Nazanin Bagheri
Nazanin Bagheri
خواندن ۱۶ دقیقه·۲ سال پیش

۱۰ اثر پایانی نقاشانی که خودکشی کردند.

برای همه وقت‌هایی که پرخاشگر و غمگینیم؛
و فقط خودمان می‌دانیم چقدر شکسته‌ایم و متهم‌مان می‌کنند به هیولا بودن.
برای همه وقت‌هایی که پرخاشگر و غمگینند؛
و خودشان می‌دانند چقدر شکسته‌اند و متهم‌شان می‌کنیم به هیولا بودن.
https://soundcloud.com/heandhisfriends/beautiful-mind?si=a2c313f282a5481fb482677c74d24395&utm_source=clipboard&utm_medium=text&utm_campaign=social_sharing

هنرمندان بسیاری وجود دارند که با مرگ خود، شاهکاری فرجامین را در حسرت به پایان رساندن، باقی گذاشتند. ولی حتی جالب‌تر از آن و البته تا حدی به سیاقی بدسگالانه (چی گفتم.) آخرین آثار هنرمندانی‌اند که به زندگی خودشان پایان دادند. به نظر می‌رسد برخی از این دست آثار معرف افکار تاریکی‌اند که ذره‌ذره خالقان خود را تحلیل برده‌اند، درحالی که برخی دیگر به شکل طعنه‌آمیزی، در تضاد با، رنج و محنت درونیِ هنرمند پدیدآورنده آن، به‌ نظر می‌رسند که در صلح و آرامش‌اند. جمله همگیِ آثاری که در زیر خواهید دید، در همان سال‌ پایانی زندگی هنرمند رسم شده‌اند.

10. Zebra and Parachute

گورخر و چترباز
گورخر و چترباز
By Christopher Wood. 1930.

«گورخر و چترباز» یکی از دو نقاشی‌ای است که کریستوفر وود در تابستان 1930 در پاریس کشید، نقاشی دیگرش «ببر و طاق نصرت» است.

Tiger and Arc De Triomphe
Tiger and Arc De Triomphe

در هر دو نقاشی تصویر سورئال حیوانی متعلق به مناطق حاره‌ای در برابرِ پس‌زمینه که سازه‌ای ساخته دستِ انسان است، تصویر شده است. «گورخر و چترباز» از این رو که چتربازی در آسمان آن نیز وجود دارد، منحصر‌به‌فرد است. نقاشی به شکل مبهمی می‌تواند بر بی‌جان بودن چترباز دلالت کند، که به‌ نظر می‌رسد مرده یا به شدت آسیب دیده است.

وود، پس از ترک پاریس به قصد سفر به انگلستان در 1930، برای نشان دادنِ جدیدترین آثارش، شامل «گورخر و چترباز» با مادرش در سالیزبری دیدار کرد. وود به شدت از تاثیرات ترک افیون (نوعی ماده شبیه قرص‌های روان‌گردان) رنج می‌برد، تاثیراتی که مسبب پارانویا و این باور در او شده بود که موجودی اسرارآمیز در تعقیب اوست. وود در تلاشی ناامیدانه برای گریختن از دستِ تعقیب‌کننده خیالی‌اش درست در همان روز [ملاقات با مادرش] جلوی قطاری پرید. برای اجتناب از رنجیده خاطر کردنِ مادر وود، مطبوعات آن زمان اغلب به مرگ او به عنوان حادثه‌ای تصادفی اشاره کردند (آفرین).

9. Nude on the Beach

برهنه در ساحل
برهنه در ساحل
By John William Godward, 1922.

جان گادوارد در طول دوران حرفه‌ایِ 40ساله خود، به ندرت چیزی جز تصویر زنان زیبا در رُب دوشامبر کشید. این سبک، او را مشهور ساخت و گادوارد را اغلب به خاطر تصویر کردن دقیقِ حرکتِ موج و چکن‌های لباس‌هایِ کلاسیک ستوده‌اند. با این حال نقاشی‌هایِ گادوارد در سطح جهانی مورد استقبال منتقدان نبود، و بسیاری از آنان توجهی به پرتره‌هایِ «ویکتوریایی‌ها در توگا»ــیِ او نداشتند که تصاویری ایده‌آل و به لحاظ تاریخی نه چندان دقیق از آن دوران به دست می‌دهند. خانواده گادوارد از انتخابِ او مبنی بر نقاش شدن بیزار بودند و پیروِ نقل مکان گادوارد به ایتالیا در 1912، تمام ارتباطات خود را با او قطع کردند و تمامی عکس‌هایی که آن‌ها را به یاد گادوارد می‌انداخت، از بین بردند.

گادوارد در دوران پیری و با وخیم شدن وضع سلامتش رفته‌رفته نقاشی‌های کمتر و کمتری کشید. آخرین نقاشی‌های مشهور او «برهنه در ساحل» و «تامل» است.

Contemplation
Contemplation

کار کشیدن هر دو در فاصله چند ماه پیش از مرگ او به اتمام رسید. تابلوی «برهنه در ساحل» او از نظر تاریخ‌شناسی سبک او قابل توجه‌تر است. چرا که از سبک مرسوم ترسیم صحنه‌هایِ کلاسیک فاصله می‌گیرد. سبکی که لباس‌های فاخر و سطوح مرمری در آن نقش اصلی را بازی می‌کرد. در آن زمان، سبک کلاسیکِ گادوارد را به کل، از دور خارج به حساب می‌آوردند؛ در حالی که گادوارد آشکارا ناتوان از تغییر سبک خود بود. او در دسامبر 1922 به زندگی خودش پایان داد. سبک نقاشی او با ورود نقاشانی همچون پیکاسو از مرکز توجه افتاد. گادوارد در سن 61سالگی خودکشی کرد و گفته می‌شود که در یادداشت خودکشی‌اش نوشته‌: «دنیا کوچک‌تر از آن‌ست که من و پیکاسو را در خود جای بدهد» (آخ آخ).

8. Le concert

 dernier concert et puis š'en va
dernier concert et puis š'en va
By Nicolas de Staël, 1955.

نیکولاس دو استال هنرمند پرکار فرانسوی در سبکِ آبستره بود. هنر آبستره همچنان مفهومی گنگ محسوب می‌شود. نقاشی آبستره یا انتزاعی به‌عنوان یکی از خالص‌ترین شیوه‌های بیان احساسات توصیف می‌شود، زیرا این سبک خالق خود را برای ارتباط آزادانه از طریق چشم، بدون محدودیت در شیوه‌های یافت شده در واقعیت عینی، دنبال می‌کند. این نقاش در طول حیات حرفه‌ای نسبتا کوتاه خود هزاران نقاشی و طراحی خلق کرد. دو استال تنها در پنج ماه آخر حیات خود 147 نقاشی کشید که آخرین آن‌ها به احتمال فراوان «پیکر آبی برهنه» است که در 1955 تکمیل شد.

 Nu bleu couché
Nu bleu couché

در ماه مارس همان سال دو استال با پریدن از ساختمانی در آنتیپ (شهری ساحلی در فرانسه میان نیس و کن) خودکشی کرد و آخرین اثر خود به نام «کنسرت» را نیمه‌کاره رها کرد. او در آن زمان 41سال داشت.

«کنسرت» بزرگ‌ترین و بلندپروازانه‌ترین نقاشی دو استال بود که ابعاد آن 6 متر در 5/3 متر بود. نقاشی شامل تصویر پیانویی بزرگ و کنترباسی بر روی زمین است که ورق‌های موسیقی روی آن پراکنده‌اند، که این حقیقت را یادآور می‌شود که این دو ساز به طور معمول پس از اتمام کنسرت از سالن خارج نمی‌شوند. دو استال این نقاشی را از کنسرتی الهام گرفته بود که شب پیش از خودکشی‌اش به آن رفته بود، به سرعت به خانه بازگشته بود و تمام فردای آن روز را روی آن کار کرده بود، تا زمانی که نور کم مانع از ادامه کارش شده بود. سپس تمام اتودهای خود را سوزاند و خود را از آن ساختمان به پایین پرتاب کرده بود. اندکی پیش از مرگش، نوشته بود: «توانایی به پایان رساندن نقاشی‌هایم را از دست داده‌ام».

