این مطلب، برشی از درسنامه فرایند یک بنیاد است
واقعیت
اثبات گرایی، واقعیت را به عنوان چیزی که بتوان به واسطه حواس درک کرد، تعریف می کند. واقعیت، خارج از ضعور و آگاهی انسان قرار دارد و کاملاً عینی و نظام یافته است و به وسیله قوانین طبیعی غیر قابل تغییر اداره می شود. انسانها از طریق تجربه می توانند واقعیت را تشخیص و شبیه به یکدیگر تعریف نمایند. تشخیص یکسان از واقعیت معلول فهم یکسان آن از سوی انسان هاست.
نظم در واقعیت طبیعی و اجتماعی به اندیشمندان کمک می کند تا واقعیت را کشف و رویداد ها را پیش بینی کنند. بدین معنا که چون واقعیت بر اساس قوانین عام مبتنی بر روابط علـّی اداره می شود، کشف روابط علّی به منزله شناخت واقعیت و پیش بینی رویداد هاست.
در رویکرد تفسیری معتقد است که دنیای اجتماعی بر خلاف دنیای فیزیکی، خارج و مستقل از آگاهی انسان وجود ندارد. بنابر این دنیای اجتماعی، واقعیتی از پیش تعیین شده نیست که محققان صرفا آن را کشف کنند. درک زندگی اجتماعی که از کنش متقابل معنی دار انسان ها خلق می شود بر سیستم معانی اجتماعی مردم در هر نظام اجتماعی متکی می باشد. بر این اساس، زندگی اجتماعی بدان صورتی که مردم آن را تجربه می کنند و به آن معنا می بخشند، موجودیت می یابد. بنابر این هویت واقعیت، به تعریفی که مردم به آن می دهند، بستگی دارد و توضیح آن صرفاً از زاویه دید آنها امکان پذیر است.
واقعیت در رویکرد انتقادی به طرق مختلف تعریف می شود. برای مثال:
1. واقعیت به واسطه مردم به جای طبیعت خلق می شود.
2. مردمی که در خلق واقعیت دخالت دارند، کسانی هستند که افکار دیگران را در جهتی که خود می خواهند، جهت می دهند.
3. واقعیت بر اساس تضاد و تعارض مبتنی است.
4. بین واقعیت و ظاهر تفاوت وجود دارد که در ظاهر اساساً مایه فریب و نیرنگ است.
تعاریف مذکور بر این امر دلالت می کند که واقعیت اجتماعی از دیدگاه روش شناسی انتقادی، در زمان پیچیده شده است و تمسک به ظاهر آن کاذب و مصنوعی است. واقعیت که به واسطه ساختهای غیر قابل مشاهده، خلق می شود، سیّـال و پویاست و تفسیر آن از طریق تضاد و تعارض در سازمان روابط اجتماعی و نهادها انجام می پذیرد. روابط مملوّ از تضادّ که از آن تغییر واقعیت دنبال می گردد در قالب دیالکتیک توضیح داده می شود. دیالکتیک رویکردی است که به دنیا به عنوان یک مجموعه مرتبط با یکدیگر می نگرد که تحت تغییرات جزئی و اصلی بر اساس تضادّ و تعارض نیرو های مخالف درونی قرار دارد. روش شناسی انتقادی به لایه های متعددی در واقعیت، تاکید می کند که پشت لایه ظاهری، ساخت های عمیق یا مکانیزم های غیرقابل مشاهده، وجود دارد. کشف این ساخت ها یا مکانیزم ها با توسل به سوالات عمیق و مستقیم، تئوریهای معتبر درباره نظام حاکم بر امور جهان و رویکرد تاریخی امکان پذیر می باشد. در مسیر کشف واقعیت، معانی ذهنی کنش گران و روابط عینی (مادی) که اساس روابط اجتماعی را تشکیل می دهند و در روش شناسی های تفسری و اثباتی محوریت دارند، بنیان شناسایی و تحلیل رویداد ها را در رویکرد انتقادی تشکیل می دهند.[1]
واقعیت در رئالیسم اسلام به شرح زیر است:
- همه واقعیت و هستی از وجود واقعیت الله نشات می گیرد و آن ذات ربانی پیش نیاز همه هستی است.
- همه شناخت ها، فرایند ها و مسیر تاریخ و... از ذات خداوند و واقعیت الهی نشات گرفته است.
- اصل واقعیت، ارزش مدارانه است. چه بسا که همه ارزش از واقعیت یعنی ذات الله صادر می گردد و انسان باید به این واقعیت ذاتی و غایی ایمان بیاورد.
- اصل واقعیت قابل مشاهده نیست؛ انسان نیازمند رفتن از ظاهر محسوسات به فرایند های پنهانی است تا بتوان با شناخت این فرایند ها به یکی از مهم ترین دلایل وجود واقعیت، یعنی سنت الله پی برد؛
- برای فهم واقعیت، باید خصیصه های آن ذات احدی را شناخت، خصیصه هایی که در صفات ثبوتیه الهی نهفته هستند؛
- واقعیت، وحدانی است و دوگانه نیست، اما شکلش دوگانه است، یعنی قسمتی از آن غیبی و قسمتی دیگر که محصول اراده واقعیت است، محسوس است.
- واقعیت محسوس، نه تنها زیر مجموعه وجه غیبی واقعیت است، بلکه تالی است و همه محسوسات در عالم حسی، از فرایندهایی که در حوزه غیب واقعیت در حال انجام است، فرمان می برد. فرایند های غیبی و مشهود است، سنت الله نامیده می شود.
- حدود و ثغور واقعیت، در فهم انسان نمی گنجد و بی انتهاست؛ با وجود این، انسان تا حدودی و با هدایت وحی قادر است از گردش کار هستی کسب شناخت کند. [2]
منابع این مطلب
[1] فلسفه روش تحقیق در علوم انسانی، ایمان، محمد تقی، ص 105، نگاهی به اصول روش شناسی ها در تحقیقات علمی، ایمان، محمد تقی، ص 56، 57
[2] روش شناسی علوم انسانی نزد اندیشمندان مسلمان، محمد تقی ایمان، ص 534، 535