ویرگول
ورودثبت نام
نگـــره * علیرضا زارعی
نگـــره * علیرضا زارعی
خواندن ۲۸ دقیقه·۱ سال پیش

جامعه دینی در اندیشه های اجتماعی آیت الله مصباح یزدی


پیش گفتار

یکی از مهم ترین مولفه های تأثیرگذار بر تحوّلات تاریخ معاصرِ ایران پس از جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی، اندیشه های اجتماعی دینی متفکران مسلمانی (از جمله: آیت الله بروجردی، مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی، روح الله خمینی و محمد تقی مصباح یزدی) بوده که تلاش داشتند در مواجهه با تحوّلات جامعه و جهان، اندیشه ای ارائه دهند که ضمن حلّ مسائل جامعه شناختی و سیاسی ایران معاصر، سرچشمه گرفته از منابع دین اسلام باشد.

برای توضیح و تشریح تحوّلات سیاسی معاصر و تحلیل جریان های اجتماعی مطرح در ایران که افکار و رفتار بسیاری از آن ها هنوز محلّ بحث و جدال است، بی شک باید به دنبال ریشه های فکری آن بود. یکی از اندیش مندان معاصر ایران محمد تقی مصباح یزدی [1313-1399] است که فعالیت های وی تنها به حوزه های فکری و تئوریک اجتماعی اسلامی منتهی نمی شود بلکه به عنوان فردی که نظریاتش در عرصه اجتماعی بازتاب مهمی داشته، مورد توجه قرار میگیرد.

اندیشه اجتماعی ایشان در مقولات (جامعه، دین، جامعه دینی، اندیشه اجتماعی و ارکان اندیشه اجتماعی اسلامی) را می توان اینچنین رصد کرد. جامعه در نگاه ایشان ابداعی انسانی است که بر اساس قراردادهای جمعی شکل می گیرد و از اعضایی شکل گرفته و دارای هدف مشخصی است که بر اساس قانون مشترک زندگی می کنند و دین به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است. ادیان موجود در میان انسان ها به حق و باطل تقسیم می شوند. منظور از جامعه دینی، جامعه ای است که فرهنگ و روش رفتاری خود را بر اساس تعالیم وحیانی بنانهاده باشد و بر این باور باشد که این دین است که می تواند سلامت جامعه را تضمین کند. انسان الزاما دارای زندگی اجتماعی است و از نظر روحی و روانی دارای انواع نیازها می باشد و در جامعه زندگی اجتماعی خود به طور پیوسته با دیگران در ارتباط هست که این رابطه اکثرا در داخل جامعه بر قرار می گردد. در یک جامعه دینی هم میان انسان ها ارتباط جمعی برقرار است که برای بهتر شدن این روابط میان اعضای جامعه باید اصول و معیار هایی در زمینه های مختلف وجود داشته باشد تا بتواند با استفاده از این معیارها جهت رشد و ترقی خود استمداد بجویند. رویکرد جامعه شناختی ایشان صَرف نقد و نفی براهین جامعه گرایان شده است و معیارهای اسلامی ای را برای تاسیس اصالت عاملیت و فرد و تاثیر آن بر ساختار و جامعه دینی مطرح می کنند. کلیات رویکرد ایشان بر این معیارها مبتنی است: (نفی وحدت حقیقی ارواح و احساسات)، (اثر مجموعه و ترکیب حقیقی)، (علیت و معلولیت و ترکیب حقیقی)، (تاثیر متقابل و ترکیب حقیقی). اندیشه اجتماعی ایشان را می توان در یازده کتاب ایشان بر اساس این معیارها رد یابی کرد: (کسب علم و دانش به منظور استراتژی جامعه پذیری دین، ترویج صلح و دوستی و مدارا، تاکید بر نظارت عمومی، سفارش بر اتحاد، لزوم برقراری عدالت، تعلیم وتربیت صحیح فرزند، تاکید بر انجام اعمال شایسته و تحریم اعمال ناشایست در سطح اجتماع، رسیدگی به وضع نیازمندان، ضرورت مشورت).

کلیات

الف. جامعه و قوانین شریعت

تعریف جامعه به اعتبار وحدت مکانی: «جامعه واحد» مجموعه‌ای است از انسان‌هایی که باهم زندگی می‌کنند، کارهایشان مستقل و مجزای از یکدیگر نیست، بلکه تحت یک نظام «تقسیم کار» باهم مرتبط است، و آنچه از کار جمعی‌شان حاصل می‌آید، درمیان همه‌شان توزیع می‌شود. بیشتر جامعه‌شناسان، برای تعیین حدود یک جامعه، حکومت واحد و استقلال سیاسی را به‌عنوان ضابطه‌ای پذیرفته‌اند. به عقیدۀ این جامعه‌شناسان، منظور از «جامعه واحد» گروهی از مردم است که در یک نظام جداگانه سازمان یافته‌اند و امور آن را مستقل از نظارت بیرونی، اداره می‌کنند.

تعریف جامعه به اعتبار وحدت زمانی: اگر در ساخت اجتماعی یک گروه خاص از انسان‌ها، که در یک سرزمین معيّن زندگی می‌کنند و «جامعه»‌ای واحد و جداگانه را تشکیل می‌دهند، تغییر مهمی پدیدار شود، می‌بایست، بعد ‌از آن تغییر مهم، آن جامعه را جامعه‌ای جدید و متمایز دانست. لکن مشکل عمده‌ای که متوجه این قول می‌شود این است که از کجا بفهمیم فلان تغییر اجتماعی، «مهم» است یا نه.[1]

کتاب و سنت، مؤید وجوه اشتراک تکوینی همه جامعه‌ها و قوانین جامعه‌شناختی مشترک و احکام اخلاقی و حقوقی و نظام ارزشی و فرهنگ مشترک هستند. و اما راجع‌به اینکه آن نظام ارزشی و فرهنگی مشترک و واحد چیست، باید دانست که از دیدگاه اسلامی همه ادیان و شرایع الهی دارای حقیقت واحدی هستند، و به‌عبارت‌دیگر بیش‌از یک دین و شریعت نیستند و اختلافات اندک و ناچیزی که در ‌بین آنها وجود می‌داشته است، در‌واقع از‌قبیل اختلافات احکامی است که در دوران نبوت یک پیامبر پیش می‌آمده است. فی‌المثل، اگر یکی از احکام شریعت حضرت موسی‌ ع به توسط حضرت عیسی‌ ع نسخ شده است، درست مانند این است که یکی از قوانینی که در اوایل بعثت حضرت محمد‌ صلى الله علیه وآله مرسوم و معمول بوده است، بعدها منسوخ و متروک شده باشد.

این‌گونه نَسخ‌ها، که حتی در دوران پیامبری یک پیامبر نیز روی می‌داده است، منشأ اختلاف ماهوی ادیان و شرایع آسمانی نتواند شد. در آیات قرآنی متعددی، خطاب به پیامبر گرامی اسلام‌ صلى الله علیه وآله آمده است که: آنچه به تو وحی می‌کنیم همان است که بر پیامبران پیشین فرو فرستاده‌ایم، پس اصول و کلیات همه ادیان الهی، واحد و مشترک است؛ و همین اصول و کلیات واحد است که همه افراد، گروه‌ها، قشرها و جامعه‌ها در همه مقاطع تاریخی می‌توانند ـ و باید‌ ـ تابع آن باشند و فرهنگ و نظام ارزشی خود را از آن اخذ و اقتباس کنند و به‌تعبیر‌دیگر، همه می‌توانند ـ و باید‌ ـ متدین به دین اسلام باشند؛ نهایت آنکه این دین در فروع و جزئیات خود، به‌مقتضای اوضاع‌و‌احوال تاریخی دستخوش تبدل و تغیر تواند بود، ولی اصول و کلیاتش، البته از زمان خلقت آدم تا صبح قیامت، به‌یک‌سان خواهد ماند. افراد، گروه‌ها، قشرها و جوامعی که به این دین مقدس نگرایند و نگروند، از‌سر خودخواهی و برتری‌جویی و ظلم و فساد چنین می‌کنند؛ والّا فطرت انسانی، فطرتی است واحد که در‌میان همه آدمیان مشترک است و قوانین تکوینی مشترکی دارد و مقتضی احکام تشریعی واحدی نیز هست. بنابراین اندیشه مشارکت همه انسان‌ها در یک فرهنگ و نظام ارزشی و تشکیل جامعه جهانی واحد، اندیشه‌ای است معقول و صحیح. و اما در‌باب اینکه آیا این اندیشه، تحقق خارجی نیز خواهد یافت یا نه، باید گفت که از نظرگاه قرآنی، جای شک و شبهه‌ای نیست که روزی خواهد آمد که در آن، بشریت در زیر لوای یک فرهنگ و نظام ارزشی، جامعه‌ای واحد خواهد داشت. ما شیعیان آن روز را همان زمان ظهور حضرت ولی‌عصر‌عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌دانیم[2].

ب. دین

منظور از دین، هر مجموعۀ نظام‌مند از اعتقادات، ارزش‌ها، و رفتارها نیست، بلکه تنها مجموعه‌هایی دین نامیده می‌شوند که علاوه بر مؤلفه‌های بالا، دو ویژگی دیگر نیز داشته باشند: اول آن‌که از سوی خداوند نازل شده باشند،‌ و دیگر آن که تحریف نشده باشند. در یک کلمه، این اصطلاح نام دین را تنها شایستۀ دین حق می‌داند و بس، و تنها پاسخ‌های صحیح به مسائل دینی را شایستۀ نام دین به حساب می‌آورد. بر این اساس، می‌توان دین را چنین تعریف کرد: «اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان، و دستورات عملی متناسب با این عقاید »کسانی که دین را شامل طریقت و شریعت دانسته‌اند همین معنا را اراده کرده‌اند، زیرا منظور ایشان از شریعت، هرگونه نظام عملی نیست، بلکه تنها شامل احکامی است که خداوند وضع کرده، بر پیامبر وحی نموده، و توسط وی صاحبان خرد را به پذیرش و عمل به آن احکام فراخوانده است.

از نظر اسلام (و بسیاری از دیگر ادیان)، فقط یک دین صحیح وجود دارد و بقیه ادیان باطل‌اند. این تعریف، دین را به دین آسمانی صحیح منحصر می‌سازد که موجب کمال حقیقی انسان می‌شود، و دیگر نظام‌های اعتقادی و رفتاری را که یا کلاً باطل‌اند و یا عناصری از عقاید باطل و خرافات در آن‌ها وجود دارد، شایستة نام نمی‌داند،‌ بلکه آنها را دین نما، دین‌هایی جعلی، دروغین، تقلبی، یا شبه‌دین می‌داند. در قرآن کریم، دین به این معنا نیز به‌کار رفته است، آنجا که می‌فرماید: إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ یعنی فقط یک دین وجود دارد و آن اسلام است.