7. The Death of James Dean

مرگ جیمز دین
مرگ جیمز دین
By John Minton, 1957.

جان مینتون، علاوه بر نقاشی از مناظر و پرتره‌ها، برخی آثارش با عنوان در «مقیاس غیرمعمول، بزرگ» شناخته می‌شود و به همین ترتیب شهرت یافت. آخرین اثر این نقاش و تصویرسازِ انگلیسی هنگامی که در ژانویه 1957 دست به خودکشی زد، هنوز کامل نشده بود. در این نقاشی ناتمام، مردی به تصویر کشیده شده که به سختی آسیب دیده و رهگذرانِ آشفته و پریشان او را احاطه کرده‌اند. راسکین اسپیرِ نقاش، یک روز پیش از مرگ مینتون او را در کارگاهش ملاقات کرده و مینتون به او گفته بود که ارتباطی میان این پیکر در حال جان دادن با جیمز دین احساس می‌کند، جیمز دین، بازیگری هالیوودی بود که دوسال پیش از آن در 24 سالگی به خاطر حادثه رانندگی‌ای درگذشت.

به باور اسپیر، جیمز دین نماینده درد و رنجِ نسل جوانی بود که مینتون ارتباط تنگاتنگی با آن داشت. با این حال، هویت واقعی پیکر مرد در حال جان دادن همچنان جای بحث و مجادله دارد. گفته می‌شود که نقاشی در وهله نخست از تصادفِ رانندگی مشابهی الهام گرفته شده که مینتون در بارسلونا شاهد آن بود. بعد از آن، به سانحه رانندگی جیمز دین نسبت داده شد. خودکشی مینتون ناشی از افسردگی و از دست رفتنِ اعتماد‌به‌نفسش بود. همین دو موضوع باعث ظهور هنر آبستره در او شد که این اتفاق در آن زمان منجر به کاهش محبوبیت آثارش شده بود. گرچه این نقاشی مسلما اثری نیمه‌کاره است، اما نشانه‌هایی هم وجود دارد که اثبات می‌کند مینتون قصد نداشته بیش از این بر روی آن کار کند، زیرا نگرانی‌اش از تبدیل شدنش به نقاشیِ [افتضاح هنری] دیگری از جانی مینتون [خودش] را با یکی از دوستان‌ نزدیک‌ش در میان گذاشته بود.

6. Untitled (Black and Gray)

By Mark Rothko,

آوازه مارک روتکو در مقام یک هنرمند آبستره تا حد بسیاری مدیون نقاشی‌های مشهورش، شامل مستطیل‌هایی با رنگ‌آمیزی‌هایی زنده و درخشان است. این آثار به دلیل استفاده از رنگ برای برانگیختنِ واکنش‌های احساسی در بین بسیاری گسترده‌‌ای از مردم، به خوبی ستایش شد. با این حال روتکو علاقه چندانی به این قبیل تعریف و تمجیدها نداشت و ظاهرا در آرزوی آن بود که در مقام یک نقاش و نه یک گالریست، جدی‌تر گرفته شود. روتکو اصرار داشت که تنها تصویر کردنِ احساسات برایش اهمیت دارد و علاقه‌ای به رابطه میان فرم و رنگ یا هر چیز دیگری ندارد.

نقاشی‌های روتکو در سال‌های پایانی زندگی‌اش بی‌رنگ‌تر و غم‌انگیزتر شد، که احتمالا تلاشی بود برای به چالش کشیدن شهرتِ عمومی‌اش (در این‌جا می‌توانید این تغییر رویه را بهتر متوجه شوید). آخرین مجموعه آثار روتکو، «نقاشی‌های سیاه» است که بیشترشان متشکل از بوم‌های خاکستری و سیاهی است که توسط خط افقی باریکِ سفید رنگی به دو نیم تقسیم می‌شود. به گفته خود روتکو، موضوع تمام این نقاشی‌ها «مرگ» است. روتکو در فاصله اندکی پس از جداشدنِ از همسرش و در حالی که از افسردگی شدیدی رنج می‌برد، با بریدنِ رگ مچ دستش در کارگاهش در نیویورک در سال 1970 خودکشی کرد.

5. Une Famille dans la désolation (A Grief-Stricken Family)

خانواده غمگین
خانواده غمگین
By Pierre-Paul Prud'hon, 1821.

گرچه کنستانس مِیِر هنگامی خودش را کشت که مشغول کار روی تابلوی «خانواده نگون‌بخت» بود. با این حال این نقاشی، اثری ناتمام نیست. این نقاشی توسط پِیِر پل پرودون، همکار مِیر در یکی از بدشگون‌ترین همکاری‌های تاریخ هنر، تکمیل شد.

این دو، اولین بار در سال 1803 با یکدیگر دیدار کردند؛ زمانی که پرودون یکی از مشهورترین نقاشان فرانسه بود و میِر هنرمندی جوان و نوظهور؛ این دو به سرعت مبدل به همکارانی نزدیک شدند، تا حدی که گفته شده تشخیص آن‌که در کدام نقطه کار میِر تمام و از کدام نقطه کار پرودون آغاز می‌شود، دشوار است. از آن‌جا که پرودون طراحی را به نقاشی ترجیح می‌داد، اغلب طرح اولیه کار را می‌زد و سپس میر آن را با رنگ روغن نقاشی می‌کرد. به دلیل آن‌که پرودون مرد بود و هنرمندی شناخته شده‌تر، اغلب این آثار تنها با نام او به فروش می‌رسیدند؛ حتی مالکان این آثار برای قیمت‌گذاری بهتر، نام پرودون را به جای مِیِر بر نقاشی می‌گذاشتند. با این وجود میر نیز به نوبه خود هنرمند موفقی بود و کارگاهی در سوربُن از آن خود داشت. آن‌ها زوج کاملی بودند، با این حال پرودون پیش از این نیز نسخه خانواده نگونِ‌بَدِبخت خود را داشت. پرودون و همسرش در واقع شش فرزند داشتند، گرچه این ازدواج آن‌چنان ناموفق بود که همسرش به یک اختلال روانی دچار شد و سرانجام در یک بیمارستان روانی جان سپرد. در روایتی از این ماجرا، پرودون در بستر مرگ به همسرش قول داده بود که هرگز دوباره ازدواج نخواهد کرد. عهدی که کنستانس میر را از میان برد. دیگران می‌گویند دولت فرانسه کارگاه کنستانس در سوربن را مصادره کرد و او را به مرز فروپاشی روحی و روانی رساند. در هر صورت، در 29 می 1821، مِیر گلوی خود را با تیغ اصلاح پرودون شکافت. پرودون که آشفته و پریشان شده بود، دو سال بعد جان سپرد، البته پس از اتمام آخرین همکاریش با میر؛ در پرتره‌ای از خانواده‌ای غمگین.

4. Riding with Death

سواری با مرگ
سواری با مرگ
By Jean-Michel Basquiat, 1988.

ژان میشل باسکیا دوران حرفه‌ایِ هنری خود را در مقام یک هنرمند دیوارنگار (یا با نام گِرافیتی برایتان احتمالا آشناتر بیاید.) هنگامی آغاز کرد که نوجوانی بیش نبود؛ حتی پیش از آن‌که در دوران بزرگسالی و به شل حرفه‌ای به نقاشی روی بیاورد. آثار او به سرعت تحسین و تمجید فراوانی را به دلیل عمق و ترکیب‌بندی‌اش به خود جلب می‌کرد و باسکیا در اندک زمانی در سطح جهانی به محبوبیت رسید. شوربختانه، این هنرمند با اعتیاد به هروئین نیز دست به گریبان بود و هنگامی که 27 سال داشت به خاطر مصرف بیش از حد «اسپیدبال» (ترکیبی از هروئین و کوکائین) جان سپرد.

