کتاب چرا با فرد اشتباهی ازدواج می کنید ؟! اثر آلن دوباتن
خود و طرف مقابل را تا حد قابل قبولی نمی شناسید : به دنبال فردی می گردید که مهربان باشد ، از بودن در کنار او لذت ببرید ، جذاب باشد و همچنین اهل ماجراجویی ... آیا این ها معیار های درستی است؟
با هر کس که ازدواج کنید ممکن است آن فرد کمی برایتان نامناسب باشد. هیچ کس انتظار ندارد که همه چیز بینقص باشد، چون قطعا اینطور نخواهد بود. با این حال، برخی زوجها آنقدر با هم ناسازگارند، آنقدر از هم دلشان پر است و از یکدیگر ناامیدند، که باید حدس زد قضیه صرفا بیتوجهیهای معمول نیست، موضوع دیگری در میان است، و آن این است: ظاهراً با یک آدم عوضی ازدواج کردهاند. اما چطور ممکن است در این عصر روشنگری و سرشار از اطلاعات چنین خطاهایی رخ دهد؟
آلن دوباتن در این کتاب درباره چرایی این موضوع حرف میزند. او میگوید آدمی که به نظر ما خوب و شایسته میرسد در حقیقت آدمی است که ما اورا به خوبی نمیشناسیم. او در این کتاب در سه فصل جداگانه به این موضوع میپردازد که دلایل انتخاب نادرست چیست و چه کارهایی باید بکنیم تا بتوانیم درستترین انتخاب را برای زندگی مشترکمان داشته باشیم.
در گذشتههای دور، ازدواج یک تجارت منطقی بود، کافی بود قوارهٔ زمینتان به زمین آنها بخورد. ازدواج یک رابطهٔ سرد و ظالمانه بود و هیچ ربطی به خوشبخت شدن طرفین نداشت. هنوز که هنوز است دچار این معضل هستیم. آنچه جایگزین ازدواج منطقی شد، ازدواج غریزی بود، یا ازدواج رمانتیک. این ازدواج به فرد تحمیل میکرد که احساسش نسبت به طرف مقابل باید تنها راهنمای او برای اقدام کردن باشد. اگر کسی احساس میکرد «عاشق است»، برایش کافی بود. دیگر سؤالی پرسیده نمیشد. احساسات بر فرد مستولی میشد. غریبهها فقط میتوانستند پیدایش این احساس را تحسین کنند، و طوری به آن احترام بگذارند که گویی فرد یک روح ملکوتی را ملاقات کرده است. والدین ممکن بود بهتزده شوند، اما مجبور بودند فرض کنند فقط یک زوج واقعاً قادرند درک کنند چه چیز به صلاحشان است. به مدت سیصد سال همگی ما علیه قرنها مداخلهٔ غیرمفید بر اساس تعصب، خودخواهی، و فقدان نوآوری واکنش نشان دادهایم.
ازدواج سنتیِ منطقی آنقدر متکلفانه و محتاطانه بود که یکی از ویژگیهای ازدواج احساسی این فرض است که فرد نباید زیاد دربارهٔ این فکر کند که چرا دارد ازدواج میکند. تجزیه و تحلیل این تصمیمْ «غیررمانتیک» به نظر میرسد. نوشتن جدول «مزایا و معایب» مسخره و بیروح به نظر میآید. رمانتیکترین کاری که آدم میتواند انجام دهد این است که سریع و ناگهانی خواستگاری کند ــ شاید فقط بعد از دو سه هفته، با نهایت شور و شوق، بدون هیچ فرصتی برای «استدلالآوریهای» وحشتناک که پیشتر به مدت هزاران سال بدبختی مردم را تضمین کرده بود. این بیاحتیاطی در عمل نشانهٔ این است که ازدواج میتواند موفق باشد، دقیقاً بدین علت که آن نوع «احتیاطِ» سنتی خطر بزرگی برای خوشبختی محسوب میشد.
این کتاب بیشتر در مورد خودشناسی هست و فارغ از بحث ازدواج کمک میکند خود بیگانه مان با انتظارات و رفتار نامعقولمان را بهتر بشناسیم.این کتاب هم به خودمون و هم به اطرافیانمان کمک میکنه تا در ارتباط با همدیگه کمتر دچار تنش بشیم و با توجه به حجم کمی که داره زیاد هم وقت گیر نیست .این کتاب جامعی راجب به خودشناسی یا بحث ازدواج نیست ولی با توجه به حجم اندکش مطالب مفیدی درونش گنجانده شده است و متن روانی هم دارد.
عادت نداریم شاد باشیم : ما با افراد اشتباهی ازدواج می کنیم چون با دیدن گزینه های خوب حس نامطبوعی در ما ایجاد می شود و چون هیچ درک و تجربه ای از سالم بودن روابط نداریم و عاشق شدن را به احساس رضایت ربط می دهیم ، بنابراین به سختی می توانیم فرد درست را انتخاب کنیم.
مجرد ماندن را وحشتناک تلقی می کنیم : اگر می خواهیم ارتباط خوبی را ایجاد کنیم باید سال های زیادی تنها بمانیم و تنهایی را تحمل کنیم.
فکر می کنیم که غریزه جایگاه والایی دارد : به ازدواج های عاشقانه ای که در فیلم / سریال و یا رمان ها به نمایش گذاشته می شود بیش از پیش اعتماد می کنیم و آنها را واقعی می پنداریم.
وقتی دیگر دنبال کمال و بی نقص بودن نباشیم : می خواهیم شادی خود را جاودانه کنیم ، ما اصرار داریم که امور خوب را جاودانه کنیم اما فراز های خوشی و شادمانی عمر کوتاهی دارند ... شادی نمی آید که همیشگی باشد.