طبق این اصطلاح، دین یعنی دین حقی که از طرف خدای متعال نازل شده است. پایة این دۀن را اعتقادات تشکیل می‌دهد که شامل مباحث هستی‌شناسانة مطابقۀ با واقع است و در قالب قضایایی خبری مانند: خدا هست، وجود خدا حق است، پیغمبر از طرف خدا مبعوث شده است، و حیات پس از مرگ وجود دارد) بیان می‌شود، و باید به آن‌ها اعتقاد پیدا کرد. به دنبال این اعتقادات، سلسله‌ای از ارزش‌ها (مانند: کمال، قرب به خدا، عدالت، عفت، و امنیت) مطرح می‌شود که لازمۀ‌ اعتقاد به آن حقایق است و باید به آنها پایبند بود.[3]

ج. جامعه دینی

اصطلاح جامعه دینی و قرآنی، در نگاه اول، روشن تر از آن به نظر میرسد که نیازی به تعریف داشته باشد؛ اما در واقع، این چنین نیست. باید دانست که ذهنیت ما از جامعه قرآنی و دینی، بر این مدار میچرخد که قرآنی بودن را چگونه معنا کنیم. آیا هر جماعت مسلمانی را می توان یک جامعه ی قرآنی نامید؟ یا این که چنین جامعه ای، ویژگی هایی دارد که در هر جماعت مسلمانی یافت نمی شود؟ به عبارت دیگر، آیا وجود جماعت دینداران برای تحقق جامعه ی دینی، کافی می باشد؟ یا این که برای تحقق چنین جامعه ای، به چیزی بیش از یک جمع مسلمان نیاز داریم؟ به صورت کلی، میتوان گفت که وجود جماعتی دیندار، خود به خود، به معنای تشکیل یک جامعه ی دینی نیست؛ زیرا با صرف تجمع گروهی از انسانها، جامعه ی انسانی به وجود نمی آید؛ بلکه بر اساس تعاریف جامعه شناسان، هرگاه میان گروهی انسانی، شبکه ای از روابط اجتماعی پایدار شکل گرفت، آن گاه جامعه ی انسانی تشکیل خواهد شد. جامعه قرآنی نیز جامعه ای انسانی است و تمام اجزا و عناصر جامعه ی انسانی را داراست؛ اما صفت یا ویژگی خاصی، آن را از دیگر جامعه انسانی، متمایز می کند. این صفت ، همان قرآنی بودن یا دینی بودن آن است.[4]

د. معیارهای جامعه دینی

معیارهای اعتقادی:

(اعتقاد به توحید و نقش آن در جامعه، اعتقاد به معاد در جامعه دینی، قبول ولایت پیامبران و ائمه در جوامع دینی)

معیارهای اقتصادی:

(قوام در مصرف، سهم بری بر اساس میزان مشارکت در تولید، حفظ حاکمیت سیاسی، عدم وابستگی اقتصادی، توسعه و رشد، رسیدگی به رفاه عمومی، تحکیم ارزش های معنوی و اخلاقی، خود کفایی و اقتدار اقتصادی، تشویق به تجارت و رقابت سالم اقتصادی، رعایت انضباط کاری در فعالیت های اقتصادی، هدفمندی و انگیزه سالم، تخصص و تعهد، داشتن وجدان کاری)

معیارهای اجتماعی:

(کسب علم و دانش، ترویج صلح و دوستی و مدارا و گفتگو در جامعه، تاکید بر نظارت عمومی، سفارش به اتحاد و جمع گرایی در بین مسلمین، لزوم بر برقراری عدالت، تعلیم و تربیت صحیح فرزند، تاکید بر انجام اعمال شایسته و تحریم اعمال ناشایست در سطح اجتماع، رسیدگی به وضع نیازمندان، ضرورت مشورت)

معیارهای اخلاقی:

(اصلاح ذات البین، مراعات ادب در جامعه، وفای به عهد، ادای امانتداری، اعراض از لغو و اعمال بیهوده، ایثار، ارزش های اخلاقی جامعه مطلوب، ایثار، مشورت و ایجاد سازمان شورایی در جامعه، صبر و پایداری، حیا و پایداری، ترویج و گسترش امر به معروف و نهی از منکر)

معیارهای سیاسی:

(ضرورت تشکیل دولت و حکومت، داشتن نظام شورایی، داشتن اندیشه سیاسی، آزادی از نفوذ استعمار، جلوگیری از تفرقه، ایجاد وحدت در جامعه، گسترش علم در جامعه، عدم حمایت از خائنان، وجوب اطلاعت از اولو الامر، نفی احزاب در جامعه، ممانعت از سلطه کافران در جامعه، عدم پیمان شکنی در روابط اجتماعی، تشویق به جهاد و شهادت، ایجاد قدرت نظامی دفاعی، ظلم ستیزی در جامعه، زوال فساد در جامعه)[5]

هـ . مبانی جامعه دینی

جامعه دینی جامعه ای است که در پرتو شرع و عقل، مسیر خود را معین می کند و از جاده حق و حقیقت، منحرف نباشند. این هدف، آنگاه امکان تحقق دارد که مولفه های زیر را رعایت کند:

1. حق مداری

حق مداری که در سایه رهنمون های عقل و شرع امکان پذیر است. زیرا راه حق را خرداندیشی آزاد تشخیص میدهد، که همین خرد آزاداندیش رسول باطنی و حجت الهی است.

2. عدالت محوری

»اى کسانى که ایمان آورده اید، پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید، هر چند به زیان خودتان یا به زیان پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد. اگر یکی از دو طرفِ دعوا توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است. پس در پىِ هوس نروید که در نتیجه از حق عدول کنید. و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مى دهید آگاه است.« سوره نساء، آیه 135

خطاب است به جامعه ایمانی همواره عدالت را بپا دارید. و در مقام شهادت خدا را در نظر بگیرید. گرچه زیان خود یا بستگان تان باشد. . . . و هرگز به دنبال هوی و هوس نباشید. تا مبادا شما را از جایگزین کردن عدل منحرف کند. عدالت محوری، هدف اقتصادی بعثت انبیا و آمدن شریعت است تا عدالت، حضور همه جانبه داشته باشد و تنها در محدودهی اقتصادی محصور نباشد، چنانچه امروز برخی جوامع، تنها به همین بعد اکتفا کرده و دیگر جوانب را رها کردهاند و بهافراط و تفریط های متضاد و متناقض دچار گردیدهاند.

