Narges shahryari | نرگس شهریاری
Narges shahryari | نرگس شهریاری
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

مشورت با خدا بر سر تولدم

سلام ،میخوام یه داستان قشنگ براتون بگم ،یه داستان آشنا که همه ی ما قبل از آغاز ساختیم .قشنگی این قصه به اینه که یه طرفش ماییم و طرف دیگه ش خدا .یه عاشقانه ی زیبا.اصلنم کلیشه ای و این مدلا نیست برای هر کسی یه چیز خاص و متفاوته و هرکی داستان خودشو داره .بیاید اون داستانمون روتصور کنیم ،بهش فکر کنیم که دوست داشتیم گفتگوی بین ما و خدا چی باشه و چجوری رقم بخوره ،چیا به هم بگیم و ازش چی بخوایم و اون بهمون چه جوابی بده .

بهم نگاه کرد ...لبخندی زد و گفت :چقدر زیبا شدی نرگس !گفتم:نرگس ؟ جواب داد :آره این اسمیه که برای جهان تازه ی تو انتخاب کردم ،دوسش داری؟ گفتم :حس خیلی خوبی بهش دارم ،معنی زیبایی همینه ؟زیبایی چه تعبیری داره؟ چجوری معنا میشه ؟و خدا گفت :من زیبای مطلقم و تو از منی ،زیبایی ینی خوده تو ،ینی دوست داشتن همه ی چیزایی که در تو هست ،دوست داشتن ِچیزی که خدات خلق میکنه ،دوس داشتن تمام چیزایی که خالقشون خداست. و اونجا من فهمیدم مفهوم زیبایی چقدر عمیق ولی ساده ست.

گفت تو معنی همه چیز رو میدونی اما وقتی به جهان تازه ت میری گاهی وقتا معانی رو فراموش میکنی ،یه چیزای دیگه ای جایگزینشون میکنی ،مفهوم زیبایی رو از یاد میبری،خودتو از یاد میبری و به چیزایی که زیبا نیستن چنگ میزنی .

گفتم من کی ام ؟ و بهم گفت :دوس داری کی باشی ؟ نگاهش کردم و با تعجب گفتم :مگه من میتونم تعیین کنم کی باشم ؟چجوری و با چه خصوصیاتی و خدا گفت :به تو که گفتم تو از منی ،تو زیبایی و تمام چیزی که میخوای زیباست و به دنبال اونی و غیر از این نمیتونه باشه چون سرشت تو اینه .من مجموعه ای از تمام چیزها رو در تو قرار دادم تا تو بیشتر معنای خوبی و زیبایی رو تشخیص بدی ،ولی تو خودت انتخاب میکنی از کدومش استفاده کنی ،چی باشی و کی باشی ،من تو رو آزاد می آفرینم .

گفتم خدایا من که گیج شدم پس ینی همه ی انسانها مثل همن ؟ینی هیچ تفاوتی از ظاهر با هم ندارن ؟لبخندی زد و گفت :همه رو زیبا خلق میکنم، اصلا چیزی بنام زشتی در آفرینش من نیست .ظاهر زشت و زیبا معیاریه که خوده آدما روی زمین درست میکنن وگرنه به هرکسی به اندازه ی کافی زیبایی بخشیدم و مهم اینه که خودش چقدر خودشو زیبا ببینه ،گاهی حتی آدمهایی که با معیارهای خودتون زیبا هستن حس خوبی بخودشون ندارن و این فقط به درون تو برمیگرده که زیبایی رو پیدا کنی .

کمی سکوت کردم و باز پرسیدم:اخلاق و رفتارم چی خدایا؟اصلا مگه آدما با هم متفاوت نیستن ؟

هر کدوم یه خصوصیات خاصی ندارن ؟من چجوری قراره باشم؟ قراره روی زمین چکار کنم و به کجا برسم ؟ خدا با عشق به من نگاهی کرد و جواب داد: تو مجموعه ای از تمام چیزهایی هستی که بسته به نگاه خودت و استفاده ای که میکنی تعیین میکنی کی باشی و به کجا بری ،دوست داشتنی باشی یا نه .خوبی و بدی مطلق وجود نداره ،فقط گاهی وقتا از زیباییات کمتر کمک میگیری و اجازه میدی زشتی ها نمود پیدا کنن ،من راه رو بهت نشون میدم ،من نقشه رو به همتون میدم ،مسیر مشخص و روشنه، فقط بستگی به خودت داره که راه رو انتخاب کنی یا به بیراهه بری ،یادت باشه که مسئولشم فقط خودتی و نه هیچ کس دیگه ای ،یادت نره که تو از منی و من برای تو فقط خوبی و زیبایی نوشتم ،پس اگر انتخاب تو گاهی توی زندگی بیراهه بود نگی خدا دوسم نداشت و منو نمیبینه ،چون این اصلا معنی نمیده .توی اینجور مواقعی فقط غبار رو از شیشه ی وجودت پاک کن تا دوباره زیباییتو ببینی و از بیراهه ی خاکی بری توی مسیر اصلی که برات مشخص کردم ،راه همیشه بازه و منم همیشه همسفر تو و کنارتم ،هم مسیر زیباست و هم مقصدت ،بستگی به خودت داره که چقدر از مسیر لذت ببری و چقدر واسه مقصد تلاش کنی .

مقصد برای همتون یکیه و اونم زیبایی و رستگاری نوشتم اما باز به خودت برمیگرده که چقد واسه مقصد تلاش کنی ،من عادلم،برای تلاش تو و پایان چیزای خوب در نظر گرفتم،پس عدالت من اجازه نمیده که برای کسی که از خودش و تمام چیزای خوبی که از خودم در وجودش گذاشتم استفاده ی خوب نکرده جای خوبی بتونم در نظر بگیرم پس حواست رو کاملا جمع کن .

،مسیر رو هم برای همه ی شما زیبا ترسیم کردم ،ولی هر کسی خودش تعیین میکنه چقدر از اون زیبایی یا رو ببینه و بسته به اینکه چقدر چشات باز باشه و بخوای زیبایی ببینی و لذت ببری زندگی و سرنوشتت همونجوری رقم میخوره ،حواست باشه خوابت نبره که لذت رو از دست بدی .

حالا بگو ببینم موافقی که بری و بهترینه خودت باشی و هرجایی که ادامه برات سخت شد از خودم کمک بخوای ؟قول میدی که دلت رو قرص کنی و مطمئن باشی همیشه کنارتم و بهترین ها رو برات میخوام ؟

حرف حساب جواب نداشت ...

وقت تولدم از شوق گریه میکردم ....



حال خوبتو بامن تقسیم کنمسابقه دست انداز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید