در دنیای تو یه شبانه روز چند ساعته؟🤨 چطوره واسه یکی ۷۲ ساعت ناقابل زمان هست و برای یکی دیگه با ارفاق ۱۲ ساعت؟🤔 صبر کن! 🤫 تو الان اینجایی تا با این خلاصه مختصر و کمّی راجع به نتایج جالبِ باپروا اختلاط کردن برخورد شدید و سختی داشته باشی. به زودی بهش میرسیم.😉
علاوه بر مدیریت زمان حضور تو شبکههای اجتماعی، لازمه کمیت و کیفیت گفتوگوها رو هم مدیریت کنیم. چرا که از گذشتههای دور تاکید شده که باید باید و (یکی دیگه؟) باید! ایده و برنامههای در پیش روت از فیلتر محکمی که حذف زائدهها و حرف و حدیثای بیمورد نام گرفته، رد بشن. آیا مهارت فن بیان، چنان که سخن دانی و رانی، آداب ادیبانه ی ادب، زبان بدن، همه و همه روی همه جواب میده؟ ربطی هم نداره ذاتا یا بر اساس محیطی که درِش پرورش یافتی انسان مثبتنگر و واقعیبینی شده باشی. پاسخ به این بستهست که در مزرعه حیوانات اورول، توده مردمی که باهاشون برخورد داری رو چی به حساب میاری. آیا این مزرعه با حضور موهبت تکنولوژی در تسهیل ارتباطات، باعث رشدته یا سرعتگیرت؟ تا وقتی انکار کنی و توان رودرویی با اونها رو نداشته باشی، تا وقتی پایین کشیده شدنا، فرود اومدنا و سختیای شرایطت رو به هک شدن سرنوشت و کراش بد خوردن روزگار گره بزنی، نهایتا روزی تو رو شکست میده. آقاجون عزیز، داروین، در یک عصرانه به صرف لاته با عموجان یونگ راجع به جزییات همین موضوع رایزنیها میکرد. از اونجایی که به خوداسپویلی نوع بشریت بسیار علاقهمند بود، گپشون سر مسئله رد نقش خدایان در خلقت بشریت به آمپر سوزوندن رسید. داروین میخواس مچشو حین این گندهلافیها بگیره و یه جایی گیرش بندازه. میدونس از زاغهنشینها و مافیای حاشیه شهرا عمرا بویی برده باشه. این حرفای دکوری، اونجا خریدار نداره. عموجان یونگ که ظاهرا تنها نگرانی اون روزش نبود شکر واسه لاتهاس با اکراه دومین جرعه ی سرد و تلخشو قورت داد و رسید به: چیزایی رو که پذیرفتی و بدون واکنش، شجاعت مشاهده اون رو پیدا کردی، تو رو تغییر خواهد داد. شواهد حاکی ازونه که نازنین بهش اضافه کرد و اگه خودت تغییر کنی، دنیایی تغییر پیدا خواهد کرد، با انبوهی از گذشتها و بخشیدنها، با آزاد کردن تموم ترسای طفلکی به واسطه این بخشش؛ خلاصهاش میشه تغییر شیوه ی نگرش. آقاجون با این بخش به قدری موافقت نشون داد که میگن آرتروز گردنش به همین داستان گره میخوره. آقاجون به ما یاد داد که همیشه کنجکاو و ماجراجو باشیم که شهامت و آزادگی زیر سوال بردن معلوماتتو داشته باشی. افسانهها میگن چنین بود که انقلاب سرنوشت بشریت متولد شد؛ تکامل.😁
یه آمار نُه-نودویک از صد وجود داره که به تو تقلب میرسونه تا چه میزان از جبههگیریهای متفاوت و برداشتای شخصی فاصله بگیری. به درک این برسی که در موقعیتهای مختلف، چه اندازه برای چیا اهمیت قائل بشی. یه راه میانبر تا با درصد خطای کمتری در مسیر و جهت درست حرکت کنی. یک هنرمند حقیقی پیش از هر چیز مدام در حال بازبینی خودش و کلمههاشه. این عزیز مهارتی در نفوذ و تاثیرگذاری بر همه آدمها رو به واسطه نتهای موسیقی یا رگههای پالتش داره که یک سیاستمدار نخواهد داشت. این برتری در سیاستورزی از کجا ناشی میشه؟ چرا سینما، قلم و موسیقی هنریه که همه سیاستمداران ازش ترس و واهمه دارن و خوی مردم باهاش دمخور و آشنا نیست؟ سیاست چیزی جز سوار شدن بر کلمههای ارتباطی انسانهای خردمنده؟ بهتر این نیس که مشتقاتشو با یاد دادن به کار بگیری؟ تو هم قطع کننده این چرخه بردهداری و سرمایهداری باشی؟ هر چی باشه معلم و استاد از همه بیشتر یاد میگیرن. اینجا مثل هر تخصصی نیاز به پیشنیازها و زمینخوردنها و ایدههای اقتباسیه. یک ایده روشن و موثر اینه که تا میتونی مچ خودتو بگیری. اینطوری جایگاههای پِرت وقت و انرژیتو شناسایی میکنی. یه پستی دیدم مرتبط با آمار گنده تعداد توییتای یه تایپیست. شکایتش از صرف وقتش در کانال اشتباهی. اینجا چندتایی کانال اشتباهی دیگه رو خواهید خوند.😶🌫️