3. قانون گرایی

سومین مؤلفه جامعه ی دینی، قانون گرایی است و از مؤلفه های محوری و اساسی جامعه ی دینی به شمار میرود. در این رهیافت همه افراد جامعه، خود را ملزم به رعایت قانون میدانند و هرگونه اطاعت از قانون را وظیفه شرعی میشمارند.

4. خدا محوری بودن

یکی دیگر از مؤلفه جامعه ی دینی، که در راستای قانون مداری شکل میگیرد، جمع میان خدامحوری و انسان محوری است، بدین معنا که گرچه جامعه دینی یک جامعه ی خدا محوری محض شمرده میشود و به نام جامعه توحیدی یاد میشود، ولی هدف اقصی در قانون گذاری همان کمال انسانی است تا بدین وسیله، امکان قرب به ساحت قدس الهی تحقق یابد و مسأله خلیفه الهی در وجود انسان متجلی گردد و این از امتیازات تعالیم اسلامی است که با شعار جمع میان دنیا و آخرت، حرکت خود را آغاز کرده و استمرار داده است.

اساساً در رابطه با حقوق بشر و قوانین مربوطه دو دیدگاه وجود دارد؛ خدا محوری و انسان محوری. از دیدگاه خدا محوری، که شرایع آسمانی بر آن تأکید دارند، خدا در مرکز جهان بینی قرار گرفته و راز هستی و هدف آفرینش شناخت خدا و حرکت به سوی او، که کمال مطلق است، می باشد.

5. دارا بودن روحیه خردورزی، بصیرت و دانش اندوزی

قرآن به خردورزی و بصیرت و معرفت دینی، تفکر، تعقل و علم و دانش توأم با بصیرت تأکید زیادی نموده است. در مکتب رسول خدا و حضرات معصومین نیز به بصیرت و معرفت و تفکر و تعقل و خردورزی و دانش توجه زیادی شده و انسان ها را به آن دعوت کرده اند. درواقع تمام مصیبت ها و بلاها و آلودگی های اجتماعی و فردی ریشه در عدم معرفت دارد. و از این رو فهم و درک دینی، همان چیزی است که پیوسته در قرآن و در سیره رسول خدا و ائمه اطهار مردم را به آن دعوت نموده اند.

2. جامعه دینی در اندیشه اجتماعی

جامعه مرکب حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی ولی ترکیب روح ها و اندیشه ها و عاطفه ها و خواستها و اراده و بالاخره ترکیب فرهنگی نه ترکیب تن و اندامهاف همچنانکه عناصر مادی در اثر تاثیر و تاثر با یکدیگر زمینه پیدایش یک پدیده جدید را فراهم می نمایند و به اصطلاح فلاسفه اجزاء ماده پس از فعل و انفعال و کسر و انکسار در یکدیگر و از یکدیگر استعداد و صو رت جدیدی می بایند و به این ترتیب مرکب جدید حادث می شود و اجزاء با هویت تازه به هستی خود ادامه می دهند، افراد انسان هر کدام با سرمایه ای فطری و سرمایه ای اکتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی می شوند. روحا در یکدیگر ادغام می شوند و هویت روحی جدیدی که از آن روح جمعی تعبیر می شود، می یابند. این ترکیب خود به یک نوع ترکیب مخصوص به خود است که برای آن شبیه و نظیری نمی توان یافت. [6]

1. گرایش‌های جامعه‌گرا: این گرایش‌ها بر‌روی خصیصۀ جمعی پدیده‌های اجتماعی تأکید دارند و جامعه را واقعیتی عینی تلقی می‌کنند که از افرادی که آن را تشکیل داده‌اند، متمایز است و آثار و خواص ویژه‌ای دارد که در افراد انسانی مشاهده نمی‌شود.

به‌تعبیر‌دیگر، اینها در ارتباط فرد و جامعه، بر‌روی عامل دوم تکیه می‌کنند و معتقدند که تنها جامعه است که واقعیتی اصیل دارد و فرد جز از واقعیتی تبعی برخوردار نیست. همان‌گونه‌که شخص انسانی یک کل مرکب است و دارای زندگی واحد است که مجموعه‌ای از اعضای منفصل یک بدن، حتی اگر هر‌یک از آن اعضا بی‌عیب و نقص، و آن مجموعه کامل باشد، آن حیات را ندارد، به‌همین‌سان اجتماع انسانی نیز که مرکب از افراد است، حیاتی خاص خود دارد که مجموعه‌ای از آحاد انسانی پراکنده و نا‌هم‌بسته، فاقد آن حیات خواهد بود. به‌دیگر‌سخن، جامعه هم یک «شخص» یا «فوق شخص» است که درست به همان شیوه که بدن از یاخته‌ها، اعضا و دستگاه‌هایی تشکیل شده است، مرکب از افراد و دارای زندگی واحدی است غیر‌از حاصل‌جمع زندگی‌های افراد سازندۀ آن.

می‌توان گفت صاحبان این گرایش‌ها، که گاهی به‌نام «طرف‌داران هستی‌شناسی اجتماع» هم خوانده می‌شوند، همگی وارثان هگل، فیلسوف بنام آلمانی (1770ـ1831) هستند. در‌نظر هگل اساساً «جز کل، هیچ امری مآلاً و تماماً حقیقی نیست» چرا‌که «ماهیت هر جزئی از جهان به چنان عمقی متأثر از روابط آن جزء با سایر اجزا و با کل است که هیچ بیان صادقی درباره هیچ جزئی نمی‌توان اظهار داشت، مگر آنکه آن جزء را به مقامی که در کل دارد منسوب کنیم.

و چون مقام جزء در کل به همه اجزای دیگر بستگی دارد، پس تبیین صادق مقام آن جزء، در‌عین‌حال مقام همه اجزای دیگر را نیز تعیین خواهد کرد.

