امشب باز هم دست به قلم شدهام و بر دفترم خطوط کج و معجوج رسم میکنم.
از آخرین باری که نوشتهای را برای قلبم نوشتم ماهها میگذرد؛ همان بار هم مخاطب نوشتهام او بود و اکنون نیز بهانهای دیگر برای نوشتن پیدا کردهام.
آری زاد روز جهان من است امشب؛ کسی که مرا عاشق خود کرده است در چنین روزی پا به جهان گذاشته است و با گریههایش جانی دیگر به جانهای جهان افزوده است.
بگذار مخاطب کلمات و جملههای نامعلومم خودش باشد و اینگونه اورا مخاطب قرار بدهم...
سلام قشنگترین اتفاق زندگیم، بازم منم، آره:)
این سومین سالی میشه که تو این سایت برای تولدت از تمام وجودم مینویسم.
تو خیلی برام قشنگی؛ یعنی خیلی برام زیبایی، یه جورایی تعریف من از زیبایی یعنی وجود تو...
میدونی داشتنت مثل جاری بودن مورفین تو رگهای یه مریض بدحاله؟:)
عزیزترینِ من...
تو ابدیترین عشقی برای قلب من.
تو قشنگترین حسی برای تمام وجود من
تو تنها کسی بودی که تونستم تا نهایت دوست داشتن، دوستش داشته باشم و عاشقش باشم
میخوام اینو بدونی که تو قشنگترین اتفاق زندگی منی، من با تو حال خوب و بد زندگی رو تجربه کردم؛ میشه گفت با تو خیلی چیزا یاد گرفتم و خیلی چیزارو برای اولین بار و فقط با تو تجربه کردم.
دوست داشتنرو تو بهم یاد دادی، هر وقت کنارمی خوشحالترینم، فکر کردن بهت حالمو خیلی خوب میکنه.
میدونی من وقتایی که با خدا حرف میزنم بهش میگم حال تو همیشه خوب باشه؟ حال تو بهتر از حال من باشه، تو همیشه تو قلب من میمونی حتی اگه فراموشم کنی.
کاش میشد روز تولدت پیشت باشم؛ آخه روز تولدت واسم مقدسه، چون تو چشمای قشنگت و رو به دنیا باز کردی.
میدونم این روزا حالت خوب نیست و کلی دلیل واسه حال بدت وجود داره؛ اما تو پسر کوچولوی قوی منی، همه اینا یه روز تموم میشه و از خدا میخوام اون روز خیلی زود بیاد برات که از ته دل بخندی و بگی: فکرشو نمیکردم انقد زود روال بشه:)
میدونی جون من، تو قلبت خیلی مهربونه، مثل فرشتهای میمونی که دلم میخواد ساعتها زل بزنم تو چشماش و تو عمق سیاهیش گم بشم.
تو خیلی دل پاک و نابی داری
وقتایی که نگرانم با لبخند میگی نگران نباش درست میشه بعضی وقتاهم میگی من برات درست میکنم...
میدونی چقد این حرفت واسم ارزش داره ؟حتی اگه کاری نکنی برام.
نمیدونم ولی سختترین چیزا پیش تو آسونه،
همیشه به اونایی که پیشتن حسودیم میشه؛ باورت میشه من حتی به ماشینت هم حسودی میکنم؟:)
چون تو همیشه کنارشونی، کنار عزیزات، کنار خانوادت...
نمیدونم واسه بقیه چه چهرهای از خودت به نمایش گذاشتی؛ اما حس میکنم پیش من خود واقعیت بودی، من خود واقعیت و لمس کردم و داشتم.
میدونی من خیلی دلم برات تنگ میشه؟ حتی وقتایی که پیشتم بازم دلم برات تنگه، از پیشت برمیگردم دلم تنگ میشه، میری مغازه چیزی بخری من دلم تنگ میشه.
کاش میشد پیش من باشی و بمونی، نمیدونم آرزوعه دیگه... کاش میشد.
از قدیم گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست:)
میدونی الان کجام؟ نشستم بالای پشتبوم با یه دفتر و خودکار و موبایل برات مینویسم از جلوی در هم صدای یاحسین یاحسین میاد:)
یه جا هم میگه:
بیا کبوتر بشیم همه پرپر بشیم...
خیلی حرف زدم آره؟!
ببخشید اگه میشد ساعتها حرف واسه نوشتن داشتم ولی خب سرت و درد میارم.
انشاالله بیست و هفت سالگیت پر از اتفاقات قشنگ باشه که دیگه خم به اون ابروهای قشنگت نیاد و تو چشمای زیباتر از الماست غم نباشه جون من:)
کلیشهایش نمیکنم خودت میدونی چقد دوست دارم؛ ولی توام یکم دوسم داشته باش:)
تولدت مبارک باشه دلیل زنده بودنم، هرچند دور به من❤️
خدایا واسه ویروس من بهترینارو رقم بزن همیشه، نذار حالش بد باشه خدا جونم...
خیلی دوستت دارم قلبم♡
1402/5/2
دوشنبه،