پیش از تعریف علم دراین بخش لازم است به بررسی رابطه انسان با حقیقت در نگاه ملاصدرا( 979، 1045ق) به طور خلاصه بپردازیم. محمد بیدهندی در مقاله درآمدی بر فلسفه علم وجودی ملاصدرا می نویسد:
( ملاصدرا معتقد است:
- حقیقت هر امری صرفا همان نمود های ظاهری نیست، بلکه از برای هر ظاهری، باطنی و از برای هر چیزی، حقیقتی است تا به حقیقه الحقائق منتهی گردد. اساسا تاویل چیزی جز سیر از ظاهر به باطن (حقیقت اشیاء) نیست.
- حقیقت امری واحد و ذومراتب است. به گونه ای که هر مرتبه ای نسبت به مادون خود باطن و نسبت به مافوق خود ظاهر محسوب می گردد.
- حقیقت به معنای انکشاف وجود است که این انکشاف و ظهور به کمک حس تاویل صورت می گیرد.
- حقیقت به معنای مطابقت – که رهآورد منطق ارسطویی است- همان صدق است که وصف قصیه بوده و در شبکه الفاظ و مفاهیم قرار می گیرد. این معنای حقیقت یکی از معانی آن و مرتبه نازل و رقیق حقیقت اصیل می باشد.
- حقیقت به عنوان یک کل قابل دسترسی نیست، چه از ویژگی های مهم آن، این است که در عین حال که چهره می نماید، در پرده فرو می رود.
- ملاصدرا در عین حال که در فضای منطق ارسطویی، حقیقت به عنوان مطابقت را به عنوان وصف قضیه صادق می پذیرد، اما ضمن بیان معانی حق، تصریح می کند که حقیقت تمام اشیاء، خداوند متعادل است.
- حقیقت امری درونی است به گونه ای که حقیقت منهای انسان، معنا و مفهوم محصلی ندارد. دیدگاه ملاصدرا در خصوص انکشاف وجود و مراتب آن و نیل به حقیقت، با توجه به ماهیت انسان قابل فهم است. در این دیدگاه، انسان تنها موجودی است که ماهیت معین ندارد و همواره به سوی حقیقت مفتوح است.
- میان باطن گرایی و ذهن گرایی تفاوت بسیار است. در این دیدگاه کسانی هستند که از طریق تصفیه باطن و تهذیب نفس، حقایقی را کشف می کنند که از طریق دیگر کشف شدنی نیست. این توجه به باطن به معنای درون گرایی نیست که فرد رابطه خود را با خارج قطع کرده باشد بلکه میخواهد به صورت عمیق تر از جای دیگری با بیرون خود رابطه برقرار کند.[1]
فلاسفه اسلامی در باب حقیقت علم اختلاف نظر دارند. حتی گاهی یک فیلسوف در این باره در ابواب گوناگونه فلسفه نظریات متفاوتی ابراز کرده است. این تفاوت ها گاهی موجب سردرگمی شده و چیستی علم را در هاله ای از ابهام فرو برده است. به طور کلی، در فلسفه اسلامی به مسئله علم از دو زاویه هستی شناسی علم و معرفت شناسی نگریسته می شود. در رویکرد هستی شناسی، علم از جهت این که یک موجود و حقیقتی از حقائق عالم است، و در رویکرد معرفت شناسی علم از حیث حکایتگری و امکان حکایت صادق داشتند مورد توجه است، آنچه ملاصدرا در باب علم ارائه کرده است، هر دو جنبه مذکور را پوشش می دهد.[2]
ملاصدرا با مساله علم و ادراک دو گونه برخورد کرده است. وی در کتاب اسفار خود در بابی تحت عنوان وجود ذهنی در جلد اول در صدد است که اثبات کند که هر یک از ماهیات، همانگونه که در جهان خارج دارای وجود خارجی هستند، در عالم ذهن هم دارای وجود ذهنی هستند.
وی در باب هماهنگی با فلاسفه پیشین خود علم را از مقوله کیف دانسته است و برای حل مساله وجود ذهنی و رفع اشکالات وارد شده از مساله حمل، کمک گرفته است.
ملاصدرا در جلد سوم اسفار در مبحث علم، نظر نهایی و قاطع و برگرفته از ذوق عرفانی و سلوک اشراقی خویش را اعلام می کند که علم چیزی جز هستی نیست. وی حقیقت علم را یک امر سلبی به معنی تنها منزه بودن از ماده نمی داند و حقیقت علم را هم یک امر اضافی به شمار نمی آورد، زیرا در مورد علم به معدوم و علم انسانی به ذات خویش به هیچ وجه معنی اضافه تحقق نمی یابد بلکه با توجه به این مطلب که علم حصولی سرانجام به علم حضوری باز می گردد، بیان می کند که حقیقت علم اعم از حصولی و حضوری عبارت است از حضور همه هویت معلوم در نزد عالم.
ملا صدرا علم را مانند وجود از افق ماهیت و انواع مقولات خارج و آن را نحوی از وجود و از سنخ وجود، یعنی وجود تجردی نوری و مباین با سایر انحای وجودات مادی می داند. لذا آن را بدیهی و مستغنی از تحدید دانسته است.[3]
ملاصدرا بر خلاف نظر جمهور حکما که علم را کیف نفسانی می دانستند، با تکیه بر مبانی اصالت وجود و وحدت تشکیکی وجود، نه تنها علم را از سنخ وجود دانسته، بلکه آن را همانند وجود، یک حقیقت مشکک و ذومراتب می داند.
- مراتب ادراک در نگاه صدرالمتالهین شیرازی
ملا صدرا ابتدا مراتب ادراک را چهار مرتبه بیان می کند: احساس، تخیل، توهم و تعقل.
احساس: عبارت است از ادراک شیء موجود در ماده که نزد مدرک حاضر است و با هیات های مخصوص مانند أین، متی، وضع و غیره محسوس واقع می شود. هر چند بعضی از این صفات از امثال آن شیء خارجی جدایی ناپذیرند و غیرش با آن مشارکت ندارند اما آنچه احساس با آن محقق می شود و محسوس بالذات و حاضر بالذات و حاضر بالذات نزد مدرک است، صورت آن شیء است نه خود آن.
تخیل:ادراک شیء یا هیأتی چون این، متی، وضع، کیف و کم، زیرا خیال آنچه را حس می کند، تخیل می نماید البته در دو حالت حضور و عدم حضور ماده. در ماده، صورت مثالی را مشاهده می کند، چون این صور قابل اشاره حسی نیستند و ورای عالم ماده می باشند.
توهم:ادراک معنای غیر محسوس است بلکه معقول است اما کلی نیست بلکه مضاف به جزئی محسوس می باشد و به خاطر این اضافه به امر شخصی، غیر آن در آن شریک نیست.
تعقل: ادراک شیء از حیث ماهیت و حدا آن سا نه از حیث دیگری، خواه آن شیء تنها اخذ شده باشد یا با سفاتی که آن ها هم معقول اند. تفاوت ادراک وهمی و عقلی تفاوت ذاتی نیست بلکه امری خارج از ذات است که اضافه به جزئی و عدم اضافه به آن می باشد
[1] مقاله در آمدی بر فلسفه علم وجودی ملاصدرا، محمد بیدهندی، ص211،212
[2] مقاله تبیین وجودی ملاصدرا از علم و نتایج آن درتبیین علم الهی، مژگان فتاحی و سایرین، ص 140
[3] مقاله تفاوت علم با وجود ذهنی از دیدگاه ملاصدرا، اکبر گلی ملک آبادی، ص 206- مقاله تفاوت علم و وجود ذهنی در معرفت شناسی ملاصدرا و بررسی نتایج آن، مرتضی شجاری، ص17
منابع جهت مطالعه بیشتر
منابعی که در این بخش می تواند به درک بهتر مسئله کمک کند، عبارتند از:
- نگاه وجودی ملاصدرا به علم، محمد کاظم علمی، پژوهش های هستی شناختی، شماره3
- درآمدی بر فلسفه علم وجودی ملاصدرا، محمد بیدهندی، راهبرد، شماره 71
- مراتب علم از دیدگاه ملاصدرا و اسپینوزا، زهرا رسولی، مطالعات اسلامی: فلسفه و کلام، شماره93
- علم حضوری از دیدگاه سهروردی و ملاصدرا، سید مرتضی حسینی شاهرودی، حکمت صدرایی، شماره2
- تفاوت علم با وجود ذهنی از دیدگاه ملاصدرا، اکبر گلی ملک آبادی، پژوهش های اسلامی، شماره5
- تبیین وجودی ملاصدرا از علم و نتایج آن در تبیین علم الهی، مژگان فتاحی، فلسفه دین، شماره 1، پیایی 37
- وجود ذهنی و حقیقت علم، محمد سعیدی مهر، حکمت صدرایی، شماره 1