پس فقط یک تبیین صادق می‌توان کرد و حقیقتی جز تمام حقیقت وجود ندارد

به‌همین‌ترتیب جز کل، هیچ چیز حقیقت تام ندارد؛ زیرا هر جزئی، هنگام جدایی، به‌سبب جدا بودن، قلب ماهیت می‌یابد و لذا دیگر کاملاً همان که حقیقتاً هست به‌نظر نمی‌رسد.

از‌سوی‌دیگر، وقتی‌ یک جزء چنان‌که باید در‌ارتباط با کل در‌نظر گرفته شود، قائم به ذات و قادر به وجود نیست، مگر به‌عنوان جزء همان کلی که فقط اوست که می‌تواند حقیقت تام داشته باشد در ‌واقع فقط یک مقولۀ واحد، یک واقعیت، وجود دارد و آن روابط است.

بنابراین... جوهرها، مانند افراد انسان، به‌وسیله روابطشان تعین می‌یابند. آنها فقط به‌اعتبار این روابط است که آنچه هستند، هستند. به‌بیان‌دیگر، آنها مجموعه‌هایی از روابط هستند.

حال اگر چنین باشد، جامعه می‌تواند و باید، به‌عنوان کل حقیقی تلقی شود. فرد انسان که تعین خود را به‌وسیله روابط اجتماعی می‌یابد، در اینجا... به‌صورت چیزی فرعی نمایان می‌شود، چیزی که کمتر از جامعه است.

کوتاه سخن آنکه به اعتقاد هگل و پیروان وی، فقط کل است که حقیقی و واقعی یا جوهری و قائم به وجود خود تلقی تواند شد، و فرد انسانی «یک لحظۀ دیالکتیک» جامعه است و نه چیزی بیشتر.

جامعه انسانی واقعیتی است «روحانی» و «اساسی» و فرد به‌راحتی وجود ندارد، مگر به‌واسطۀ جامعه، درون جامعه، و در‌خلال جامعه.

بعضی از طرف‌داران «هستی‌شناسی اجتماع»، بر این اعتقادند که فرد، قبل‌از ورود به زندگی اجتماعی «انسان بالقوّه» است، نه «انسان بالفعل»، و پس از اجتماعی شدن است که استعداد انسان شدنش، که نهان و تحقق‌نایافته بوده است، به‌تدریج شکوفا می‌شود و عملاً آشکار می‌گردد و تحقق می‌یابد.

2. گرایش‌های فردگرا: این گرایش‌ها بر خصیصۀ فردی پدیده‌های اجتماعی تکیه می‌کنند و می‌گویند که فقط فردها هستند که می‌اندیشند و عمل می‌کنند، و جامعه وگروه‌ها به‌خودی‌خود، هیچ واقعیتی ندارند و چیزی جز افراد و اشکال ارتباطات و مناسبات میان افراد نیستند.

به‌تعبیر‌ساده‌تر، فرد‌گرایان معتقدند همان‌گونه‌که یک «خانواده» تشکیل شده است از پدر، مادر، و فرزندان و شاید هم چند کس دیگر، و چیزی بیش‌از‌این نیست، یک «ملت» هم از جمع همه افراد آن ملت تشکیل می‌شود، و نه از چیز دیگر.

البته افراد یک جامعه، مانند دانه‌های شن موجود در یک تودۀ شن نیستند، بلکه هم از وجود یکدیگر با‌خبرند، و هم با یکدیگر ارتباطات و تأثیر و تأثرهای متقابل دارند، و هم هم‌رتبه نیستند.

به‌همین‌جهت، یک تودۀ شن، به‌هیچ‌روی چیزی برتر و بیشتر از انباشتگی دانه‌های شن نیست، و حال‌آنکه یک جامعه حاصل‌جمع همه افراد آن است به‌انضمام مجموع ارتباطات و مناسبات میان آنان.

ولی مهم این است که ترکیب افراد و تأثیرات آنان، ترکیبی حقیقی نیست تا بتوان «جامعه» را یک واحد حقیقی دانست. بنابراین فشار و نیرویی که به ادعای جامعه‌گرایان، از‌سوی جامعه به فرد وارد می‌آید، چیزی جز نتیجه تأثیر دیگر افراد جامعه بر یک فرد خاص نیست.

ذرات اولیۀ جسم، مانند الکترون‌ها، پروتون‌ها، و نوترون‌ها نیز در درون یک اتم، تأثیر و تأثر متقابل دارند و یکدیگر را جذب یا دفع می‌کنند؛ ولی این بدان‌معنا نیست که اتم، چیزی برتر و بیشتر از مجموع این ذرات و فعل‌وانفعال‌های متقابل آنهاست، و هموست که یکایک ذرات را جذب یا دفع می‌کند. همچنین حقوق و تکالیف فرد نسبت ‌به جامعه نیز چیزی جز حقوق و تکالیف فرد نسبت‌ به دیگر افراد جامعه نیست.

مثلاً وظیفه شخص در‌قبال مملکت، عبارت است از وظیفه او نسبت‌به رئیس مملکت و دست‌اندر‌کاران حکومت و سایر شهروندان؛ همین و بس.

حاصل آنکه، فردگرایی، فعل‌وانفعال‌هایی را که میان انسان‌ها صورت می‌گیرد چیزی غیرواقعی نمی‌داند، لکن آنها را قائم به خود انسان‌ها، و از آثار آنان می‌شمارد

این گرایش، «جامعه» را که حاصل‌جمع افراد انسانی و نیز همه ارتباطات و تعامل‌های موجود در میان آنان است، مرکب واقعی و واحد حقیقی نمی‌انگارد، و بنابراین آن را دارای آثار و خواص ویژه‌ای نمی‌داند و همه پدیده‌های اجتماعی را قابل تبیین و توجیه‌هايِ روان‌شناختی قلمداد می‌کند.

