ویرگول
ورودثبت نام
ناخدا
ناخدا
ناخدا
ناخدا
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

هرکسی رژیم مخصوص خودشو داره!

بعضی چیزها خیلی بی‌صدا شروع می‌شوند.

مثلاً یه حس مبهم که انگار بدنت، اون‌طور که باید، باهات راه نمیاد. نه مریضی خاصی داری، نه دردی که بهش اشاره کنی. فقط یه جور کندی، یه خستگی همیشگی که تو لحظه‌هایی که باید انرژی داشته باشی، یهو می‌ریزه رو سرت.

برای من این حس، با رژیم گرفتن شروع شد.

تابستون اون سال هنوز تو ذهنم واضحِ؛ دوستم با یه رژیم خاص، تو دو ماه ۸ کیلو کم کرده بود. منم همون برنامه رو گرفتم. همه چیز طبق نسخه بود. جو دوسر، مرغ بخارپز،سبزیجات، سالاد.

دو هفته که گذشت، ترازو مثل مجسمه مونده بود. نه بالا، نه پایین. من مونده بودم و یه عالمه سوال.

بعد رفتم سراغ رژیم کتو. "حتماً این جواب می‌ده" با خودم گفتم. نون و برنج حذف، چربی زیاد.

قند رو هم که مد شده حذف کنیم(: تخم‌مرغ، کره. چند روز اول پر از انرژی بودم. بعدش افت شدید. سردرد. بی‌خوابی. یه جور بی‌قراری. حتی اضافه‌وزن!

چایی بزن.
چایی بزن.


همین‌جوری، یکی بعد اون یکی، رژیم‌ها رو رفتم بالا، اومدم پایین. هربار فکر می‌کردم این یکی دیگه جواب می‌ده.

اما مثل این بود که یکی کفش سایز خودش رو بهت بده و بگه راه برو، راحته.که خب نیست....

کم‌کم به این نتیجه رسیدم که شاید مشکل از من نیست. شاید مشکل از اینه که من شبیه بقیه نیستم.

که بدن من، راه خودش رو داره، مثل یه خیابون خلوت تو یه شهر ناآشنا.

یه شب، ساعت نزدیک دو، نشسته بودم توی آشپزخونه و داشتم سیب‌زمینی آب‌پز می‌خوردم. بیرون بارون می‌اومد. از اون بارون‌هایی که انگار برای فکر کردن ساخته شدن.

یه‌دفعه یه جمله اومد تو ذهنم:

- شاید لازم نیست دنبال نسخه‌ی بقیه بگردم. شاید باید گوش بدم ببینم بدن خودم چی می‌گه.

از اون شب به بعد، دیگه رژیم نگرفتم. فقط سعی کردم صادقانه بخورم.

هر چیزی رو که حس می‌کردم بعدش سنگینم می‌کنه، کم کردم.

هر چی بعدش حس خوبی بهم می‌داد، نگه داشتم.

منبع : پینترستِ همیشگی
منبع : پینترستِ همیشگی



ساده بود، اما کم‌کم، بدنم شروع کرد باهام حرف زدن. نه با کلمه. با حس. با خواب. با سبکی.

گاهی فکر می‌کنم شاید بدن آدم‌ها مثل گربه‌ست. نمی‌شه مجبورش کرد بیاد بغل. سرکشی مخصوص خودش رو داره و لزوما باهات راه نمیاد!! باید بشینی، ساکت، و بذاری خودش نزدیک شه. من هنوز اون رژیم جادویی رو پیدا نکردم. شاید اصلاً وجود نداشته باشه.

ولی دیگه دنبال رژیم بقیه نمی‌رم.

چون فکر می‌کنم بدن آدم، راه خودش رو بلده.

فقط یه کم سکوت می‌خواد و صبر.

رژیممای اسمارت ژنویرگولحال خوبتو بامن تقسیم کن
۱۱
۲
ناخدا
ناخدا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید