بعضی وقت ها کلمه یا عباراتی هستند که در نظر همه شفاف و ساده اند. واژه هایی که نیاز به تعبیر و تفسیر ندارند و خیلی نمی شود از دیدگاه های متفاوتی آن ها را شرح داد.
اما قطعا عبارت یا واژه تمدن اسلامی یکی از این واژه های ساده و شفاف نیست. مشکل بشود کسی را پیدا کرد که بتواند خیلی ساده و واضح برای ما توضیح دهد که تمدن اسلامی یعنی چه؟
براستی تمدن اسلامی یعنی چه؟ واژه ی اسلامی برای همه ی ما واژه ی آشنایی است به خصوص برای ما ایرانی ها که اکثریت جامعه مان را افراد مسلمان تشکیل می دهند و درباره دین اسلام از اصول دین گرفته تا فروع دین اطلاعات قابل توجهی دارند. شاید این سوال به این خاطر به وجود می آید که معنای تمدن را دقیق نمی دانیم.
تمدن در معنای انگلیسی در برابر کلمه civilization قرار گرفته است که ریشه اصلی آن در زبان لاتینی civis و civitas است، به معنای شهر. و کلمه civilization به معنای زندگی استقرار یافته و سازمان یافته در واحد اجتماعی بزرگتر (شهر) در برابر واحدهای اجتماعی کوچک تر (جامعه های کوچ گرد، چادر نشین، بادیه نشین، روستا نشین و مانند آن) است. به عبارت ساده تر، واژه تمدن و مدنیت در زبان فارسی و برابر آن در عربی که «حَضارَت» باشد، به معنایِ زیستن در شهر، یا زندگی شهرنشینانه است و به زندگیِ «آدمی» از زمانی اشاره دارد که در واحد اجتماعی بزرگتری یکجانشین شده است. (آذرنگ،1396،ص 15)
اوایل بحث گفتیم بعضی واژه ها تعبیر و تفسیر ندارند اما تمدن اسلامی را باید تفسیر کرد. تا اینجا تمدن را شناختیم در واقع می توان گفت یک گروه از انسان ها که خود را در جامعه ای گرد هم آورده باشند تا در برابر یک جامعه ی دیگر خود را متمایز کنند و اندیشه و تحولی را شکل بدهند که در جامعه ی مقابلشان این اندیشه وجود نداشته است یک تمدن را پایه گذاری کرده اند. در واقع برای تفسیر تمدن اسلامی باید گفت گروهی از انسان ها که با تفکر و اندیشه اسلامی گرد هم آمدند و با تفکرشان جامعه ی جدیدی را ساختند یک تمدن متمایز را با نام تمدن اسلامی پایه گذاری کرده اند.
تمدن اسلامی در برابر جامعه ای که خدایان گوناگونی داشت خودش را از آن ها جدا کرد و یکتا پرستی را برگزید. در برابر جامعه ای که برای انسان ها جایگاه ارباب و برده در نظر گرفته بود جامعه ای را تشکیل داد که هیچ انسانی را برتر از انسان دیگری نمی دانست. در برابر جامعه ای که فرد گرا بود و منافع یک فرد به تنهایی در اولویت قرار می گرفت و همه چیز را برای آن فرد می خواست جامعه ای را تشکیل داد که پیامبرش ساده زیست بود و به مردم می آموخت که ساده و درکنار هم زندگی کنند و به جای فقط به خود اندیشیدن به همه ی انسان ها فکر کنند.
همه ی تمدن ها یک دوران اوج دارند و بلاخره به دوران افول خود نزدیک می شوند. بی شک همه ما تمدن های مختلفی را در تاریخ خوانده ایم که روزی در اوج خود بوده اند اما اکنون در کتاب های تاریخی خوانده می شوند یا مردم به دیدن آثار باقی مانده از آن ها می روند مثل تمدن یونان، تمدن روم باستان و... .
تمدن اسلامی برخلاف تمدن هایی که می شناسیم هنوز هم پابرجاست شاید در اوج خود نباشد اما هنوز از بین نرفته است. راز این ماندگاری را در دلایل بسیاری می توان شمرد اما همانطور که از ابتدای مطلب هم گفتیم بعضی واژه ها آنقدر ساده اند که دیدگاه های مختلفی را نمی توان برای آن ها در نظر گرفت اما واژه تمدن اسلامی را همانطور که مجبور به تفسیر آن شدیم همانطور هم مجبوریم از دیدگاه های مختلفی آن را بررسی کنیم. اینکه تمدن اسلامی چرا بعد از گذشت یک هزار و پانصد سال هنوز هم پابرجاست، از نگاه منِ نویسنده شاید مهم ترین دلیلش این باشد که یک تحول بزرگ و منطقی در زندگی بشر رخ داده است.
وقتی یک تحول بزرگ که همسو با نیازهای منطقی انسان است در اندیشه ی بشر رخ دهد بشر دیگر هرگز و هرگز به عقب باز نمی گردد. انسانی که دیگر هرگز بت پرست نشد یا دیگر ارباب و بردگی را یک کار عادی و خوشایند ندانست و دیگر از انسان های خودخواه و فرد گرا حمایت نکرد با وجود اینکه هنوز هم انسان با این مسائل دست به گریبان است اما بشر بصورت ظاهری هم که شده شکل زندگی اش را بر این موضوعات استوار کرده است. مثال قابل توجهی که می توان برای روشن شدن این موضوع بیان کرد تمدن یکجانشینی و شهر نشینی است که هرگز به عقب بازنگشت و انسان تصمیم نگرفت دوباره به آغوش طبیعت بازگردد و شکارچی شود و دست از یکجانشینی بردارد. نظر شما چیست؟ اگر قرار باشد شما به این پرسش پاسخ دهید کدام دلیل را مهم تر از همه می دانستید؟ یا به بیان دیگر شما از کدام دیدگاه به قضیه نگاه می کردید؟
منبع: