتی، دولت مستعجل است و به بادی بند است. زود میآید و زود هم خواهد رفت.
به فرهنگ کار جمعی ایمان بیاوریم
راه چاره برای خلاصشدن از سیستمهای فشل دولتی این است که بخش خصوصی به فرهنگ کار جمعی ایمان بیاورد. باید این اعتقاد راسخ در بدنه بخش خصوصی ایجاد شود که به جای رفع و رجوع مشکلات شخصی خود، به دنبال رفع کلی مشکلات فضای کسبوکار در کشور باشند. وگرنه همانطور که دهههاست شاهدش هستیم، همیشه باید در چهارچوبهای بعضا تاریخگذشته و آپتودیت نشدهای قدم برداریم که موانع بیشماری بر سر راه بخشی خصوصی قرار میدهد.
الان روندها به نوعی است که حتی تشکلها هم سعی میکنند مشکلات عدیده فضای کسبوکار را به وسیله نامهنگاری با بخش دولتی و به صورت مورد به مورد حل کنند. در حالی که فلسفه راهاندازی یک تشکل در ابتدای امر، ایجاد تریبون و صدایی واحد و قدرتمند برای یک بخش، یک صنعت، یک بازار و... است. اما در حال حاضر شاهد حرکتی از سوی تشکلها برای فرهنگسازی جمعی و کلی و در نتیجه ایجاد تغییر در کلیت سیستمهای ناکارآمد دولتی نیستیم.