در مغرب‌زمین، جان استوارت میل، فیلسوف و اقتصاددان نامدار انگلیسی (1806ـ1873) را بزرگ‌ترین منادی فردگرایی می‌دانند[7].

آیت الله محمد تقی مصباح یزدی به مباحثی در این زمینه معتقد است که خلاصه آنها به شرح زیر است:

الف. هیچ‌یک از دو کلمه عربی «جامعه» و «مجتمع»، که نخستینِ آن‌دو، در زبان فارسی امروزی و دومینشان در عربی جدید متداول است، در قرآن کریم به‌کار نرفته است؛ و این کتاب شریف برای رساندن معنای «گروهی از انسان‌ها» از کلمات دیگری استفاده کرده است که به‌ترتیب کثرت استعمال عبارت‌اند از: «قوم» (383بار)، «ناس» (240بار)، «امت» (64بار)، «قریه» (56بار) و «اناس» (5بار)

ب. همه افراد یک «امت» در شی‌ء واحدی مشارکت دارند، «که به‌لحاظ همان شی‌ء واحد، یک «امت» را می‌سازند» ولی همه «امت»‌ها در یک چیز یگانه، اشتراک ندارند. اینها همه نشانۀ این است که «امت» از دیدگاه قرآن، به‌معنای یک موجود حقیقی تکوینی، که دارای وحدت عینی حقیقی باشد، نیست، بلکه به‌معنای مجموعه‌ای از انسان‌هاست که یک جهت وحدت و اشتراکی در همه‌شان لحاظ شده باشد.

قرآن کریم برای هر امتی حیات و موت خاصی قایل است، درست به همان‌گونه‌که هر فرد، زندگی و مرگ خود را دارد. اعضای یک امت در یک لحظه و با یکدیگر نمی‌میرند، بلکه حیات‌های فردی خود را در‌طول زمان و به‌نحو متوالی و متناوب از‌دست می‌دهند. پس آن «حیات»‌ی که در یک لحظه پایان می‌گیرد، به امت تعلق دارد نه به افراد انسانی

قرآن کریم گاهی کار یک فرد از افراد یک جامعه را به همه آن جامعه و گاهی نیز عمل یک نسل از نسل‌های یک جامعه را به همه آن جامعه نسبت می‌دهد. آنچه این‌گونه نسبت دادن‌ها را تجویز می‌کند این است که افراد و نسل‌های هر جامعه دارای یک تفکر اجتماعی، یک ارادۀ عمومی، و خلاصه یک روح جمعی هستند. چون رفتار از یک روح جمعی صادر شده است می‌تواند به همه افراد و نسل‌های منسوب شود، چنان‌که وقتی‌که انسانی به دست یا پای خود کاری را انجام می‌دهد نمی‌گویند که دست یا پای او فلان عمل را به انجام رساند؛ بلکه می‌گویند که وی چنان کرد. به‌عبارت‌دیگر، همان‌گونه‌که در مثال مزبور فعل جزء را به کل نسبت می‌دهند، می‌توان فعل یک فرد یا یک نسل را به کل جامعه نسبت داد. از‌آنجا‌که در قرآن کریم چنین نسبت‌هایی هست، می‌فهمیم که از دیدگاه قرآنی نیز، فردها و نسل‌ها اجزای یک کل حقیقی و عینی هستند که ما آن را «جامعه» می‌نامیم.[8]

3. ارکان اندیشه اجتماعی برای تحقق جامعه جامعه دینی از دیدگاه آیت الله مصباح

کسب علم و دانش، ترویج صلح و دوستی و مدارا، تاکید بر نظارت عمومی، لزوم برقراری عدالت، تعلیم وتربیت صحیح فرزند، تاکید بر انجام اعمال شایسته و تحریم اعمال ناشایست در سطح اجتماع، رسیدگی به وضع نیازمندان، ضرورت مشورت.

- کسب علم و دانش

علم دوستى و حقیقت‌جویى، نقش چشمگیر خود را در تأمین نیازها و اشباع سایر تمایلات ایفا مى‌کند. وقتى انسان به این حقیقت توجه کرد که نیازهایش بوسیله چیزهایى تأمین مى‌شود که قبلا باید آنها را بشناسد، حقیقت جویى و علم دوستى فطرى وى جهت مشخص خود را پیدا مى‌کند و انسان مى‌فهمد که به دنبال شناخت و آگاهى یافتن از چه چیزهایى باید باشد. وى در خواهد یافت باید چیزهایى را بشناسد که بتوانند نیازهاى وى را برطرف سازند و مصالح زندگى وى را تأمین کنند و به هنگام ارضاى میل به شناخت اشیایى که مورد نیاز انسانند و مى‌توانند در تکامل وى مؤثّر باشند باید از قوّه عاقله کمک گرفت.

انگیزه کسب علم، خود به خود، جهت معيّنى ندارد و متعلّق خاصّى را نشان نمى‌دهد؛ بلکه، با همه دانستنیها نسبت مساوى دارد و انسان را تشنه کسب علم نسبت به همه آنها مى‌کند؛ ولى، با توجّه به جهات دیگرى که در نفس هست، دست کم در مرحله اوّل، اولويّت را به چیزهایى مى‌دهد که در راه تکامل نفس مؤثّر باشند.[9]

- ترویج صلح و دوستی و مدارا

آیت الله مصباح یزدی در خصوص زمینه های ابراز صلح معتقدند که: دگرگونی‌های بنیادی جامعه درزمینه‌های سیاست، امور مدنی، قضا، امور بین‌المللی، ارزش‌های اخلاقی و معنوی، اقتصاد، امور نظامی و تسلیحاتی، آموزش‌وپرورش، تبلیغات، جنگ و صلح و... همگی متأثر است از اندیشه، گفتار و کردار کسانی که نظام ارزشی و فرهنگ جامعه را می‌سازند و عرضه می‌کنند، و کسانی که قدرت‌های اجتماعی را در دست دارند.[10]