باسکیا هنرمندی پرکار بود و به درستی مشخص نیست که آخرین نقاشی کاملش کدام است. اما به نظر می‌رسد یکی از نامزدهای احتمالی اثر «سواری با مرگِ» او باشد؛ ماه‌ها پیش از خودکشی‌اش در 1988 آن را تمام کرد. این اثر یک موجود اسکلتی را نشان می‌دهد که پیکری انسانی بر پشتش نشسته است. گرچه بیشتر آثار این اواخر باسکیا با عناوینی نظیرِ رخوت‌انگیز و بیش‌ازحد تجاری به باد انتقاد گرفته شده‌اند، تابلوی «سواری با مرگ» همچنان یکی از آثار محبوب منتقدان اوست. برخی این اثرش را با مفهوم «تسخیرِ روح» (سواری دادن) [اصلا ربطش را شاید متوجه نشی این‌قدر که یکهویی یادم اومد و نوشتم‌ش دوستِ خوبم؛ ولی خدایی با گذشت سه هفته از دیدن فیلم احضار 3 با پیش‌فرض «بروبابا منو از چی می‌ترسونی»، هنوز کابوس می‌بینم :| ] در آئین وودویِ هائیتی‌ها در ارتباط می‌دانند. آثار دیگرِ و پرچم‌دار آخرین نقاشی‌های باسکیا عبارت‌اند از: «قهرمان-2»، «سگ‌هایی که مغزهایشان را با آدامس چسبانده‌اند» و «مکانیک‌هایی که همیشه یک چرخ‌دنده، اضافی می‌آورند».

Eroica II
Eroica II
 The Dingoes That Park Their Brains with their Gum
The Dingoes That Park Their Brains with their Gum
The Mechanics that always have a Gear Left Over
The Mechanics that always have a Gear Left Over

3. Nude Self-portrait

 Fragment of a Self-Portrait ke Censored Kardam Azizan; So, Naporsid. Bache Inja Nesheste. Merci.
Fragment of a Self-Portrait ke Censored Kardam Azizan; So, Naporsid. Bache Inja Nesheste. Merci.
By Richard Gerstl, 1908.

ریچارد گرستل احتمالا بهترین آثار خود را در گیرودار رسوایی اخلاقی ناشی از رابطه مخفیانه‌اش با ماتیلده، همسر آهنگساز مشهور، آرنولد شوئنبرگ خلق کرده است. گِرستِل نقاشی‌های متعددی از خود و ماتیلده در خلال این رابطه کشید. این زوج پس از آن‌که در حین برقراری رابطه با یکدیگر دیده شدند، از خانه همسر ماتیلده گریختند و به رابطه خود ادامه دادند (چه غلطا). بداقبالی گرستل آن بود که گرتل سرانجام او را ترک کرد و به خاطر فرزندانش به پیش شوئنبرگ بازگشت.

Mathilde in the studio
Mathilde in the studio

گرستل که از این کار سخت پریشان خاطر شد، در نوامبر 1908 در حالی که تنها 25 سال داشت، به زندگی خود پایان داد. و اما بخش جنایی و خواندنی ماجرا برای کارآگاهان پیگیری که تا اینجای مطلبم را دنبال کرده‌اند، در این‌جا رخ داد؛ گرستل ابتدا بالاتنه خود را با چاقو مجروح ساخت. هنگامی که این کار منجر به مرگش نشد، خود را در برابر آینه‌ای در کارگاهِ جدیدش، در میان نقاشی‌هایش، حلق‌آویز کرد. آخرین اثر شناخته شده او «خودنگاره برهنه با پالت» است. کار آن در سپتامبر 1908 به اتمام رسید، و تصویری نحیف و رنگ‌پریده از گرستلِ بیمار را در پس‌زمینه آبیِ روشن نشان می‌دهد. ضربات بلند و ناهموار قلمو، به وضوح نشان می‌دهد که این نقاشی به سرعت کشیده شده و بازتاب پریشان‌حالی و آشفتگیِ هنرمند خالق‌ش در آن هنگام است.

2. Agony

رنج
رنج
By Arshile Gorky, 1947.