بزرگواران متینی پس از سالها گفتوگو و مناظره و مباحثه با ديگرون و آتیش زدن ایام عنفوان جوونیشون به اين نتيجه ی تلخ و ارزشمند رسيدن که «دليل» و «برهان» و «ادب»، و حتی «سند» و «مدرک» کمترين تاثيرو در تغيير افکار آدمها داره. ذهن و باورهای ما تحت تاثير عوامل ديگریه. به واقع حقیقت اهمیتی نداره. احساسات مهمن. اگه تو بتونی منطق و آمار و دادهها رو به خدمت احساسات دیگران دربیاری، بعد حرف خودت رو بهشون پیشنهاد بدی، قائل به اختیار و احترام متقابل خواهند شد. مهمترين عامل، شخصيت اخلاقی ماست. اين عامله که ما رو در برابر انديشهای خاضع يا سرکش میکنه. شخصيت اخلاقی آدمها در بستری از شرايط خانوادگی و اجتماعی و برخی خصلتهای فردی و عوامل درونی شکل میگيره و تاثيرگذاری بر اين عوامل، فوق العاده زمانبر و دشواره. شناسایی اوور اکتهای خودمون به این صورت که حل کردن همه این تعارضا و گیر و گورهایی که طی بیست سی سال شایدم بیشتر تو ما شکل گرفته فکر نکنین که یه کار تمام وقته. نه. یه کار خیلی تمام وقته. خیلی! سه شیفت باید با ذرهبین بیوفتی به جون خودت و واکاوی کنی دونه دونهاشو باز کنی. مثل باز کردن گره یه قالیچه شیش متری شصت رج گل ابریشم تبریز -اسپانسر برنامه- میمونه. باز کردن تک به تک گرههاش. خیلی زمان میبره. خیلی هم اتفاقا شجاعت میخواد. آدمای زیادی وسط راه ترسیدن و بریدن و کشیدن کنار. انتخاب کردن که نبینن و سرشون تو برف باشه. مواجه نشن. صورت مسئله رو عوض کردن یا زدن زیر میز. علاوه بر همه ی اینا درک بنیادین و عمیقی هم از آزادی میخواد. به معنای واقعی کلمه پوست میندازی و آدم جدیدی زاده میشه. ولی ارزششو داره به نظرم. هوم؟😗
تصور کنین وقتی راجع به شخص خودمون چنین مسئولیتی عهدهداریم وخواهان نیکی و عدالت و آزادی، در برخورد با افراد دیگه چهقدر باید صرفنظرها و چشمپوشیها کرد. از اونجایی که هر کسی با ترازوی خودش به ميدون بحث و گفتوگو میاد، شما حرفی رو میگی که تو ترازوی شما، وزن سنگينی داره، اما در ترازوی اوشون، کموزنه. در نتيجه، شما ناباورانه متوجه میشی که هر چی گفتی، اثری روش نذاشته؛ چون برای اون وزنی نداشته. پس دليل شما مهم نيس؛ مهم ميزان و ترازويیعه که طرف مقابل برای وزنکشی دلايل شما با خودش آورده. از طرف ديگه، ترازوی هرکس، همون شخصيتشه و گرفتن ترازوی کسی از دستش، يعنی بیشخصيت کردنش، و معمولا کسی بهآسونی تن به اين وضعيت نمیده. بنابراين شايد بهترين راه برای تاثيرگذاری بر ديگرون، گفتوگوی خستگیناپذير درباره ترازوها و شاخصهاس. يعنی بحث رو بايد از سطح به اعماق برد تا شايد نتيجهای بده. البته اين شيوه ی گفتوگو، فقط از عهده ی کسانی برمیاد که اولا شاخصها رو بشناسن و دوما روش دفاع از اونها رو بلد باشن.😏🙄
البته همه اين حرفها در جايی معنا داره که پای منافع شخصی یا مادی در ميون نباشه و هر دو سوی گفتوگو، فقط انگيزه علمی يا فرهنگی داشته باشن. فکر میکنین پای اونجور منافع توی بحثها چند درصده؟🤷🏻♀️😥
اگر دوس دارین به تعداد دوستان و روابطی که میتونه در آینده برای شما کمککننده باشه اضافه کنین و از تعداد دشمنان قسم خورده خودتون کم و قائل به صلح انتخاب با شماس که به این پذیرش برسین همه ی حرفای یک آدم غلط نیست، یا همه ی نوشته های یک کتاب نمیتونه بهدرد نخور باشه، چون صرفا ما از یک حرف یا شخصیت اون فرد خوشمون نیومده پس همه ی حرفای اون شخص غلط نیست! مخصوصا این رو توی فضای مجازی زیاد میبینم که یه سری آدما چه روانشناس چه فرد معمولی که یک سری حرفا در جهت آگاه سازی میزنن، آدما کل حرفاشون و شخصیت اون افراد و به بد و خوب دستهبندی میکنن.😜
