جهانش مستعد دریافت کمک بود.
به مثابه کشوری می ماند که در ميانه جنگ از هرگونه درخواست کمک امتناع می ورزد و خیال می کند همه دشمن اویند؛ از بس که دیگر اعتمادی نبود.
اعتمادی نبود در روزگاري.
روزگاري که بره ها، گرگ شده بودند و گرگ ها دندان تیز کرده بودند برای فرو کردن خنجر و خفقان شیر بعدی...
با تمام منزوی بودنش، مقتدر بود.
اقتدارش به تنهایی جنگیدنش بود و انزوایش به وجود زخم های فراوان بر روی تن.
جهانش مستعد کمک بود اما امتناع می ورزید.
او شیر زخم خورده ي اين روزهاي جهان بود.
✍:نفس
#نفیسه_دربندی