NAZANIN,407
NAZANIN,407
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

یک هزار و چهارصد

یک‌ هزار و چهارصد...


زیبا، پر انرژی، هدفمند، خسته، بغض‌آلود، متعجب، تنها، بی‌هدف، شاد، مغرور، بی‌ذوق، تجربه جدید، شگفت‌زده، خوشحال، عجیب، قرار، مرگ، خون جگر، طرد شدن، اضافی بودن، پس زدن، بوسه، دلتنگی، حال خوب، مهرورزی، از دست دادن، شناختن، هدفمند شدن، خودشناسی، تنهایی، تنهایی، تنهایی و تنهایی...


این سال من تناقض بسیار داشت، پر از ابهام و ترس و تمام عواطف چند سطر بالا.

به هزار و چهارصد که نگاه می‌اندازم از خود دور می‌شوم.

نمی‌دانم آن‌را چگونه سالی بپندارم،

سالی خوب؟ یا شاید هم بد و انتقام‌گیر، نه شاید هم معمولی؛ اما معمولی نبود، این گزینه به دردم نمی‌خورد.

راستش نمی‌خواستم امسال را بنویسم؛ زیرا از خود شر‌م‌زده هستم و یادآوری آن باعث نفرت از خود می‌شود.

می‌دانی من کیستم؟

من... دختری به نام نازنین!

نازنینی که زمانی اسم خود را چون عضوی از جسم خود دوست داشت، حال این اسم را لایق خود نمی‌داند.

من همانم که یک سال تمام مشکلاتم‌را بهانه کردم و حال با بغضی در گلو از شکست‌هایم می‌نویسم و خود را ملامت می‌کنم.

آری یک سال من چون هیزم خشک آتش گرفت و دودش به چشم خودم رفت.

اگر جهالت و کمال‌گرایی‌ام نبود شاید امسال بهترین سال من بود آخر یکی از آرزو‌های ساده‌ام که آن‌را غول پنداشته بودم برآورده شد. حتی در نوشته‌های قبلی‌ام ذکر آرزویم در میان است؛ اما خب برای من کمی عجیب و تاحدودی غیرممکن بود. در هر صورت من آن‌را آرزویی دور می‌دانستم که به حقیقت پیوست:)

خواستم من هم مانند شمایی که دستاورد‌های خود را در سال گذشته با ذوق نوشته‌‌اید بنویسم، لیکن چیز زیادی به چشم نخورد:)

شاید تنها اینها باشند...

با افسردگی خود به تنهایی جنگیدم، بدون آنکه کسی متوجه بشود، لیکن حال در افسرده‌ترین حال خویش گیر افتاده‌ام...

در درس‌هایم افت داشته‌ام و مدیر مدرسه پدرم را برای پاره‌ای از توضیحات به مدرسه دعوت کرد و من مورد بازخواست قرار گرفتم(( دستاورد نیست آری:))

فراموش کردن.... نه! کنار گذاشتن کسی که اورا چون بت می‌پرستیدم.

شناخت ادم‌های دورم و حذف اندکی از آنها به دلیل فیک بودن:)

و شناخت خود:)


راستی یادم رفت، برای چند ماهی هم‌ به طور مستقل زندگی‌ام را گذراندم و سخت کار کردم:)

امسالم نباید اینگونه باشد نه؟! باید به خود بیایم، البته آمده‌ام.

تنها منتظرم توان کافی برای بلند شدن از تخت را داشته باشم تا خود را با خودی دیگر عوض کنم.

باشد که بماند به یادگار از سال یک هزار و چهار صد.

باشد که پایان هزار و چهارصد و یک زنده باشم و نوشته‌ای به بلندای آرزوهایم از دستاورد هایم برایتان به یادگار بگذارم.

امسال سال شروع تازه‌هاست نه تکرار اشتباهات...


( سال نو مبارک باشه، سال خوبی داشته باشین:)



1401/1/2



در سکوت گوش خرابان خیابان، پیرمردی جوان، قدم زنان ایستاده بود...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید