تولد یک ایده/ تسهیم ثروت/ کاربردهای مختلف اعتبار/ گسترش اقتصادی/ کامیابی در پی شراکت/ بگذار در گاوصندوق/ زیرساخت و تجارت/ ظهور یک جمهوری/ دولت خلاق میشود/ ماهی آب رفته/ شاهرگ حیات از دوردست/ بخش خدمات پا پیش میگذارد/ بستن گیشهی ماهی/ اشباع کلبه/ سقوط کلبه/ شتاب میگیرد/تشت از بام افتاد
در بخشی از کتاب دید اقتصادی میخوانیم : 📚🔍
- روزی روزگاری سه نفر به نامهای ایبل، بیکر و چارلی تنها در جزیرهای زندگی میکردند. این جزیرهی دور از بهشت استوایی,جای پر از پستی و بلندی و بیهیچ ناز و نعمتی بود. به ویژه اینکه تنوع غذایی نداشت و فقط یک نوع خوراکی در منو بود: ماهی.
خوشبختانه دورتادور جزیره پر بود از ماهیهایی که به طرز عجیبی عین هم بودند. ماهیها آن قدر بزرگ بودند که هر کدامشان شکم آدم را برای یک روز سیر میکردند. به هرحال، اینجا یک جای دورافتاده بود که رنگ هیچ کدام از پیشرفتهای آدمیزاد در شیوهی ماهیگیری را به خود ندیده بود. تنها کاری که این رفقا باید میکردند این بود که توی آب بپرند و حیوونکیهای لیز و لزج را با دست بقاپند.
با این روش ناکارآمد هرکس روزانه یک ماهی گیر میآورد که فقط برای زنده ماندش تا روز بعد کافی بود. اين مشغله, همه اقتصاد جزیرهشان بود: از خواب بیدار شدن، ماهی گرفتن خوردن و خوابیدن. خیلی هم نمیشد اسمش را گذاشت زندگی، اما چارهای نداشتند.
و این طوری در این جامعهی جزیرهای ماهی محور خیلی ساده
نه پس انداز هست
نه اعتبار
و نه سرمایهگذاری!
هرچیزی که تولید میشود به مصرف میرسد و چیزی برای روز مبادا کنار گذاشته نمیشود و هیچ چیز هم برای قرض دادن باقی نمیماند. اینکه ساکنان جزيرهی ما خیلی ابتدایی و ساده زندگی میکردند به این معنی نیست که احمق بودند یا بلندپروازی نمیکردند. ایبل، بیکر و چارلی میخواستند زندگی بهتری داشته باشند. اما برای این کار نیاز بود هر کدام روزانه بیشتر از یک ماهی بگیرند که حداقل ممکن برای زنده ماندنشان بود. بدبختانه. دست خالی بودن آنها و چابکی ماهیها باعث میشد زندگی بخور و نمیری داشته باشند.
یک شب که ایبل به آسمان پرستاره خیره شده بود شروع کرد به فکر کردن دربارهی زندگیاش...«یعنی همه چیز همین است؟ باید زندگی چیزی بیشتر از این باشد.»
ایبل میخواست به جز ماهیگیری با دست، یک کاری بکند. او دوست داشت لباس مد روز مناسبتری از برگ خرما درست کند. خانهای میخواست از او در برابر بادهای موسمی حفاظت کند. اما با این جانی که هر روز بیدریغ برای ماهیگیری میکند، این رویاها چطور میتوانست رنگ واقعیت بگیرد؟
ایبل فکرش را به کار انداخت... و ناگهان ايدهی تله ماهی توی ذهنش جرقه زد... وسیلهای که دامنهی دسترسی دستِ آدم را حسابی زیاد میکند و در عین حال با اولین قاپ، کلی از زور ماهی را میگیرد تا نتواند در برود. با این اختراع عجیب و غریب، احتمالا میشد در مدت کوتاهتری ماهیهای بیشتری گرفت!
آیدی تلگرام : musicurr@ 📷🦢🦋