آرشیل گورکی نقاش اکسپرسیونیستِ آبستره بود که به طور خاص با استفاده از شکل‌ها و رنگ‌های ساده برای بیان معنای مدنظرش استفاده می‌کرد. گورکی در سال‌های منتهی به مرگش وقایعِ تراژیک و شوم بسیاری را از سر گذراند. در 1946 آتشی در کارگاه‌ش به‌پا شد و بسیاری از بهترین نقاشی‌هایش را تبدیل به خاکستر کرد. تنها چند هفته پس از این ماجرا، اوضاع جسمانی‌اش رو به وخامت گذاشت و بیماری سرطان در او تشخیص داده شد. در اندک زمانی پس از آن، گورکی دریافت که همسرش اگنس به او خیانت می‌کند و با هنرمند دیگری در ارتباط است. آن دو از یکدیگر جدا شدند و اگنس به همراه دو دخترش او را ترک کردند.

گورکی در 1947 نقاشی‌های پرشماری از جمله «رنج»، «خیش و خنیا» و «محدودیت و سرآغاز» را کشید که نمی‌توان هیچ‌یک را دقیقا آخرین اثر او نامید.

The Plough and the Song
The Plough and the Song
The Limit
The Limit

«رنج» شاید جالبِ توجه‌ترین این مجموعه باشد، زیرا می‌توان آن را در ارتباط با درد و رنج بی‌حدومرز گورکی که در واپسین روزهایِ منتهی به مرگش می‌کشید، دانست. رنگ سرخ سوزانی که تا پیش از کار «رنج»، گورکی به ندرت از آن استفاده کرده بود، به احتمال زیاد ارجاعی‌ست به آتشی که کارگاهش را ویران کرد. رشته تراژیکِ نگون‌بختی‌های گورکی در 1948 هنگامی که در یک سانحه رانندگی گردنش شکست و دستی که با آن نقاشی می‌کشید از کار افتاد به حد غایت درجه ویرانگری‌اش رسید(واتس گویینگ آن دقیقا؟). گورکی که دیگر قادر به کار کردن نبود، یک ماه بعد در کارگاهش خودکشی کرد.

1. Daubigny

باغ داوبیگنی
باغ داوبیگنی
By Vincent van Gogh, 1890.

نقاشی شوم و فراموش‌نشدنیِ [یوهاهاهاها] «گندم‌زار با کلاغ‌ها» را اغلب به اشتباه به عنوان آخرین نقاشی ونسان ون‌ گوگ می‌دانند. با این وجود این نقاشی بدون شک یکی از آخرین نقاشی‌های اوست. بررسی‌های دانشگاهی روی نامه‌های این هنرمند نشان می‌دهد که «گندم‌زار با کلاغ‌ها» دو هفته پیش از خودکشی او در 1890 به اتمام رسیده است.

Wheatfield with Crows
Wheatfield with Crows

این بدان معناست که آخرین نقاشی موجود از او به احتمال فراوان «باغ داوبیگنی» است، یکی از سه اثری که در آن باغ بزرگِ چارلز فرانسوا داوبیگنی، نقاشی که ونگوگ عمیقا او را می‌ستود، به تصویر کشیده است.

نقاشی دیگری از باغ  داوبیگنی
نقاشی دیگری از باغ داوبیگنی
سومین اثر از این باغ
سومین اثر از این باغ

منظره دلپذیر باغ در تضادی شدید با منظره سیاهِ «گندم‌زار با کلاغ‌ها» است. و کوچک‌ترین اشاره مشخصی به عذاب روانی ون گوگ ندارد.

ون گوگ در صبح 27 ژوئیه 1890 برای نقاشی کشیدن خانه را در حالی ترک کرد که از قرار معلوم سلاحِ پُری نیز به همراه داشت. سپس ون گوگ تلاش کرد تا با شلیک به سینه‌اش خودکشی کند، با این حال گلوله او را از پای درنیاورد. ون گوگ دو روز بعد در حضور برادرش، در سن 37 سالگی جان داد. او تا پیش از مرگ زود‌هنگام‌ش به هیچ شهرت و موفقیتی واقعی، دست نیافته بود. بعدا متوجه شدند همین مسئله باعث شده در یک حرکت اسف‌انگیزی، مادرش تعداد زیادی از آثارش را دور بیندازد.

البته هنوز بحث‌های زیادی راجع به این که مرگ او خودکشی نبوده بلکه یک قتل بوده یا یک مرگ خودخواسته برای محافظت از دیگری بوده و فیلم‌هایی بر این اساس نیز ساخته شده در جریان است و معمایش همچنان حل نشده، باقی‌ست.

اینجا:
https://www.theartnewspaper.com/2019/09/06/van-goghs-suicide-ten-reasons-why-the-murder-story-is-a-myth
و اینجا:
https://www.yjc.ir/fa/news/5187742/%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%88%D9%86%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DA%AF
Self-portrait with bandaged ear
Self-portrait with bandaged ear

با این حال:

می‌توان از سلامت کاملِ روان ون گوگ سخن گفت، او که، در سرتاسر زندگی‌اش فقط یک دست‌ش را کباب کرد و کار خاصی نکرده، جز این‌که یک‌بار گوش چپش را ببرّد؛ آن هم در دنیایی که آدم‌ها در آن هر روز واژن سرخ‌کرده با سس سبز و دول شلاق‌خورده و ضرب‌دیده‌ی قدمِ نورسیده را می‌خورند که له‌ولورده است؛ راست هم‌چون دمی‌ست که از اندام جنسی مادرش کنده می‌شود. و این نه یک تشبیه بلکه واقعیتی‌ست فت‌وفراوان که هرروز تکرار می‌شود و در گوشه‌گوشه جهان می‌گسترد. و هرقدر هم که این حرف هذیانی بنماید، این است:

آن طریقی که در آن زندگی مدرن حافظ جوّ بی‎‌بندوباری‌، بی‌سروسامانی، بی‌نظمی، هذیان و پریشانی، جنون مزمن، رخوت بورژوایی، بی‌هنجاریِ روانی (چرا که نه آدمی بلکه دنیاست که نابهنجار شده)، دغلبازیِ سنجیده و ریاکاریِ رسواست. تحقیر لئیمانه هر آن‌چه روح پرور می‌نماید. اسرار بر حفظ تام و تمام نظمی که بنایش بر تحقق ظلمی آغازین است، و در یک کلام، محقق کردن جنایت سازمان‌یافته.

اوضاع از این هم بدتر می‌شود؛ چون آگاهیِ مریض‌احوال زمانه اینک نفع خویش را در بهبود نیافتن از بیماری‌ش می‌بیند. هم از این روست که جامعه‌ای گندیده را اختراع کرده تا از خود در برابر تفحصات فکرهای بکری دفاع کند که قوای غیب‌گویی‌شان دردسرساز است.*-*
*-* از کتابِ ون گوگ، مردی که جامعه به خودکشی کشاندش/ اثرِ آنتونن آرتو

از این‌جا می‌توانید در این باره بیشتر بخوانید.

? تاثیرهایی که هریک از اطرافیان یا جامعه و محل زندگی این هنرمندان، می‌توانسته روی شکل‌گیری این عادات مخرب و ناشیانه در این افراد داشته باشد، جای تامل دارد. هدفم از انتشار این پست خواندن سلسله وقایع متفاوت قبل از مرگ این نقاشان بود که در نهایت همگی به پایانی یکسان و خودخواسته، ختم شدند. به این نتیجه می‌رسم رخداد چنین سرگذشت‌هایی زمانی دور از ذهن خواهد شد که اولویت، نه حفظ و تداوم قدرت و میل درونی به هر روش ممکن و تاختنی از جنس ترس و لجاجت و شرارت که جان آدمی‌زادی و هنر و شرافت بشود. چنین آینده‌ای خیلی دور و هم خیلی نزدیک است. مایلم به مقوله خودکشی که اسم تازه‌ای با نام مرگ خودخواسته بر آن گذاشته‌اند، در پست‌های بعدی بیشتر بپردازم. به امید و برای آگاهی.

تگ ندارمنظر شما چیست؟
Stay Foolish ٫ Stay Hungry
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید