محبت آدمی نمیخواهم.
آدم فضایی بیا مرا با خود ببر به دیارت. سرزمینی که در آن آدمهایش قلب نشکنند.
اصلا میدانی چه میخواهم دوست فضاییام؟
مرا ببر جایی که انسان نباشد.
به زمین امیدوار نباش. اینجا خبری از خوبی و مهربانی نیست...
مردم دیار من تنها دل شکستن بلدند...
اینجا مرحم نمیشوند، برعکس زخم میشوند و نمک روی آن میپاچند.
به چه خیرهای دوستِ من؟ بیا مرا ببر دیگر.
به هر چه بخواهی قسم میخورم که از زمینیها خسته شدهام.
میخواهم از اینجا بروم. آری به فکر افتادهام زمین را رها کنم. اگر تو مرا به میان فضاییها نبری خود به جایی دیگر میروم. آخر میدانی دوستم؛ زمینیها شورش را در آوردهاند. آنها حتی به حیوانات هم رحم نمیکنند؛ آنوقت توقع میرود به طبیعت احترام گذارند. البته منظور من تمام زمینیها نیست دوستم. آدمهای خوب هم در زمین من هستند. امّا افسوس که اطراف خود با چنین انسانی روبرو نیستم.
اصلا میخواهی راستش را بگویم فضایی؟
من هم یک بیشعور هستم. آری! من یک زمینیای هستم که خیلی وقتها کارهای ناشایستی انجام داده است.
نمیخواهم حال از اشتباهاتم برایت بگویم؛ زیرا نمیخواهم تو هم مرا ترک کنی.
حال که اعتراف کردم من یک بیشعور هستم پشیمان شدی که مرا به دیارت ببری نه؟!
قول میدهم که من هرچه که باشم حیوان آزار نباشم. قول میدهم به طبیعت آسیب نزنم.
آدم فضایی اصلا در سیارهات حیوان وجود دارد؟
دوست من منتظرت میمانم. اگر نیامدی بدان محتاجت نیستم. از روش دیگری برای فرار از زمینم استفاده میکنم.
هرچند که اگر به دنبالم بیایی بهتر میشود؛ امّا...
آدم فضایی سیارهی من آدمهای بسیار دارد.
مرا به جایی ببر که اینگونه نباشد:)
#ویردُق_نوشت
#١٩ خرداد ١٤٠٠