وقتی از بهلول پرسیدند آیا مایلید قضاوت کنی گفت: هرگز . چون دوست ندارم در بین دو نفرعالِم به موضوعی ورود کنم که حقیقت آن را نمی دانم. منصب قضاوت بدلیل مسئولیت سنگین آن برای پایان دادن به هر مجادله ای از اهمییت به سزایی برخوردار است . اصولا در منصب قضاوت از کسانی برای قضاوت استفاده می کنند که دانش کافی در حوزه قضاوت داشته و موضوعات شخصی و احساسی کمتر در آنها تاثیر بگذارد. جالبترآنکه در بعضی کشورها ، قاضی فقط تایید کننده قضاوت عده ای است که گوش فرا میدهند و با شنیده ها و قرائن مباحثه می کنند و سپس تصمیم میگیرند تا با کسب رای اکثریت، و رسیدن به نقطه مطلوب حکمی در خور برای صدور قاضی فراهم کنند. اما داستان قضاوت دراخلاق و دین قصه ی دیگری است. قضاوت جایگاه ویژه ای دارد . گفته اند سرانجام قضاوت یا به بهشت ختم می شود و یا به جهنم . جهنم آن و بهشت حاصل شده از قضاوت درست در سُفلی و اعلی درجه خودش قرار دارد.
گفته اند:
اگر بدون علم و بررسی قرائن حکمی به جهل اما درست داده شود ، علی رغم درست بودن حکم، قاضی در بعد اخرویش گرفتار خواهد بود و اگر به عمد حکم غلطی صادر شود که حسابش با کرام الکاتبین است و بالاخره اگر با دانش و بررسی قرائن حکم کند ،چه غلط و چه درست ماجور خواهد بود لکن حکم درست در اعلی علیین چون دُرخواهد درخشید . حال سئوال این است که چرا انسانها مرتب همدیگر را قضاوت می کنند؟. جه اصراری هست تا بر اساس دانش ناقص خود، نسبت به محکوم کردن همدیگر حکم صادر کنیم . یکی از همکارانم اخلاق عجیبی داشت اصولا حرفهای طرف مقابل را بنا به پیشفرض های ذهنی خودش تحلیل میکرد و متعاقب آن قضاوت می نمود و منظوری را در ذهن می پروراند که به هیج وجه در ذهن گوینده نبود و یا قبل از اتمام سخن طرف گوینده، شروع به پاسخگویی و قضاوت دوستش می نمود. متاسفانه اعتبار ایشان در بین همکاران شرکت هر روز تنزل می یافت به گونه ای که مواضع اتخاذ شده ی او را بی ارزش میدانستد و به نظرات او «هر چند که گاه گاهی درست بود» وقعی نمی گذاشتند.