اینکه نمیتونیم حرفای یک آدم یا یک کتاب رو بد و خوبش و از هم جدا کنیم، و نتونیم نکات کاربردی از حرفای اون شخص رو جدا کنیم، و صرفا چون از فلان حرفش قبلا بدمون اومده، یا چون دربارهاش بد گفتن یا در حال دست و پنجه نرم کردن با چالشای شخصیش بوده پس همه حرفاش بهدرد نخوره و این اخ و پیفه، نشون دهنده ی دیدگاه سیاه و سفید یا دوپارهسازی کردن ماعه! اینکه به اندازه کافی از انعطاف برخوردار نیستیم که بتونیم خوبی و بدیارو از هم جدا کنیم! بعدم میگیم ایران آلمان نمیشه. ایران درس نمیشه. ایرانی که در گذشته زبانزد بوده هم با مردمش درست شده.🍀😊
از طرفی به خاطر کمالگرایی همیشه انتظار داریم حرفای یک شخص همیشه درست باشه و اجازه اشتباه نمیدیم و حق اینو به آدما نمیدیم که ممکنه مثل ما نقص داشته باشن. و اگر حرف یک شخص یه جاش غلط باشه پس کلا اون رو زیر سوال میبریم. حتی تو روابطمونم این دیدگاه و میاریم و تا طرف مقابلمون یه حرکتی برخلاف علاقه ی ما انجام میده کلا اون فرد دیگه برامون کنسل میشه.😪
یا فوری میگیم از فلان شخصی که حتی ندیدیمش و برخوردی باهاش نداشتیم، فقط با فلان حرفش حال نکردیم متنفررریم!😶
این متنفر بودن خیلی بار زیادی داره، همین بار منفی زیاد نشون دهنده اینه که اتفاقا ما بیشتراز کسایی که از اون فرد خوششون میاد، به اون فرد داریم توجه میکنیم!😬
ذهن منعطف و سالم یعنی بتونه نقاط منفی و مثبت دیگران و باهم در کنار هم ببینه، نه اینکه فقط منفی ببینه یا فقط مثبت! ذهن منعطف از هر آدمی چخوب چه بد درس میگیره و میتونه حرفای درست و از غلط تشخیص بده و ازشون یاد بگیره، و با سیاه و سفید دیدن کسی رو جمع بندی نمیکنه.🤭
به من و تو ربطی نداره چه میزان خودخواهی و انرژی انفعالی به مرور زمان در افراد میتونه مجموع بشه و نوشتنمون براشون موضوع خوشایندی نباشه. اینکه تمام تلاششونو در جهت اینکه از محیطی که حاشیه امن تو و عدهای دیگهست میکنن تا از اونجا بریم، چون صرفا نمیتونن جهت درست و سازندهای به خشم و نفرتشون بدن و خودشون رو جای دیگری بذارن و اشتباهات خودشون رو ببینن. با حضور بقیه کنار بیا و اینقدر تلاش نکن. 😅
سرسختی، کم نیاوردن و تسلیم نشدن جذابیت داره اصلا. این بهتر شدنها، بهبود پیدا کردنها ، رشد و پیشرفت کردن و به عقب فلشبک زدن و تماشا کزدنش لذتبخشه. یادت نره چه کسانی کمکت کردن، چه کسانی پات ایستادن تا از جات بلند شی و با معماری نویی بهتر بسازیش. تکرارِ فارست گامپی، شانس و احتمال رخدادهای مطلوبمونو بالا میبره. اینجوریه که سطح تجربهپذیری، حل نوآورانه مسئلهها، براومدن از پس چالشهای کامل مستقل شدن و کلا سخت و آسون شرایط به طرز خوشایندی لول آپ خواهد شد.👌🏻😃
پیروز و سربلند باشید.💖🙏🏻
پ.ن۱: با گوشی و توی مسیر نوشتمش. یه ۱۸ کیلومتر بر ساعت سپاس از همراهیتون.👋🏻🚀
پ.ن۲: ربطی به موضوع نداره فقط نمیدونستم چگونه بگم ادامه نده. پسری که بارها بهم ابراز علاقه کرده و هر مرتبه به نحوی به این نتیجه رسیدیم که حفظ دوستی در این نقطه احسنتر و نیکوتره. هرگونه تمایلی به فراتر رفتن اشتباهه. موضوعی که زمان و دلیلهای مشروط به شرایط نشونش دادن؛ بارها! امیدوارم بهت ثابت شده باشه مسیر ما خیلی وقته که از هم جداست و فرصت کلی انتخابای بهتر رو با پافشاری بیحاصل از خودت نگیر. کنار بیا. میدونم که میتونی و آدمتو پیدا میکنی رفیق.🤍🌱