سپاه اسلام، و به ویژه سردمداران آن، باید هشیار باشند تا در دام مکر و خدعه دشمن گرفتار نشوند. طبیعى است که دشمن در پى شکست مسلمانان و پیروزى خویش است و براى دست یابى به این مقصد از هیچ کارى مضایقه نخواهد کرد. مسلّماً دشمن در صورت لزوم، براى فریب دادن مسلمانان نقشه‌هاى مکرآلود و خدعه آمیز به کار خواهد گرفت؛ براى مثال، در بسیارى از موارد ممکن است در واقع قصد ادامه جنگ داشته باشد، اما براى آن که با هزینه کمترى به هدف برسد و یا ضربه کارى تر و زیان بارترى به مسلمانان بزند، فریب کارانه به ظاهر از صلح، آتش بس و حکميّت دم بزند تا افکار عمومى را بفریبد و به نفع خویش تحت تأثیر قرار دهد.[11]

- تاکید بر نظارت عمومی

فتنه، پدیده‌ای اجتماعی است و فقط شامل امتحان‌های فردی نمی‌شود، ما باید نگران دیگران نیز باشیم. این‌گونه نیست که اگر کسی دین خود را حفظ کرد، وظیفۀ دیگری نداشته باشد. در اسلام، همگان مسئول‌اند و نظارت عمومی بر عهدۀ همۀ مردم است. این وظیفه با تعبیرات گوناگون در قرآن کریم آمده است.[12]

- لزوم برقراری عدالت

آیت الله مصباح یزدی معتقد هستند که:

از آنجا که همه مسائل حقوقى به حق باز مى‌گردد و از سوى دیگر همه اهداف مختلفى که براى حقوق قائل شده‌اند سرانجام به برقرارى عدالت اجتماعى ختم مى‌شود، لازم است قبلاً حق و عدالت را بشناسیم.‌ براى تحقق هدف حقوق و برقرارى عدالت اجتماعى و تأمین مصالح عمومى، صِرف وجود قوه مقننه کافى نیست بلکه وجود قوه‌اى دیگر ضرورت دارد که در میان مردم به داورى بنشیند تا کشمکش‌ها و نزاعهاى افراد از میان برخیزد؛ این قوه ـ که مرجع اعضاى جامعه در تطبیق قواعد حقوقى بر موارد خاص است ـ قوه قضائیه نام دارد.[13]

- تعلیم وتربیت صحیح فرزند

آیت الله مصباح یزدی در ضمن توضیح اعتدال، معیار فضیلت به این نکته اشاره می کند که:

آیات و روایات نیز فضیلت را براى انسان منحصر در یک نوع فعالیت نمى‌دانند؛ بلکه کارهاى مختلف و فضایل متنوع و تکالیف واجب و مستحب متعددى مانند نماز، امر به معروف، نهى از منکر، تعلیم و تعلّم، فعالیت‌هاى سیاسى و اجتماعى و خانوادگى، مسایل تربیت فرزند و... براى آدمى بر شمرده شده است.

- رسیدگی به وضع نیازمندان

یکى از تعبیرهاى رایج که در این‌باره به کار رفته، قرض دادن به خدا است. در شش آیه، خداوند به بیان‌هاى مختلف، مردم را به قرض دادن به خدا ترغیب مى‌کند یا کسانى را که به خدا قرض داده‌اند، مى‌ستاید؛ مانند:

مَنْ ذا الَّذِى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضَاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَه. کیست که به خدا قرض حسن بدهد تا خداوند آن را برایش چندین برابر کند.این مطلب، در چند جاى قرآن با تعابیر مختلف تکرار شده است.

بعضى گمان مى‌کنند که منظور از این آیات، همان مالى است که مردم به هم وام مى‌دهند؛ اما باید توجه کرد که منظور اصلى از قرض‌دادن به خدا در این آیات، همان صدقه دادن و انفاق کردن است و خداوند براى تشویق مردم به انفاق و دادن صدقه، از این تعبیر استفاده کرده است تا به مردم بفهماند که مالى که صدقه مى‌دهند، از بین نمى‌رود، بلکه آن را به خدا قرض مى‌دهند و نزد خدا محفوظ است و هنگامى که به شدت به آن نیاز دارند، از او پس خواهند گرفت.[14]

- تاکید بر انجام اعمال شایسته و تحریم اعمال ناشایست در سطح اجتماع

اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است که در این جهان به دست انسان کاشته مى‌‌شود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشکار مى‌‌گردد. در این عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى یک دانشمند آشنا و متخصّصِ امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بیش‌‌ترین محصولِ ممکن را با بهترین کیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد کرد. به همین منوال اگر انسان‌‌ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم و معارف و علوم اهل‌‌بیت‌(علیهم السلام) تنظیم کنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در عالم آخرت نیز از نتایج اعمال نیک خود برخوردار خواهند بود و از این که با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک دیده‌‌اند خوشحال خواهند بود.[15]

- ضرورت مشورت

آیت الله مصباح یزدی در خصوص مشورت در امور خانواده معتقد است که از اصول حاکم بر خانواده، اصل مشورت است. در اختلاف‌هاى مورد اشاره، بهترین راه آن است که زن و مرد همفکرى کنند و راهى برگزینند که عقل مى‌پسندد. این طبیعى است که هر کسى خواسته‌ها و نظرهاى مخصوص به خود را داشته باشد و هر یک از زن و شوهر، داراى خواسته‌هاى متعارض باشند؛ امّا در بسیارى از موارد، همسران مى‌توانند با مشورت یک‌دیگر نظرهاى خود را هماهنگ کنند و از تعارض آن‌ها بکاهند. گفتنى است که لزوم و ارزش اخلاقى مشورت با همسر، در کارها و تصمیم‌هایى است که به خانواده مربوط مى‌شود؛ مثل چگونگى شیردادن به کودک و مدّت آن، محلّ زندگى، خوراک و پوشاک و...؛ امّا در کارهایى که به خانواده مربوط نیست، مشورت با همسر ـ از آن جهت که همسر است ـ نقشى ندارد؛ بلکه باید با کسانى مشورت کرد که در آن مسائل، آگاهى بیش‌ترى داشته باشند و همچنین نظر کسانى را باید جلب کرد که در آن کارها مسؤولیت و مشارکت داشته و توافق آنان در پیشبرد آن کار داراى نقش مثبت و مطلوب باشد؛ بنابراین، معناى تعابیرى مانند: «شاوِروهنّ و خالِفوهن؛ با آنان مشورت کنید و مخالف نظر آنان عمل کنید» که در برخى روایات آمده، این نیست که در هیچ موردى نباید با زن مشورت کرد؛ بلکه مشورت با زن باید در مواردى باشد که با احساس‌ها و عواطف و ساختمان ادراکى و اطّلاعات او متناسب باشد؛ به طور مثال بسیارى از کارهاى اجتماعى، مثل تصمیم‌گیرى در باره جنگ، صلح و دفاع با احساسات زنانه هماهنگى ندارد و استفاده از مشاوران زن در چنین مواردى نمى‌تواند مفید باشد؛ زیرا زن با توجّه به احساسات و عواطف شدید و لطافت روحى‌اش، به طور معمول قادر نیست در برابر کشتارها و ویرانى‌هاى جنگ مقاومت کند و براساس مصالح کلّى جامعه نظر دهد[16]

همچنین در امور اجرایی و حاکمتی معتقدند که: حاکمیت، باید همۀ قوانین و مصوبات به تأیید او برسند. به دلیل آنکه ولی‌فقیه به طور مستقیم نمی‌تواند بر همۀ امور اشراف داشته باشد، در زمینه‌های کشاورزی، نظامی، بهداشتی، آموزش و پرورش، اقتصاد و... باید کارشناسان و متخصصان، نظرهای خود را در سازوکاری قانونی به صورت قوانین درآورند، و وقتی آن قوانین به تأیید ولی‌فقیه رسید، اعتبار و حجیت می‌‌یابند و زمینۀ اجرای آنها فراهم می‌آید. شکل ایدئال فرآیند صورت‌بندی قوانین و مصوبات این است که برای هر رشته‌ای مجلسی و نهادی قانونی از متخصصان و کارشناسان در همان رشته تشکیل شود و آنان با شور و مشورت با یکدیگر مصوباتی را بگذرانند؛ زیرا رأی و نظر هرکسی در رشته‌ای که در آن تخصص دارد معتبر است. اما تحقق این فرآیندِ ایدئالِ قانون‌گذاری که در قالب تشکیل مجالس تخصصيِ مشورتی متعدد در رشته‌های گوناگون شکل‌ می‌گیرد فعلاً عملی نیست و اکنون بهترین شکل تنظیم قوانین که به تأیید ولی‌فقیه نیز رسیده، تشکیل مجلس شورای اسلامی است. این مجلس متشکل از چند کمیسیون تخصصی است و نمایندگان در آنها طرح‌ها و مصوبات کارشناسانۀ خود را پیشنهاد می‌دهند و در صحن علنی به تصویب نمایندگان می‌رسانند. پس از آنکه این مصوبات به تأیید وليّ امر مسلمین رسیدند، لازم‌الاجرا و معتبر می‌شوند.[17]

منابع و ارجاع ها

[1] کتاب جامعه و تاریخ، مصباح، محمد تقی، ص 25 تا ص 30

[2] کتاب جامعه و تاریخ، مصباح، محمد تقی، ص 170، ص 171

[3] کتاب رابطه علم و دین، مصباح، محمد تقی، ص 91 تا ص 94

[4] پایان نامه معیارهای جامعه دینی از منظر قرآن کریم، اکبری، منوچهر، ص 11

[5] پایان نامه معیار های جامعه دینی از منظر قرآن کریم، اکبری، منوچهر، ص 39 تا ص 121

[6] اندیشه های سیاسی و اجتماعی شهید مطهری، اردکانی، محمود، ص 160

[7] کتاب جامعه و تاریخ، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 55 تا ص63

[8] همان، ص 97 تا ص 111، تبیین و بررسی اصالت جامعه از دیدگاه شهید مطهری و استاد مصباح یزدی، حسین زاده، مهدی، ص 50 تا ص57

[9] اخلاق در قرآن، مصباح، محمد تقی، ج 2، ص95

[10] جامعه و تاریخ، مصباح یزدی، محد تفی، ص270

[11] جنگ و جهاد در قرآن، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 235

[12] طوفان فتنه و کشتی بصیرت، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 233، همچنین درسهای اخلاق محمد تقی مصباح یزدی، عنوان درس: فتنه های آینده و وظایف ما، جلسه بیست و یکم

[13] حقوق و سیاست در قرآن، مصباح، محد تقی، ص 53، ص 43

[14] اخلاق در قرآن، مصباح یزدی، محمد تقی، ج3، ص 302

[15] قرآن در آینه نهج البلاغه، مصباح، محمد تقی، ص 46

[16] پرسش ها و پاسخ ها، ج5، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 307

[17] بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج البلاغه، مصباح، محمد تقی، ص 296

مصباح یزدیعلیرضا زارعی مشعوفنگره علیرضا زارعیجامعه دینیاندیشه های اجتماعی
علـم اجتـماعـی اسـلـامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید