ویرگول
ورودثبت نام
Nazanin Bagheri
Nazanin Bagheri
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

روزهای غم و شادی‌تان پر باشد از حضور لعنتی‌های کلمه بلد!

آدم‌ها چند دسته‌اند؟

من آدم کلمه‌ای هستم و معیار ملاکم در وهله‌ی اول کلمه‌ها هستند. صادقانه‌تر بگویم؛ من بنده‌ی کلماتم.

در روز مدت زیادی به واسطه کتاب‌هایی که برنامه‌ریزی کردم تا بخوانم‌شان با کلمه‌ها سروکار دارم. وقت‌های زیادی می‌نویسم و وقت‌های زیادی هم می‌خوانم.

حتی (بین خودمان باشد) من گاهی کلمه‌های آدم‌ها را توی یک دفترچه قشنگ برای خودم و وقت‌های دلتنگی یادداشت می‌کنم. (معرکه‌ترین کاری که تا به حال برای خودم انجام داده‌ام).

یادم رفت که بگویم وقت‌های زیادی هم به لبِ آدم‌ها زل می‌زنم؛ جایی که کلمه‌ها از آن خارج می‌شوند. حالا، چرا این‌ها را نوشتم؟ نوشتم تا از دسته‌بندی آدم‌ها و مَن‌ها توی ذهن خودم بر اساس کلمه‌ها بگویم.

دسته‌ی اول:

آدم‌هایی که هیچ قرابتی با آن‌ها ندارم. مثلن همان‌هایی که به بوسه می‌گویند بوس یا به برادر می‌گویند داداچ. و خب طبیعتن چون هیچ قرابتی با آن‌ها ندارم، هیچ رابطه‌ای هم بین‌مان شکل نمی‌گیرد.

دسته‌ی دوم:

آدم‌های بسیار محترم و ارزشمندی که اهل کلمه‌های خوب و مناسبی‌اند، اما عمومن متکلم وحده هستند. مدام برایت حرف می‌زنند، جلمه می‌نویسند، چیزهای زیادی یادت می‌دهند، اما فقط کلمه‌های خودشان را روانه‌ات می‌کنند. رابطه با این طور افراد مثل رابطه استاد-شاگردی است. یک وقت‌هایی حتی احساس کمبود اعتمادبه‌نفس می‌کنی. و کم‌کم به شخصیت سایه توی رابطه هم تبدیل می‌شوی. چون تو فقط یک جفت گوش برای شنیدنی که طرف مقابلت به تو مهلت نمی‌دهد تا بیشتر از دو جمله از خودت بگویی. و حتی از تو سوالی هم نمی‌کند؛ چه برسد به این‌که بگوید حرف بزن برایم.

دسته‌سوم:

آدم‌های بدون کلمه‌اند. حیثیت و ارزش کلمه‌ها را می‌دانند، اما عمومن شنونده‌اند و از قضا، شنونده‌های خوبی هستند. می‌توانی هزار ساعت برایشان حرف بزنی، بدون اینکه گله‌ای کنند یا شاکیِ پرحرفی‌ات باشند. می‌شنوند تو را؛ بدون این‌که حرفی بزنند یا واکنشی نشان بدهند. متاسفانه من رابطه خوبی با چنین آدم‌هایی ندارم، چون دلم نمی‌خواهد در مقابل تعریف کردن یک اتفاق بامزه «اوهوم» یا «چه خوب» بشنوم.

لعنتی‌ها:

«لعنتی» در دایره‌ی واژگان من در توصیف چیزهای معرکه و خارق‌العاده به‌کار برده می‌شود؛ توصیفی که هرجایی و برای هرکسی خرجش نمی‌کنم.
دسته‌ی چهارم، لعنتی‌ها هستند.
همه‌چیزتمام‌ها... آن‌هایی که تو را بلدند؛ زیر و بمت را می‌شناسند و اهل کلمه‌اند. اهل کلمه بودن این آدم‌ها یک‌جور متفاوتی است. متفاوت‌تر از دسته‌ی دوم. این‌ها کلمات‌شان را به فراخور افراد انتخاب می‌کنند. با همه یک مدل حرف نمی‌زنند و ویژگی شنونده بودنشان متناسب با طرف مقابل تغییر می‌کند. این دسته یکجور قشنگی کلمه‌ها و کاربردشان را بلدند که وقتی حرف می‌زنند یا می‌نویسند، خیال برت می‌دارد که کلمه‌ها زنده‌اند، عطر دارند، پرواز می‌کنند و می‌نشینند روی چشم‌ها و دلت.
این آدم‌ها اصلن لازم نیست شعر عاشقانه یا جمله خاصی بگویند تا ما را مطمئن کنند که متفاوت و خاص هستند. فقط کافی است حال و احوال کنند تا بعدش توی دل‌مان بخوانیم:
(حرف بزن ابرِ مرا باز کن/ دیرزمانی‌ست که بارانی‌ام/ حرف بزن حرف بزن سال‌هاست/ تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام)
لعنتی‌ها بدیهی‌ترین جمله‌ها را یک‌جور خاصی می‌گویند؛ یک‌جور خاصی که تا به حال نشنیده و ندیده‌ایم.
لعنتی‌ها با این همه کلمه‌بلدی، خیلی قشنگ و حسرت‌برانگیز و ضروری‌اند. ولی خب تعدادشان کم و انگشت شمارند؛ این‌قدر که داشتن یکی از همین لعنتی‌ها می‌تواند معیاری برای سنجش خوشبختی باشد.

روزهای غم و شادی‌تان پر باشد از حضور لعنتی‌های کلمه بلد!

لعنتیامیدوارم آنچه که می‌خواستی شده باشد.رنگ نارنجی حقیقتن آن قلِ منِ دیگری در جهان‌های موازی‌ست.درباره‌ی منو برای همه ما
Stay Foolish ٫ Stay Hungry
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید