غم غریبه مهمون خونه ی قلبم شده...
میگه سلام خانمِ لبخند منم غمِ غریبه!منو یادته؟
بدون ذره ای تلف کردن وقت یه جا تو خونه پیدا میکنه و وسایلشو میچینه معلومه میخواد چند وقتی پیشم بمونه
همونجور که داره قاب عکسای پر از خاطره رو روی میز میچینه و تیکه تیکه شده های نامه رو کنار هم میزاره شروع میکنه به حرف زدن
میگه خانمِ لبخند یادته یه بار به همه گفتی من بدم؟
یادته گفتی باید تا منو دیدین ازم فرار کنن؟
هنوزم همین حرفو میزنی که اخه قربونت
پس چرا خودت برای من شیرینی درست کردی،رو میز گل چیدی!موهاتو شونه کردی و برام رختخواب پهن کردی؟
میگما خانمِ لبخند چایی گذاشتی؟من خسته ی راهم،تا برسم به این کلبه ی همیشه شلختت ثانیه های زیادی میگذره...
پتو رو دور خودم میپیچم و نگاش میکنم
حتی وقتی گریه هم میکنه لبخندش محو نمیشه، انگار نه انگار که غمِ غریبست
انگار نه انگار که کسی دوسش نداره و نمیخوادش
دوست دارم بغلش کنم و با شرمندگی بهش بگم:اره یادمه، یادمه به همه گفتم که تورو از خودشون دور کنن، هنوزم همینو میگم
ولی میشه بمونی پیشم؟میشه تو تنهام نزاری!
قول میدم کاری کنم که کلی باهم بخندیم
فقط نرو سراغش!نرو پیش اونی که دوسش دارم:)
ولی نمیشه،یعنی میشه ها!بغلش میکنم و هر دفعه این حرفارو بهش میزنم ولی وقتی میریم لب رودخونه ی اشکا میشینیم با یه لبخند که از همیشه قشنگتره بهم میگه،دیگه وقت رفتنه و غیب میشه...
اونو بقیه به قلبم دعوت میکنن اینو میدونم
کلا ادما همینن هی غمِ غریبه رو به خونه ی قلب هم دعوت میکنن.
منم نمیدونم هدفشون ازین کار چیه!
اگه هربار که غم مهمونشون شد بغلش کنن اونم حالش خوب میشه و دیگه ازش نمیترسن
اما خب هیچکی اینکارو نمیکنه
منم فقط میخوام یکاری کنم بمونه پیشم تا نره خونه ی یکی دیگه که با دعوتش بره خونه ی ماهم.
به خاطر همین میگم غم غریبه رو مهمونش کنید به کلبه ی کوچیک قلبم...
-ناناکوچولوی همیشه خسته-
چنل تلگرام https://t.me/home_hope