آکراسیا یا اهمال کاری یه مفهوم خیلی قدیمیه که برای به تعویق انداختن کارها استفاده میشه. همهی ما کم و بیش با این مسئله آشنا هستیم و گاهی عقب انداختن وظایف و کارهامون تبدیل میشه به یه معضل جدی! حتما برای شما هم پیش اومده که مدت زیادی به فکر انجام یه سری کارها بودین، حتی چندین بار براش برنامهریزی کردین اما هیچوقت این برنامهها اجرایی نشدن. تکرار شدن این چرخه هر بار باعث ناامیدی بیشتر میشه و گاهی به خودمون میاییم میبینیم که مدت خیلی زیادی رو فقط با «فکر انجام» بعضی کارها گذروندیم. خیلی وقتا فکر کارهای انجام نشده باعث آشفتگی ذهنی میشه، شرایط رو سختتر میکنه و عملا بازدهیمون میاد پایین.
چطور میتونیم با اهمال کاری مبارزه کنیم؟
-تلاش برای واقعبین بودن
اولین قدم برای مبارزه با آکراسیا، تلاش برای واقعبین بودنه. خیلی وقتا برنامهریزیهایی که انجام میدیم خیلی غیرواقعی و سختگیرانه هستن و همین باعث میشه اجرا کردن برنامه خیلی سخت یا حتی غیرممکن باشه.
-کنار گذاشتن کمالگرایی
کمالگرایی یکی از اون چیزاییه که شروع هرکاری رو خیلی سخت میکنه و باعث میشه توی ذهنمون یه حالت ایدهآل بسازیم که گاهی وقتا خودمون هم دقیقا نمیدونم این حالت ایدهآل چی هست دقیقا! بهتره که برای انجام هر کاری، یه نسخهی اولیه داشته باشیم یا قدمهای کوچیک و ساده برداریم و تو مراحل بعدی به فکر بهبودش باشیم.
-تمرین تعهد
متعهد شدن به انجام یه کاری توی استمرار پیدا کردنش موثره. اینکه یه فعالیتی رو به طور مستمر انجام بدیم هرچقدر هم مدت زمان انجام دادنش کوتاه باشه درنهایت تاثیر و نتیجهش فوقالعاده است. فقط کافیه توی برنامهریزی روزانهمون یه زمان کوتاه حتی در حد ۱۵ دقیقه برای انجام اون کار اختصاص بدیم و هر روز انجامش بدیم اینطوری کمکم تبدیل میشه به روتین و بعد از یه مدت دیگه انجام دادنش انرژی روانی زیادی ازمون نمیگیره.
-ایگنور نکردن احساساتمون
خیلی وقتا یادمون میره که به احساساتمون توجه کنیم و ببینیم حسمون به کاری که قراره انجام بدیم خصوصا کارهایی که جنبهی تکلیف و وظیفه دارن چطوریه؟ یا اینکه حسمون نسبت به پروژهای که قراره شروع کنیم چیه؟ خیلی وقتا ممکنه حس ترس از شکست خوردن مانع شروع کردن بشه.
-مدیتیشن و تمرین ذهن آگاهی
این مسئله که مدیتیشن کردن روی افزایش تمرکز تاثیر زیادی داره از چشم هیچکس پنهون نیست. کافیه یه زمان خیلی کوتاه مثلا پنج دقیقه در روز یا شب قبل از خواب مدیتیشن کنیم. اینطوری تمرکز و انرژیمون بیشتر میشه و با ذهن بازتری میتونیم کارها رو پیش ببریم.
تجربهی خود من موقع نوشتن پایان نامه یا حتی همین شروع نوشتنم توی ویرگول دو تا تجربهی واقعی از آکراسیا بود. مدتها نوشتن پایان نامه رو به تعویق مینداختم و شاید یکی از دلایل اصلیش همین ترس از شکست و کمالگرایی بود. دیدن احساساتم کمک زیادی کرد که بتونم با دید واقعتر به پایاننامه نوشتن فکر کنم و بالاخره تمومش کنم. از اردیبهشت امسال تصمیم داشتم فعالیتم توی ویرگول رو شروع کنم و به خاطر همین ذهنیت ایدهآلگرا مدام تو فکر این بودم که چه موضوعی بهتره؟ چی بنویسم بهتره؟ چطور بنویسم؟ نکنه خوب در نیاد. تا اینکه امشب بالاخره تصمیم گرفتم اولین موضوعم اصلا دربارهی اهمالکاری باشه. شما تا حالا تجربهی مشابهی داشتین؟ اینطور وقتا راه حلتون چیه؟