ناهید منصوری
ناهید منصوری
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

پیاده‌روی؛ نوعی ورزش یا فلسفه‌ای برای زندگی؟

هر روز حین بالا و پایین کردن شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام چشممون می‌خوره به محتواهایی که درباره‌ی سبک زندگی سالم هستن و اکثرشون درباره‌ی ضررهای زندگی مدرن و بدون تحرک صحبت می‌کنن. رایج‌ترین و راحت‌ترین ورزشی هم که اینطور مواقع پیشنهاد میشه، پیاده‌رویه. پیاده‌روی تو زندگی امروز تبدیل شده به یه راهکار برای بهتر کردن وضعیت روحی و تحرک داشتن و آدما با فرهنگ پرسه زنی توی شهر بیشتر آشنا شدن.

تجربه جدی خود من از پیاده‌روی منظم برمی‌گرده به دو سال پیش. یه روز تو شرکت به همکارم گفتم میایی صبحا قبل شرکت بریم پیاده‌روی؟ اوایل هر روز از میدون جهاد پیاده میومدیم تا میرزای شیرازی که لوکیشن شرکت بود. کم‌کم زمان پیاده‌روی رو تغییر به دادیم به عصر و بعد از تموم شدن کارمون تا میدون ولیعصر یا چهارراه می‌رفتیم. عادت کرده بودیم که موقع پیاده‌روی از دغدغه‌هامون و احساساتمون حرف بزنیم و یه جورایی تجربه‌ی صحبت کردن و شنونده بودن هم بود. بعد از یه مدت سعی می‌کردم به تنهایی هم این کار رو انجام بدم. انگار با گذشت زمان معنای پیاده‌روی کردن برای من فراتر از تحرک داشتن بود و به خود پیاده رفتن و در حرکت بودن، محیط اطراف، آدما و افکاری که داشتم بیشتر دقت می‌کردم و این خیلی لذت بخش بود.

به نظرم پیاده‌روی دو نفره یا تنهایی، پیاده روی با فکر کردن به موضوعای مختلف یا تمرکز کردن روی خود کاری که انجام میدیم، توی همه‌ی حالت‌ها، فارغ از احساسی که در لحظه انجامش داریم، می‌تونه اتفاقای خوبی رقم بزنه. بعد از تکرار کردنش کم‌کم تغییراتی به وجود میاد که کوچیک نیست و می‌تونیم خیلی خوب ببینیمشون و این یه جورایی معجزه‌ی استمرار داشتن هم هست. زندگی ماشینی باعث شده که از روی خیلی از مسائل سرسری بگذریم و توی چیزی عمیق نشیم و پیاده‌روی و فکر کردن‌های پیاپی دقیقا نقطه‌ی مقابل این مسئله‌ست. گاهی اوقات با فکر کردن، با عمیق شدن چیزهایی رو می‌بینیم که شاید حتی جلوی چشممون بودن اما ما متوجهشون نبودیم. تمرین فکر کردن و زندگی کردن توی لحظه.

چرا راه می‌رویم؟ (به اشتراک گذاشتن تنهایی)

کتاب «دیدار اتفاقی با دوست خیالی» مجموعه‌ جستار نوشته‌ی آدام گاپنیک، یک جستاری داره با نام «چرا راه می‌رویم؟به اشتراک گذاشتن تنهایی.» جستار با این پاراگراف شروع می‌شه:

« اینکه آدم‌ها چرا راه می‌روند سوال سختی‌ست که ساده به نظر می‌رسد. در نگاه ما که حالا کمر راست کرده روی دو پا راه می‌رویم، منفعت این کار آن‌قدر بدیهی است که دیگر دشواری‌اش به چشم نمی‌آید. در نمودار معروف تکامل، انسان داروینی، قوز ترس خورده‌اش را صاف می‌کند و تبدیل می‌شود به پیمایش‌گر توانمند اعصار. این اتفاق در نظر ما یک پیشرفت طبیعی‌ست: اولش خمیده‌ای، بند انگشت‌هایت به زمین می‌کشد، کورمال و ترسان زیرپایت دنبال غذا می‌گردی، بعد کم‌کم پشتت را صاف می‌کنی و دیگر رسیده‌ای به این‌جا که هستی، خیره می‌شوی به آسمان‌ها و ستاره‌ها را می‌شماری و در خیالت بر آن‌ها خدایانی را حاکم می‌کنی.»

آدام گاپنیک توی این جستار کوتاه، درباره‌ی تاریخچه و ابعاد مختلف پیاده رفتن صحبت می‌کنه. به این اشاره می‌کنه که اواخر قرن نوزده، پیاده راه رفتن، پرتماشاچی‌ترین و محبوب‌ترین ورزش در بین آمریکایی‌ها بود و یک‌سری از آدم‌ها به واسطه‌ی همین پیاده‌روی‌های چند روزه به شهرت زیادی رسیده بودن. گاپنیک از نویسنده‌های مختلفی که درباره‌ی فلسفه‌ی پیاده‌روی نوشتن هم صحبت می‌‌کنه و نقل قول‌هایی ازشون میاره. یک جایی از جستار نقل قولی از فردریک گرو هست که می‌گه: «هدف از پیاده‌روی پیدا کردن دوست نیست، به اشتراک گذاشتن تنهایی‌ست چرا که تنهایی را نیز، چون نان و آفتاب می‌شود به اشتراک گذاشت.» فردریک گرو پیاده‌روی رو به سه نوع تقسیم می‌کنه:

-پیاده‌روی ژرف‌اندیشانه (همون کاری که برای سامان دادن به ذهنمون انجام می‌دیم)

-پیاده‌روی کلبی‌ مسلک (اصطلاحی که به کلبیون یونان باستان اشاره دارد، هیپی‌های بی‌خانمانی که هرگونه عرف و رسم و رخت و لباس رو عار می‌دونستن)

-پیاده‌روی ترکیبی ژرف‌اندیشانه کلبی مسلکِ شهریِ مدرن (چیزی که به نام فلانور یا پرسه‌زن شناخته می‌شه)

گروه به این مسئله اشاره می‌کنه که افرادی مثل ژان ژاک روسو و هنری دیوید ثورو و کانت به صورت روزانه پیاده‌روی می‌کردن و پیاده‌روی ژرف‌اندیشانه رو شکل غربی مراقبه می‌دونه.

«راه که می‌روی هیچ‌ کاری نمی‌کنی، هیچ کاری جز راه رفتن. اما اینکه کاری جز راه رفتن نداشته باشی امکان بازیابی آن حس نابِ بودن را فراهم می‌آورد، امکان بازجستن لذت محضِ وجود، همان لذتی که تمام دوران کودکی را پر کرده.»

در نهایت از نظر گرو پیاده‌روی یا به اصطلاح فلانور که ما امروز در شهرهای بزرگ و مدرن انجام میدیم هم نوعی کلبی مسلکه اما کلبی مسلکی که رخت و لباس و خونه داره و فقط گاهی به مرامش پایبنده. بررسی شکل‌های مختلف پیاده‌روی از نظر فیلسوف و نویسنده‌های مختلف، بررسی پیاده‌روی توی دنیای مدرن و تغییراتی که درش به وجود اومده، دیدگاه جدیدی از این فعالیت بهمون میده و به نظرم همه‌ی اون چیزی که بهش باور دارم توی سطرهای پایانی جستار اومده:

اگر موقع پیاده‌روی در مغز ما، آن دفتر متعالی ثبت افکار که همه چیز را درونش پرتاب و حلاجی می‌کنیم، اتفاقی رخ ندهد، راه رفتن کاری‌ست بیهوده که فقط به درد همان پرندگان می‌خورد...


زندگی مدرنسبک زندگیفلسفه پیاده‌رویپیاده‌رویمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید