دو تا عنوان نوشته بی ربط دلی یا دلنوشته طوری.
برا اولی دلم تنگ با وایب نوستالژیه.
برا دومی رگ اعتراضیم گل کرده و دلم گرفته. موضوعی که کمرنگ بودن دغدغه ش واقعا ناراحت کننده ست برام. چون باهاش به درستی برخورد نمیکنیم. باید این قبیل موضوعات اطلاع رسانی و نشر داده بشن. تا کم کم یاد بگیریم به درستی برخورد کنیم و آموزش بدیم. یه نفر هم حداقل یه نفره که بیشتر از این حرفاست.
دلم میخواد لوازم التحریر فانتزی بخرم.
دلم میخواد پاستا درست کنم.
دلم میخواد کارهایی که بایدو انجام بدم و توی دفترچهام تیکشون بزنم.
دلم میخواد کتاب تازه با برگههای کاهی بخرم.
دلم میخواد از اون کتابفروشی کوچیک کنار سینما مرکزی، کتابهای قدیمی بخرم که بوی نا میدن و کاغذاشون سنگینه و جلدشون شبیه جلد مادام دوپاریه.
دلم میخواد سوار اتوبوس بشم و سرمو بزارم رو شیشهی پنجره.
دلم میخواد روی چمنهای پارک لاله دراز بکشیم و من اسمارت بلوبری بخورم و تو سیگار بکشی.
دلم میخواد کتونی و کولهی نو بخرم.
دلم میخواد دایی بیاد خونمون و اون چیزایی که دوست دارم و همیشه میاوردو بیاره.
دلم میخواد بعداینکه یه کتاب دویست صفحهای رو بیوقفه خوندم از پلههای خونهی خاتون سر بخورم برم پایین و برم تو حیاط و بشینم زیر درختا.
دلم میخواد با ماری توی یکی از همین روزهایی که بهاره، برم انقلاب و هایدا بخورم و وقت برگشتن تا ولیعصر پیاده بریم.
دلم میخواد بشینم روی سکوهای تئاتر شهر و برات از روزهایی که میگذره بگم و توهم برام آهنگ محبوبمونرو بذاری و دم رفتن، از اون دختر کوچولوی توی محوطه برام آدامس ماستیک بخری.
دلممیخواد توی حیاط مدرسه بعد امتحانا روی زمین بشینیم و هشتنفری خودمونو بهزور توی قاب دوربین جا کنیم و بعد از درختا بریم بالا و توت بخوریم.
دلم میخواد کلاسهای تابستون که شروع شد بریم بشینیم دوتا میز آخر و کنترل اسپیلت و تا اول مهر دستهیچکس ندیم.
دلممیخواد یهبار دیگه با سین گرگ والاستریت ببینم.
دلم میخواد رها شم.
احساس میکنم ممکنه من رو به حدی توی ذهنتون پاک و مقدس تصور میکنید که فکر میکنید احتمالاً علاقهای به مسائل جنسی نداشته باشم؟ یا شده اینطور به نظر بیاد؟؟ این دقیقاً همون تصوریه که شاید سه-چهار سال پیش دوست داشتم آدمها از من داشته باشن. یه بچهمثبت باتربیت که سرش تو کتاب خودشه و کاری به این چیزها نداره. اما من چند مشکل اساسی با این ایماژ «دختر نجیب و پاکدامن» دارم، که به معنای واقعی کلمه اساسی هستن.
اول از همه با گذاشتن این برچسب روی دخترا، دارین ناآگاهی جنسیشون رو یک «ارزش» تلقی میکنید. یعنی چی؟ یعنی تو هر چی به مسائل جنسی بیعلاقهتر باشی و چشم و گوش بستهتر باشی، دختر بهتری هستی. مگر «پاک بودن» یک انسان به اینه که نسبت به امیال جنسیش بیتفاوت باشه؟ این یعنی تشویق کردن نوجوانانمون به سرکوب و کتمان میلشون به جنس مخالف. که طبعاً حیاتیترین و اساسیترین نیاز انسانه و باید بیشتر بهش پرداخته بشه.
دیگه گذشته نسل اون زنان سادهلوحمون که هیچ شناختی از بدن خودشون و امیال خودشون نداشتن و نمیدونستن وقتی پریود شدن باید چیکار بکنن؛ و حتی نمیدونستن کاندوم چیه و چجوری باید از بارداری جلوگیری کنن و بخاطر همین بارداریهای ناخواسته داشتن. (به ولا دیدم که میگم.)
ثانیاً، داشتن میل جنسی و حتی پرداختن به اون چرا باید شرمآور و دور از عقل و خرد پنداشته بشه؟ چه چیز نابخردانهای در میل انسان به جنس مخالفش وجود داره که این همه نکوهش میشه؟ مگه چه تضادی میان علاقهی یک انسان به علم و دانش و علاقهاش به مسائل جنسی وجود داره؟ اتفاقاً این دو سخت در هم تنیده شدن و من باور دارم کسانی که هوش بیشتری دارن، آگاهی جنسی بالاتری هم دارن.
سوما، جوانهای ما نیاز به آموزش دارن. ناآگاهی اونها از مسائل جنسی، کمکی به جامعه نمیکنه که هیچ؛ مسائل مرتبط به ازدواج و فرزندآوری و سلامت جنسی رو صد برابر وخیمتر میکنه. باید از این مسئله تابوزدایی بشه و حرف زدن دربارهی مسائل جنسی به حدی باید عادی باشه که توی دبیرستانها دختران با شرم و حیا دربارهی این مسئله صحبت نکنن؛ کسی که بیشتر آگاهی جنسی داره رو «منحرف» خطاب نکنن و با لبخند های خجالتزده از شرکت در بحث امتناع نکنن.
پ.ن.شاید بیربط: یکی از قسمت های خلاصه کتاب پادکست درباره اینه که بعد از انتخاب کتابمون حالا چطور کتابها رو بخونیم. از دستش ندین. امیدوارم یه پست در آینده راجع بهش هم منتشر کنم. سعیمو میکنم تا بیشتر بهش بپردازم. به نظرم موضوع مهمیه. خیلی دوستش داشتم. شما هم اگه وقت کردین گوش بدین مطمئنا خوشتون میاد.?
https://bpls.me/howtoreadabook
ممنونم که خوندین ^^