از اوج ابهت تا حضیض ذلت
از لبخند براندو تا تُف استایلز
از بوسه هپبورن تا سیلی اسمیت
از رقص تانگو آل تا نمایش مضحک هالک
سقوط ترسناک!
گیتارتینو
سینما...
سینما یعنی بازی براندو تو گادفادر
سینما یعنی دست خونی دنیرو تو تاکسی درایور
سینما یعنی فریاد های آل پاچینو تو بوی خوش زن که میگفت «کدوم زندگی ...من تو تاریکی ام»
سینما یعنی گم شدن تو شاتر آیلند
سینما یعنی مشت های برد پیت تو فایت کلاب
سینما یعنی متیو مککانهی تو اینترستلار که با عمق وجودش داد میزد «نزار برم نزار»
سینما یعنی قدرت افکار جک اسپارو...یعنی جنون بی عدالتی سوینی تاد...یعنی مظلومیت ادوارد...یعنی تلاش اد وود...یعنی هوش ویلی وانکا...یعنی عدالت پل راسل..یعنی قلم کنت راچستر...سینما یعنی جانی دپ
سینما یعنی چشم های ماریون کوتیار
سینما یعنی چشم سرخ شوارتزینگر تو ترمیناتور
سینما یعنی تتو های ممنتو
سینما یعنی جایی که رئیس مک مورفی رو تو دیوانه از قفس پرید در آغوش گرفت
سینما یعنی تک تک شات های وس اندرسون تو هتل بزرگ بوداپست که هر کدوم یه نقاشی بود
سینما یعنی آنا گفتن های جرد لتو تو مستر نوبادی
سینما یعنی نشستن بتمن و جوکر پشت یک میز
سینما یعنی لبخند آخر تونی استارک تو اند گیم
سینما یعنی فریاد های راسل کرو در گلادیاتور
سینما یعنی بغل کردن ای تی
سینما یعنی رقص اما استون و رایان گاسلینگ در لالالند
سینما یعنی لوگان در آخر حس خوشبختی رو با پدر بودن تجربه کرد
سینما یعنی بالاخره ایساک با اسکار تو فهرست شیندلر شراب خورد
سینما یعنی رنگ بندی آواتار
سینما یعنی شلیک های جیمی فاکس تو جانگوی آزاد شده
سینما یعنی جنون اسپیسی تو سون
سینما یعنی نگاه های استیوود موقع دوئل تو خوب ، بد ، زشت
سینما یعنی موسیقی دیوانه وار موریکونه تو روزی روزگاری در آمریکا
سینما یعنی انتقامی که هارمونیکا تو روزی روزگاری در غرب گرفت
سینما یعنی صدای هیو جکمن
سینما یعنی تغییر وزن کریستین بیل
سینما یعنی چشمای ادوارد نورتون
سینما یعنی انتون چیگور خوفناک تو نو کانتری فور اولد من
سینما یعنی طراحی های میازاکی که قلب ات رو تسخیر میکنه
سینما یعنی جک نیکلسون و یه تبر و جنون بیننده تو شاینینگ
سینما یعنی سخنرانی بین تو دارک نایت رایسز
سینما یعنی اسنیپ هری پاتر رو دوست داشت
سینما یعنی حماسه ای سر یک حلقه در ارباب حلقه ها
سینما یعنی بوس های عاشقانه آدری هپبورن
سینما یعنی ضربات کاراته تو ماتریکس
سینما یعنی همبرگر خوردن ساموئل جکسون تو پالپ فیکشن
سینما یعنی کفش های کهنه تو بچه های آسمان
سینما یعنی موسیقی هانس زیمر
سینما یعنی اینسپشن و فرفره ای که واینستاد
سینما یعنی اسکورسیزی ، کوبریک ، کاپولا ، آرانوفسکی ، برادران کوئن ، وس اندرسون ، سرجی لئونه ، نولان ، تارانتینو ، هیچکاک ، برگمان ، پولانسکی ، کامرون ، اسپیلبرگ و...
سینما یعنی یه شب سرد زمستونی وقتی که همه جا رو برف پشونده پالتو ات رو میپوشی میری سینما و فیلم رو با تمام وجودت میبینی غرق اش میشی باهاش گریه میکنی باهاش میخندی ، میترسی ، ذهنت رو درگیر میکنه و تو ذره ذره میفهمیش و فیلم رو زندگی میکنی
سینما چی میتونه باشه جز زندگی؟؟؟
• ilya